⛄️❄️
❄️
🌼❤️«قل اعوذ بربّ الفلق»(۱)🖤❄️
❄️⛄️#قصیدهٔ«#شب کولاکی»⛄️❄️
⛄️دیشب شب سردی بود! یلدایی ویخبندان
کولاکی و بورانی! لرزنده و بس لغزان
⛄️پوشیده عروس شب، شولای لطیف برف
لولیوش وسحرانگیز، رقصنده وپاکوبان
⛄️میریخت به پای او، از بام فلک، پولک
میبیخت به سر یکریز، آن ابر گهرافشان
⛄️برشاخ درختان بود، انبوه شکوفهیْ برف
از هر لب بامی بود، قندیل یخ آویزان
⛄️روشن زفروغ برف، گویی همهٔ عالم
ذَرّات ظریف برف، در باد همه رقصان
⛄️از هوهوی بادی تند، شد منجمد آب جوی
از سیلی سرمایش، نیلی شده تاکستان
⛄️از شدّت آن سرما، مسدود خیابانها
متروک شده بستان، شهراست چو گورستان
⛄️تا بام ز هر بامی، میخاست صدای جغد
گه عوعو سگها بود، گه زوزهٔ سگ سانان
⛄️تسبیح خدا میکرد، هرچیز که جنبش داشت
هرچند که یخ میزد، تسبیح به لب ، باران
⛄دراوج چنین سرما، یک مجلسی گرمی بود؛
از سوی یکی خویشان، در منطقهٔ تهران
⛄️خویشان پراکنده، آن شب همگی یکجا
بودند به دور هم، در خانگهی مهمان
⛄️در جمع عزيزانم، من شادتر ازهر شب؛
چون جمله آن ارحام، بودند همه شادان
⛄️در گرمی آن محفل، بودیم چنان دلگرم؛
آنسان که چنان سرما، گردید به ما چسبان
⛄️هم شام مُفَصَّل بود، هم جای مُجَلَّل بود
هم شب چره برپا بود، هم چایی و هم قلیان
⛄️از تخمه و از آجیل، تا میوه و شیرینی
بود از«رَطب ویابس» جز پستهٔ رفسنجان
⛄️سرگرم چنین بودیم، با گفتن و با خوردن
با خاطره گوئیها، باطنز خوش یاران
⛄️جمعی به تماشا خوش، با مضحکهٔ «سیما»
قَهقَه زده با «رامبد» چون قهقههٔ شیطان
⛄️گاهی همگی ساکت، گاهی همه درغوغا
هرکس ز دری صحبت، در گفت و گپ وخندان
⛄️صحبت ز دیانت بود! گاهی ز سیاست بود
گه ژاژ بخاییدی، آن را که نبود عرفان
⛄️باشعر تر «سعدی» گه «حافظ» و«مولانا»
هم فال و تماشا بود، دلگرمی ما مستان
⛄️چون کبک خرامان مست، غافل ز قضا بودیم
در کوکبهٔ خویشان، با همسر و فرزندان
⛄️تاوقت سحر طیشد، در خوردن وخندیدن
در غفلت و در مستی، بگذشت شبی اینسان
⛄️وقتی همه خوابیدند، در بستر نرم خود؛
ناگاه ندا آمد، از روزنهٔ عرفان
⛄️تاچند به خواب وخور!؟ تا کی ز خدا غافل!؟
ای یوسف جان برخیز! بشکن در این زندان!
⛄وقتش نشده دیگر، خاشع بشود قلبت!؟
ز انذار عتاب حق، در بارقهٔ قرآن!؟
⛄️هرچندکه قرآن هم، با غفلت اگر خوانی؛
سودی ندهد جان را، جز حسرت و جز خسران
⛄️وقتش نشده مومن، گردد دل تو لرزان!؟
با دیدن صد آیت، یکبار شود گریان!؟
⛄️غافل شدهای افسوس! از مرگ وپس ازمردن
راهیست تو را دشوار، کآن را نبود پایان
⛄️از مرگ شدی غافل! هستت سفری در پیش
این بگذر وآن بگذار! رو «کم تَرکوا» برخوان!»(۲)
⛄️از دوری راهم گفت، از قِلّت زادم گفت
گفتا سفری سخت است، در پیش ، مگیر آسان!
⛄️گفتم؛ چه کنم جانا!؟ گفتا؛ که ز جا برخیز!
پیش از غم جان دادن! جان را زجهان بِرْهان!
