❤️🦋🍀
🍁
...⏪ ادامه؛ شعر «بابا پیر»
🦋 به یاد زادگاه و یار و دیار کودکیم؛
🌾 روستای «#گلچشمه»🍇
۳۴🍀یادکردم ز سالهایی دور
حین رفتن ز «پارچپنه کالی»
کرتهایی که سبز وخرم بود
دشتبانی، مشدی«کربعلی»
۳۵🍁کوچه باغی که ابتدایش بود؛
خانهٔ ما و باغ و همسایه
صبح و شب پر ز شور وغوغا بود
نک شده سوت و کور و بیمایه!
۳۶🍀جَنب مسجد کنار خانه ما
بو حمامی از قدیم وندیم
داشت در آن خزینه ای پر آب
داغ میشد مثال آب حمیم
۳۷🍁روز پر بود از غریو زنان
و شبش پر هیاهوی مردان!
درب آن «رقص چوب بازی» بود
در عروسی و«حَنا بندان»
۳۸🍀گشته گرمابهاش کنون ویران
مثل بیغولهای بسی ترسان
شده خالی ز آدمی و پری
پر شده از زباله وشیطان!
۳۹🍁«قلعهای» هم که از نیاکانم
بر سر صخره سالها پایید
نک نمانده به جز تل خاکی
زآنکه سر را به آسمان سایید
۴۰🍀باغها چینههای کوتاهش
نو نوا گشته بود و آبادان
لیک دیگر نداره لطف وصفا
چینه هایی ز آجر و سیمان
۴۱🍁«باغ شازده» که چون نگینی سبز
پر ز اشجار میوه بود و چنار
اینک آنجا ز دست یغماگر
نشنوی جز غریو زاغک زار
۴۲🍀آن عمارت که روزگاری بود
مکمن عیش شازدهٔ قاجار
گشته اینک تلی ز خاک سیاه
در جوار قبور اهل دیار
۴۳🍁اغلب خانههای کاه گلیش
شده از سنگ و آجر و سیمان
لیک دیگر ز در و دیوارش؛
بر نخیزد صدایی از انسان
۴۴🍀دور استخر آن اگر چه شده
سنگ فرش و بتونه وسیمان
لیک دیگر ، در آن نمی بینی ؛
جنب وجوش پرنده وانسان!
۴۵🍁گرچه استخر گشته سیمانی
هست خالی ز مرغ و از ماهی
کم شده آب آن قناتش چون؛
زدهاند یک موتور ، سر چاهی
۴۶🍀یادم آمد ز روز بارانیش
در دلم بذر عاشقی میکاشت
گاه هم آفتاب می تابید
علم سرخ وسُز(سبز)میافراشت
۴۷🍁پاتوق بچهها به گل بازی؛
بود آن چشمهٔ «حسین سُربی
رنگ آبش چو اشک روشن بود
نک ندارد رطوبت و شربی!
۴۸🍀دختران بخت بسته خود را؛
می گشودند با نخ تقدیر
روز سیزده دخیل می بستند؛
بر درختی به «کوه بابا پیر»
۴۹🍁چونکه فصل بهار میآمد؛
میشد از عطر بوته پر صحرا
پر ز «ترتیزک» و ز «کاکوتی»
می شدی«سرگدار» و«مردزما»
۵۰🍀موج میزد ز «کنگر» و«ریواس»
کوه «قلعه سیاه» و «گرگمُ مست»
می رسیدی ز تنگ «چاله حسین»
قهقهه کبک های عاشق و مست
۵۱🍁اینک اما ز ریشه خشکیده
آن همه موج کنگر و ریواس
نشنوی قاهقاه کبکانش
بسکه در جانشان فتاده هراس
۵۲🍀«تخت احمد» که روزگاری بود
مامن و زیستگاه «قوچ» و«کَل»
نک شده خالی از چرا وچمن
خبری نیست ز «آهوان گزل»
۵۳🍁موسم کوچ گله داران بود
چون تموز آمد وهوا شد صاف
بُنه وبار خویش میبردند؛
به یکی از صحاری اطراف
۵۴🍀به یکی از مناطق ییلاق؛
مثل؛ «استل سفید» و«چارباغی»
«چشمه دستار» و«چشمه مروارید»
«سی کلب»، «چاله چاه» و«چارطاقی»
۵۵🍁وه! چه خوش میگذشت در صحرا
غالبا شیر و ماست میخوردیم
زندگی ساده بود ، اما سبز
گرچه رنج و مرار میبردیم
۵۶🍀همه شب زیر آسمان کبود؛
آسمان را نظاره میکردیم
با خیال بلند خود، لبریز
دامنی از ستاره میکردیم
۵۷🍁آسمانْمان پلاس بود وزمین؛
جلمان بود وخواب مان راحت
زندگانی چقدر شیرین بود!
با همه رنج و زحمت ومحنت
۵۸🍀«قوچ گدار» ش چقدر زیبا بود!
