🦋🍃
🍂
🍀#چهارپاره #هی! روزگار!؟
🦋باز امشب پیش خود
یاد کردم خویش را
روزگار رفته را
سالهای پیش را
🦋 ازنسیم موی دوست
خاطرم عاطر شده
جملهٔ ذرّات من
بازهم شاعرشده
🦋یاد گلهای دیار
باز کرده عاطرم
شمع یار مهربان
کرده روشن خاطرم
🦋یاد ایّام شباب
کرده قلبم ریش ریش
واسفها میزنم
از گذشت عمرخویش
🦋کوچه باغ خاطرم
پرشد از آلوچهها
شد وزان در یاد من
عطر آن کولوچهها
🦋بازم آمد در نظر
روزهای پر ز شور
شب نشینیهای خوش
صحبت شبهای سور
🦋شیطنتهای لذیذ
خندههای قاهقاه
غصههای آبکی
گریههای گاهگاه
🦋باز باران میوزد
بر کتاب خاطرم
عطر پاک کاهگل
می نماید عاطرم
🦋یاد آن ایّام مهر
خاطر شبهای ماه
کرده روشن ظلمتم
چلچراغ اشک و آه
🦋یادکردم در دلم
غصّههای نینوا
روزگاران خوشم
قصّهٔ من و بابا
🦋کوه ودشت روستا
عید نوروز و بهار
کودکیهای خودم
مردمانی خاکسار
🦋بچهها در کوچهها
گرم بازی ونشاط
جمعشان در انقباض
قلبشان در انبساط
🦋بچهها بودند خوش
با کمی نان و پنیر
چهره ناشورشان
بود پرشور ومنیر
🦋زندگانی ساده بود
بود امّا بر قرار
سخت آسان می نمود
در غبار روزگار
🦋قلبها خرسند بود
چون قناعت بودمان
رنج تنهایی نبود
چون جماعت بودمان
🦋عید خرّم بود وشاد
با کمی نقل و نبات
با لباس وصلهدار
مردم بی سور و سات
🦋آسمان ابری وصاف
گه کبود وگه بنفش
گاه روشن میشدی
از فروغ آذرخش
🦋گه عَلَمِّ سرخ وسُز (۱)
یا همان رنگین کمان
در خیالم میشدی
نردبان آسمان
🦋یاد باد آن روزها
در حضر یا در سفر
در کنار مادرم
دست در دست پدر
🦋داغ تابستان خنک
بود در زیر درخت
باز زیبا می نمود
موی گردآلود و رخت
🦋دشت آن«چالم حسین»(۲)
مست کرده خاطرم
از هوای«کوچه باغ»(۳)
من هنوزم عاطرم
🦋«تنگه زرد» و«بابا پیر»
قاهقاه کبکها
هقهق جغد غریب
در شبان روستا
🦋وه! چه زیبا مینمود
گوسفندان در چرا
یا میان مرغزار
بازی گرگم هوا
🦋تشنگیها مینشست
در زلال جوبها
کیف دنیا داشتیم
پشت خرمن کوبها
🦋عمر آسان میگذشت
با تمام غصّهها
عشق با غم میسرشت
در تمام قصّهها
🦋مست کرده خاطرم
فصل سبز کودکی
یاد یار مهربان
شعرهای رودکی
🦋کاش برمیگشت باز
مهر و قهر دوستان
آسمان کودکی
داستان راستان
🦋قیل وقال بچهها
در حیاط مدرسه
جر و بحث دوستان
در حساب وهندسه
🦋آه! اینک میوزد
از ورای سالها
یاد آن روزان خوب
روشن شبهای ما
🦋بوی گند مزار باز
در دل زارم وزید
عطر نمناک علف
در رگ جانم خزید
🦋باد بامن مویه کرد
ابر با چشمم گریست
آنچه عمری بافتم
پنبه کرد وباز ریست
🦋در بلور اشک من
قصری از آیینه شد
از شعاع نور حق
خالی از هر کینه شد
🦋آه از جانم بخاست
ماه از چشمم چکید
اشکم اقیانوس شد
خواب از چشمم پرید
🦋آه من تا ماه رفت
ناگهان مه پاره شد
پارههای ماه من
هرطرف آواره شد
🦋آه!آه! ای ماه من
یادباد! آن روزها
فصل تابستان سبز
گرمی وآن سوزها
🦋کلبهٔ شاد دلم
مثل یک غمخانه شد
گریه کردم قاهقاه
حنجرم حنّانه شد
🦋مویه کردم مثل باد
در خزان برگ بیز
آن زمستانهای سرد
برف شادی ریز ریز
🦋دیدی آخر روزگار
کرد ما را مات وکیش
گلّه عمرم ربود
در هوای گرگ ومیش
🦋دلخوشیهایم ربود
کمکمک عیّار دهر
دزدکی وناگهان
شهد من را کرد زهر
🦋زود ناگه دیرشد
درگذار سالها
بر سر ورویم نشست
برف پیری وشتا
🦋وه! چه آمد برسرم
در شکنج رهگذار
بیصدا وبیامان
هی! چهکردی روزگار!
🦋آه! آه! ای کودکی!
گرمی من گشت سرد
چون شدی، یادت بخیر
باردیگر باز گرد!😢
❤️ابوالفضل فیروزی(نینوا)
🔻تذکر؛
۱-«سُز»در گویش زادگاهم«گلچشمه»همان رنگ سبز است.
۲-«چاله حسین»نام یکی از دشتهای روستای گلچشمه است که در گویش محلی روستایمان«چالم حسین»تلفظ میشود ودر سمت پایین وجنوب غربی آن واقع شده وانتهایش به «تنگه زرد»ختم میشود که یک سمتش عقبه ٔکوه معروف«بابا پیر»است وغالب اوقات سال از بام تا شام آهنگ دلنشین قاهقاه کبکهای خرمانگزلش»گوش جان را مینواخت
البته چندین سالست که بدلیل کم آبی سالهای اخیر ونیز حفر چاههای عمیق چشمه حسین سربی ونیز ضیق آبهایش خشکیده! ودرختانش خشک ویا قطع وقمع گردیده وزمینهایش بایر ولم یزرع مانده!
گرچه باغچههای خانههای قدیمی ونوساز بالای ده -که قبلا آب قنات بدانها راست نمیشد- سبزوخرّم شدهاند!
ولی متاسفانه! ازاین دشت کهن خرّم که روزگاری آهنگ دلنواز پرندگانی مانند گنجشک وشاهین وکلاغ وزاغ وسبزقیا وجغد وتیهو، هوبره و...ازآن شنیده میشد وشبها جولانگاه گرگ وگراز وشغال و روباه وحتی گاه آهو وخرگوشو...بود، اینک بجز کرتهایی تشنه ومتروک وخاکستر خاروخاشاک ایًام وآثار چشمههای سترون وخشکیده! وچند درخت نحیف وشکسته! چیزی برجای نمانده وگهگاه جز هوهوی مویههای بادهای وحشی صدای دیگری به گوش نمیرسد!
۳-نام کوچهای باصفا که در ابتدایش منزل وباغ پدریم بود
🗓۱۴۰۱/۶/۷
🍂@banavayeneynava
🦋🍃