⛄️اندیش چهها کردی!؟ با خویشتن خویشت
بنگر چه فرستادی!؟ در گور تو پیش از آن
⛄️گیرم که گنه هرگز، یکبار نکردی، لیک
اینَت گنهی بس نیست!؟ «ما غَرَّکَ بِالرَّحمان!؟»
⛄️هرگز ندهد نفعی، آن طاعت بی اخلاص
قاضی چو خدا باش،حق را نتوان کتمان
⛄️صدبار گنه کردی، بی توبه واستغفار
صد توبه شکستی باز، رفتی زسر پیمان
⛄️بشتاب! که بعد از آن! کاری نتوانی کرد
چون خفته شوی جاوید، در سینهٔ قبرستان
⛄️افروز چراغ جان! درظلمت خود، زان پیش؛
خاموش شود شمعت، در وادی خاموشان
⛄️می سنج حسابت را! بردار تو زادت را
زآن پیش که آرندت، در محکمه و میزان
⛄️تا روز تلاقی نیست! تا وقت تلافی هست
اتلاف مکن اوقات! بشتاب! تو قبل از آن
⛄️زآن پیش که اصلاحش، هرگز نتوانی کرد
اینک بنما اصلاح! امروز کُنَش جبران
⛄️آنگه که ببینی تو! هر کرده و ناکرده
آن روز شوی نادم، آنگاه شوی پژمان
⛄️آن روز ندارد سود، موییدن و گرییدن
گرچه بِژَکی در دل، یا لب به گزی چندان
⛄️یکسان بودت آن روز، پُر تابی وبیتابی
ساکت بشوی آنگاه، یا سر بدهی افغان
⛄️پاداش مدار امید! از«مالِک یَوم الدّین»
هرکار که کردی تو، بی معرفت وایمان
⛄️یارب! تو زما بگذر! با فضل و کرم هرآن
از کرده و ناکرده، ای غافر و ای سبحان!
☃️بر اشک یتیمان و برخون شهیدانت
بر سوز دل زهرا، آن سیدهٔ نسوان
☃️تا دل بکَنیم راحت، از هرچه به غیر توست
وقتیکه اجل آید، ما جان بهدهیم آسان
☃️از مهرجمال تو، روشن بشود چشمم
بر مهر علی مولا، جان همهٔ جانان!
💙ابوالفضل فیروزی(نی نوا)
🔻تذکر؛
۱) مرویست؛«#فلق» وادی بسیار هولناک و سردی در جهنّم است که چون یکی از دوزخیان از شدّت حرارت جهنّم بدان پناه برد، چنان باد تند وسردی براو بوزد که ازشدّت سرما بدنش متلاشی شود وخواهد که دو باره وی را به جهنم برگردانند! معاذاللّه!😭
۲) این نیم مصرع وامیست ازخاقانی شروانی
ومقتبس است از آیهٔ ۲۵ دخان قرآن کریم
🗓۹۷ /۱۰ /۲۸
⛄️ @banavayeneynava
⛄️❄️
❄️
🌼❤️«قل اعوذ بربّ الفلق»(۱)🖤❄️
❄️⛄️#قصیدهٔ«#شب کولاکی»⛄️❄️
⛄️دیشب شب سردی بود! یلدایی ویخبندان
کولاکی و بورانی! لرزنده و بس لغزان
⛄️پوشیده عروس شب، شولای لطیف برف
لولیوش وسحرانگیز، رقصنده وپاکوبان
⛄️میریخت به پای او، از بام فلک، پولک
میبیخت به سر یکریز، آن ابر گهرافشان
⛄️برشاخ درختان بود، انبوه شکوفهیْ برف
از هر لب بامی بود، قندیل یخ آویزان
⛄️روشن زفروغ برف، گویی همهٔ عالم
ذَرّات ظریف برف، در باد همه رقصان
⛄️از هوهوی بادی تند، شد منجمد آب جوی
از سیلی سرمایش، نیلی شده تاکستان
⛄️از شدّت آن سرما، مسدود خیابانها
متروک شده بستان، شهراست چو گورستان
⛄️تا بام ز هر بامی، میخاست صدای جغد
گه عوعو سگها بود، گه زوزهٔ سگ سانان
⛄️تسبیح خدا میکرد، هرچیز که جنبش داشت
هرچند که یخ میزد، تسبیح به لب ، باران
⛄دراوج چنین سرما، یک مجلسی گرمی بود؛
از سوی یکی خویشان، در منطقهٔ تهران
⛄️خویشان پراکنده، آن شب همگی یکجا
بودند به دور هم، در خانگهی مهمان
⛄️در جمع عزيزانم، من شادتر ازهر شب؛
چون جمله آن ارحام، بودند همه شادان
⛄️در گرمی آن محفل، بودیم چنان دلگرم؛
آنسان که چنان سرما، گردید به ما چسبان
⛄️هم شام مُفَصَّل بود، هم جای مُجَلَّل بود
هم شب چره برپا بود، هم چایی و هم قلیان
⛄️از تخمه و از آجیل، تا میوه و شیرینی
بود از«رَطب ویابس» جز پستهٔ رفسنجان
⛄️سرگرم چنین بودیم، با گفتن و با خوردن
با خاطره گوئیها، باطنز خوش یاران
⛄️جمعی به تماشا خوش، با مضحکهٔ «سیما»
قَهقَه زده با «رامبد» چون قهقههٔ شیطان
⛄️گاهی همگی ساکت، گاهی همه درغوغا
هرکس ز دری صحبت، در گفت و گپ وخندان
⛄️صحبت ز دیانت بود! گاهی ز سیاست بود
گه ژاژ بخاییدی، آن را که نبود عرفان
⛄️باشعر تر «سعدی» گه «حافظ» و«مولانا»
هم فال و تماشا بود، دلگرمی ما مستان
⛄️چون کبک خرامان مست، غافل ز قضا بودیم
در کوکبهٔ خویشان، با همسر و فرزندان
⛄️تاوقت سحر طیشد، در خوردن وخندیدن
در غفلت و در مستی، بگذشت شبی اینسان
⛄️وقتی همه خوابیدند، در بستر نرم خود؛
ناگاه ندا آمد، از روزنهٔ عرفان
⛄️تاچند به خواب وخور!؟ تا کی ز خدا غافل!؟
ای یوسف جان برخیز! بشکن در این زندان!