در مه مهر می شدی بر پا
وشنیدم که چندسالی هست
شده این سنت حسن اِحیا
۵۹🍁می شدیم ما سوار بر قوچی
با سرور ونشاط و خوشحالی
بر سرش می زدیم اناری را؛
تا فزون مالمان شود سالی
۶۰🍀اول مهر، شور دیگر داشت
باز میشد دوباره مدرسهها
قلم و دفتر و کتاب و کلاس
زنده میکرد باغ خاطر ما
۶۱🍁مدرسه داشت دو اتاق وحیاط
در و دیوار آن خراب و کثیف
نیمکتها شکسته و داغان
بچهها غالبا فقیر ونحیف
۶۲🍀در کلاسی محقری بودیم
چند پایه از اُناث و ذُکور
با مدیری که هم معلّم بود
یا سپاهی دانشی مغرور
۶۳🍁جز زدن چارهای نمیدانست
راه حل تمام مشکلها
خرد میکرد ترکههای انار
بر سر و دستمان به وقت خطا
۶۴🍀شب نشینی چقدر لذت داشت!
باحکایات جامع التمثل
در زمستان به زیر کرسی عشق
دور هم گرم خوردن آجیل
۶۵🍁نیست دیگر مرا مجال سخن
چه بگویم ز شرح دلبندی!؟
شرح هجران و سِرّ این دلبر؛
میگذارم به وقت دلخندی
۶۶🍀والسَّلام ای دیار گلچشمه!
خانههایت همیشه آبادان!
خطهٔ سبز گندم و بادام!
آسمانت همیشه پر باران!
۶۷🍁السَّلام علیک گلچشمه!
ای همه خاطرات بچگیم!
خاطرات نمی رود از یاد
عطر پاک تمام غنچگیم!
♥️#ابوالفضل فیروزی_نی نوا
🗓۱۳۹۷
🦋🆔 @banavayeneynava
🍀🦋🍁
10.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆باغ پدری«#گلچشمهٔ»#محلات؛ ۱۴۰۳/۲/۱۷
🔻#دوبیتی«#آئینهٔشقایق»(۱)
🦋 چراغ لالهها روشن بکویت
🌷 شقایق آئینه افروز رویت
🦋 نمی بوید گلی را خاطر من
🌹مگر آید از آن گل عطر و بویت
♥️#ابوالفضلفیروزی(#نینوا)
♦️۱-#دوبیتیهایدلتنگی«#دفترعاشقانهها»
🗒۱۴۰۳/۲/۲۰
🆔 @banavayeneynava
🦋🌷🦋🌹🦋🥀
8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺روستای«#گلچشمهٔ»#محلّات - ۱۴۰۳/۳/۱۷
🔻#مناجاتنامهٔ «#نوروظلمت »
در قالب ترکیب بند در ۱۹ بند
(به تعداد حروف بسمله)
و هر بند مشتمل بر۱۴ بیت با وزن عروضی؛
«مفعول مفاعلن فعولن»
(بحر هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
به اقتضای حال و با الهام از آیات روایات وادعیهٔ مأثوره سروده شده.
البته برخی بندهای آن قبلاً منتشر شده،
واینک پس از ویرایش وبا عنوان وتصویری مناسب برای هربند بهتدریج منتشر میشود.
💛«#ترکیببند_نوروظلمت»🖤
🔻#بندنهم «#مناجاتالذّاکرین»
💛 ای نام تو عاطر دهانم
یاد تو مفاتح الجنانم
🖤 بییاد تو باغ دل خزان باد
یاد تو نسیم گل فشانم
💛 نفحات نسیم کوی آن دوست
هردم بدمی وزان به جانم
🖤 از هر نفسم ، بهار خیزد
با عشق تو ایمن از خزانم
💛 چون سخت بگیرییم به آغوش
در «اَرذَل عمر» هم جوانم
🖤 باعشق تو قادرم به هرچیز
هرچند جهول و ناتوانم
💛 با رایت آه صبحگاهی
تا قلّهٔ عشق سر کشانم
🖤 بر قلّهٔ عشق آن شهنشاه
سیمرغ بلند آشیانم
💛 هرچند که شاعری حقیرم
از فضل تو ، برتر از حسانم
🖤 حُسن است ختام عمر عاشق
امید که عاشقانه مانم
💛 ترسند همه ، ز آخر خود
من ز اوّل خویش ناگرانم
🖤 ما را نبود ز باختن بیم
چون بیمهٔ صاحب الزّٓمانم
💛 اندر کنف حمایت دوست
از شرّ زمانه در امانم
🖤 آن عهد ازل که با تو بستیم
نشکستم و بر آن همچنانم
❤️🔥 «سبحانک یا اله الا ...!
🦋 بنواز مرا چنانکه خواهی!(۱)
♥️«#ابوالفضلفیروزی_نینوا»
🔸۱-بند نهم مناجاتنامهٔ «نور وظلمت»
🗓۱۳۹۸/۱/۳۰
🆔 @banavayeneynava
🦋🌸🍃
11.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺روستای«#گلچشمهٔ»محلّات
🔹مغرب؛ ۱۴۰۳/۳/۱۶
🔻#مناجاتنامهٔ «#ظلمتونور»(۱)
در قالب ترکیب بند در ۱۹ بند
(به تعداد حروف بسمله)
و هر بند مشتمل بر۱۴ بیت با وزن عروضی؛
«مفعول مفاعلن فعولن»
(بحر هزج مسدساخربمقبوضمحذوف)
به اقتضای حال و با الهام از آیات روایات و ادعیهٔ مأثوره سروده شده.
