⚫️ دعای روز بیست وسوم ماه رمضان
🔹 اللَّهُمَّ اغْسِلْنِي فِيهِ مِنَ الذُّنُوبِ، وَ طَهِّرْنِي فِيهِ مِنَ الْعُيُوبِ، وَ امْتَحِنْ قَلْبِي فِيهِ بِتَقْوَى الْقُلُوبِ، يَا مُقِيلَ عَثَرَاتِ الْمُذْنِبِينَ.
🔺 خدایا در این ماه از گناهانم شست وشویم ده، و از عیب ها پاکم کن، و دلم را به پرهیزکاری دلها بیازمای، ای نادیده گیرنده لغزش های اهل گناه.
#مهدویت_در_قرآن
🔴 بعضی آیات مهدویت در جزء ۲۳
1️⃣ یس: 30 👈🏻 افسوس از قدرناشناسی نعمت امامت
2️⃣ ص: 17 👈🏻 قدرت مطلق امام مهدی (عج)
Tahdir joze23.mp3
4.04M
🌹 برای امام زمانم چه کنم؟
💠تندخوانی(تحدیر )جزء بیست و سوم قرآن کریم، استاد معتز آقایی
🌹🌸🌹
#ماه_رمضان
#رمضان
13.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 گر نگاهی به ما كند زهرا (س)
تجربهگری که به خاطر حب امام حسین(ع) توسط حضرت زهرا (س) مورد شفاعت قرار گرفت
🔸 این قسمت: خاک و خاکستر
هر روز ساعت ۱۷:۳۰
بازپخش: ساعت ۲۲:۳۰ و ۱۲:۳۰ روز بعد
از شبکه چهار سیما
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🍃🌸🌿
🎈 بادکنک من کجاست❓
خیلی زیباست حتما بخونید❗️
🔷 دوستی میگفت به سمیناری دعوت شدم
که هنگام ورود به هر یک از دعوت شدگان بادکنکی دادند.
🔶 سخنران بعد از خوشامدگویی از حاضرین که ۵۰ نفر بودند خواست که با ماژیک، اسم خود را روی بادکنک نوشته و آنرا در اتاقی که سمت راست سالن بود بگذارند و خود در سمت چپ جمع شوند.
🔺 سپس از آنها خواست در ۵ دقیقه به اتاق بادکنکها رفته و بادکنک نام خود را بیاورد
من به همراه سایرین، دیوانه وار به جستجو پرداختیم... همدیگر را هل میدادیم و زمین میخوردیم و هرج و مرجی به راه افتاده بود...
💢 مهلت ۵ دقیقه ای با ۵ دقیقه اضافه هم به پایان رسید!
اما هیچکس نتوانست بادکنک خود را بیابد❗️
💠این بار سخنران همه را به آرامش دعوت کرد و پیشنهاد داد هرکس بادکنکی را بردارد و آنرا به صاحبش بدهد! کمتر از ۵ دقیقه همه به بادکنک خود رسیدند..
📣سخنران ادامه داد:
این اتفاقی است که هر روز در زندگی ما میافتد
دیوانه وار در جستجوی سعادت خویش
به این سو و آن سو چنگ میزنیم و نمیدانیم که
سعادت ما در گرو سعادت و خوشبختی دیگران است.
✅ با یک دست سعادت و آرامش آنها را بدهید و با دست دیگر سعادت و آرامش خود را از دیگری بگیرید....
⃟♥️🌸 #ماه_رمضان
⃟♥️🌸 #داستانک
🔴زن زندگی آزادی های سپهبد صیاد شیرازی
❇️زمان جنگ وقتی فرمانده نیروی زمینی بود، چند ماه خونه نیومده بود. یه روز دیدم در می زنند. رفتم پشت در؛ دو نفر بودند. یکیشون گفت:" منزل جناب سرهنگ شیرازی همینجاست؟" دلم هُری ریخت. گفتم حتماً براش اتفاقی افتاده..
💫گفت:" جناب سرهنگ براتون پیغام فرستاده." و بعد یه پاکتی بهم داد. اومدم توی حیاط و پاکت رو باز کردم. هنوز فکر میکردم خبر شهادتش رو برام آوردن.. باز کردم دیدم یه نامه توش گذاشته با یه انگشتر عقیق! نوشته بود:" برای تشکر از زحمت های تو. همیشه دعات می کنم." از خوشحالی اشک توی چشمام جمع شد..
🌹شهید علی صیاد شیرازی
📚 خدا می خواست زنده بمانی
5.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از لج جمهوری اسلامی نرید تو بغل ابلیس٬ ارتباطتون با خدا نباید ربطی به مسائل سیاسی داشته باشه
🎙استاد دانشمند