⛄وقتش نشده دیگر، خاشع بشود قلبت!؟
ز انذار عتاب حق، در بارقهٔ قرآن!؟
⛄️هرچندکه قرآن هم، با غفلت اگر خوانی؛
سودی ندهد جان را، جز حسرت و جز خسران
⛄️وقتش نشده مومن، گردد دل تو لرزان!؟
با دیدن صد آیت، یکبار شود گریان!؟
⛄️غافل شدهای افسوس! از مرگ وپس ازمردن
راهیست تو را دشوار، کآن را نبود پایان
⛄️از مرگ شدی غافل! هستت سفری در پیش
این بگذر وآن بگذار! رو «کم تَرکوا» برخوان!»(۲)
⛄️از دوری راهم گفت، از قِلّت زادم گفت
گفتا سفری سخت است، در پیش ، مگیر آسان!
⛄️گفتم؛ چه کنم جانا!؟ گفتا؛ که ز جا برخیز!
پیش از غم جان دادن! جان را زجهان بِرْهان!
⛄️اندیش چهها کردی!؟ با خویشتن خویشت
بنگر چه فرستادی!؟ در گور تو پیش از آن
⛄️گیرم که گنه هرگز، یکبار نکردی، لیک
اینَت گنهی بس نیست!؟ «ما غَرَّکَ بِالرَّحمان!؟»
⛄️هرگز ندهد نفعی، آن طاعت بی اخلاص
قاضی چو خدا باش،حق را نتوان کتمان
⛄️صدبار گنه کردی، بی توبه واستغفار
صد توبه شکستی باز، رفتی زسر پیمان
⛄️بشتاب! که بعد از آن! کاری نتوانی کرد
چون خفته شوی جاوید، در سینهٔ قبرستان
⛄️افروز چراغ جان! درظلمت خود، زان پیش؛
خاموش شود شمعت، در وادی خاموشان
⛄️می سنج حسابت را! بردار تو زادت را
زآن پیش که آرندت، در محکمه و میزان
⛄️تا روز تلاقی نیست! تا وقت تلافی هست
اتلاف مکن اوقات! بشتاب! تو قبل از آن
⛄️زآن پیش که اصلاحش، هرگز نتوانی کرد
اینک بنما اصلاح! امروز کُنَش جبران
⛄️آنگه که ببینی تو! هر کرده و ناکرده
آن روز شوی نادم، آنگاه شوی پژمان
⛄️آن روز ندارد سود، موییدن و گرییدن
گرچه بِژَکی در دل، یا لب به گزی چندان
⛄️یکسان بودت آن روز، پُر تابی وبیتابی
ساکت بشوی آنگاه، یا سر بدهی افغان
⛄️پاداش مدار امید! از«مالِک یَوم الدّین»
هرکار که کردی تو، بی معرفت وایمان
⛄️یارب! تو زما بگذر! با فضل و کرم هرآن
از کرده و ناکرده، ای غافر و ای سبحان!
☃️بر اشک یتیمان و برخون شهیدانت
بر سوز دل زهرا، آن سیدهٔ نسوان
☃️تا دل بکَنیم راحت، از هرچه به غیر توست
وقتیکه اجل آید، ما جان بهدهیم آسان
☃️از مهرجمال تو، روشن بشود چشمم
بر مهر علی مولا، جان همهٔ جانان!
💙ابوالفضل فیروزی(نی نوا)
🔻تذکر؛
۱) مرویست؛«#فلق» وادی بسیار هولناک و سردی در جهنّم است که چون یکی از دوزخیان از شدّت حرارت جهنّم بدان پناه برد، چنان باد تند وسردی براو بوزد که ازشدّت سرما بدنش متلاشی شود وخواهد که دو باره وی را به جهنم برگردانند! معاذاللّه!😭
۲) این نیم مصرع وامیست ازخاقانی شروانی
ومقتبس است از آیهٔ ۲۵ دخان قرآن کریم
🗓۹۷ /۱۰ /۲۸
⛄️ @banavayeneynava