البته برخی بندهای آن قبلاً منتشر شده،
واینک پس از ویرایش وبا عنوان وتصویری مناسب برای هربند بهتدریج منتشر میشود.
💛#ترکیببند_نوروظلمت»🖤
🔻#بند_دهم«#مناجاتالمسیئین»
💛ای نام تو مُهر پادشاهی
مِهرت ببرد ز دل سیاهی
🖤ای اوّل هرچه دارد آغاز
ای آخر هرچه دلبخواهی
💛این بنده ناتوان خود را
یاربّ! برسان به آنچه خواهی
🖤ما آینهٔ جمال عشقیم
از لطف اگر کنی نگاهی
💛ماییم خدا به ناخدایی
در عین گدا به پادشاهی
🖤هستیم قرار بیقراری
کاهیم گهی وکوه گاهی
💛آن دل شده خون عشق ماییم
رخسارهٔ ماست گرچه کاهی
🖤در زیر لوای ماست عالم
در سخرهٔ ماست مرغ و ماهی
💛هرچند ز گندمی که خوردیم؛
کردیم هبوط با گناهی
🖤یک لحظه ز حق شدیم غافل
کردیم سقوط در سیاهی
💛از دست قضا«کَصاحب الحُوت»
شد مسجد ما ، کام ماهی
🖤از جور حسود وغیرت عشق؛
در بند شدیم وگاه چاهی
💛تا قافلهای رسید از راه
ما را بخرید به چند شاهی
🖤بعداز غم بردگی و زندان؛
رفتیم به اوج پادشاهی
💛ما را نه گزیر و نی گریزیست
از ظلمت این همه تباهی
🖤در وحشت این شب سیاهم
تنها تو ولیّ و سرپناهی
❤️🔥«سبحانک یا الهَ الّا...»
🦋راهم بنما به لطف شاهی!
♥️#ابوالفضلفیروزی_نینوا
🔸۱-بند دهم مناجاتنامهٔ نور وظلمت
🗓۱۳۹۸/۱/۳۰
🆔@banavayeneynava
🦋🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺روستای«#گلچشمهٔ»#محلّات
🔹درهوای توفانی-اذان مغرب؛ ۱۴۰۳/۳/۱۶
🔻#مناجاتنامهٔ «#ظلمتونور»(۱)
در قالب ترکیب بند در ۱۹ بند
(به تعداد حروف بسمله)
و هر بند مشتمل بر۱۴ بیت با وزن عروضی؛
«مفعول مفاعلن فعولن»
(بحر هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
به اقتضای حال و با الهام از آیات روایات و ادعیهٔ مأثوره سروده شده.
البته برخی بندهای آن قبلاً منتشر شده،
واینک پس از ویرایش وبا عنوان وتصویری مناسب برای هربند بهتدریج منتشر میشود.
💛#ترکیببند_نوروظلمت»🖤
🔻#بند_یازدهم«#مناجاتالمتوکّلین»
💛یاربّ! تو بهحال ما گواهی؛
ناخواسته میکنیم گناهی
🖤یا عالم سرّ والخفیّات!
ازجهل شوم در این تباهی
💛بر من، تومگیر! ای خطاپوش!
هر کرده که کردم، اشتباهی
🖤اما به دل من این سؤالست؛
جرمم چه بُوَد؟ اگر تو خواهی؟
💛گر تو منی و منم همان تو
پس بین من و تو نیست راهی
🖤این راه تَوَهُّم و خیالست؟
یا هست و نباشدم، گناهی؟
💛چون غیر توام ،کسی نباشد؛
پس نیست بجز توام پناهی!
🖤هرسوی که روکنم، تو هستی
جز تو نبود ، گریز گاهی
💛در این شب تار و بحر موّاج
کمتر ز خسیم و پرّکاهی
🖤«اُفوّضُ أمرنا الیَ الله»
تو صاحب علم و ملک وجاهی!
💛تا گم نشوم به جبر وتفویض؛
این نکته نما به من! کماهی!
🖤زین بحر سیاه و بیکرانه
راهم بهنما به مِهر ماهی!
💛غوّاص خرد به چنگ نارد؛
این دُرّ گران پادشاهی
🖤اما تو به لطف بیکرانت
بتْوان بدهی، هرآنچه خواهی
❤️🔥«سبحانک یا الهَ الِّا...»
🦋دریاب! مرا در این سیاهی!»
♥️#ابوالفضلفیروزی_نینوا
🔸۱-بند یازدهم مناجاتنامهٔ نور وظلمت
🗓 ۱۳۹۸/۱/۳۰
🆔 @banavayeneynava
🦋🌸🍃