و سلام بر او که می گفت:
«مهدى جان! این قرن، قرنى است
که حق در کره زمین
به حاکمیت خواهد رسید؛
آینده در انتظار توست»
شهید سیدمرتضی آوینی🕊
#امام_زمان
#سلام_فرمانده
@bandegibaEshgh
میخواند مادر هر روز برایم نهج البلاغه
هـربار دارد در هـر کلامش حرفهای تازه
مـــن عــــاشق این حــــــرفای نـــــــابم
مــــن دوست و رفیـــــق با این کتــابم
مـــــن و مــــادرم دوسـت داریم آن را
مــــــانند یـک گل مــــــی بوییم آن را
چــونـکه کـــــلام مـــولایـــم علـــیست
قشنــــگ و زیبـــا و آســــمانــــــیست
💬 شاعر: خادم نهج البلاغه
#شعـــــࢪ
♥⃢ ☘#تربیت_دینی
@bandegibaEshgh
—سفارش شهید به همرزمش در عالم خواب
آنقدر برای ظهور امام زمان عجل الله کار کنید که خسته کار باشید.
شهید رضا حاجیزاده🌷
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْ
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
🪴@bandegibaEshgh
ای امن یجیب دلها
🧩یا صاحب الزمان
عجل الولیک الفرج
🪴@bandegibaEshgh
#از_او_بگوییم
💠 کارهای خیر...
🔹رفته بودم اطراف شهر؛ وقتی بر میگشتم، خسته بودم. رانندهی آژانس که مردی خوش مشرب بود و انگار نمیخواست یک مسافر خستهی ملالآور را تحمل کنه، به بهانههای مختلف حرف میزد و بنا نداشت که چهل دقیقهایی را که تو راه بودیم در سکوت بگذرونه. بیشتر حرفهاش مشکلات اجتماعی و اقتصادی روز بود که از زبان خیلیها شنیده میشد و ارزش زیادی نداشت.
🔹تصمیم گرفتم و شاید مجبور شدم خستگی و چُرت زدن را کنار بگذارم و این بهانهایی بود برای این که سخن را از حرفهای کمارزش به سوی #امام_زمان علیه السلام تغییر بدم و این بندهی خدا را کمی هم متوجه امام زمان کنم.
🔹پرسیدم: از شغل و کارت راضی هستی؟
پاسخ داد: ای آقا کی راضیه که ما راضی باشیم! و تا آمد غر بزنه؛ گفتم: سوالی دارم! به نظر تو با چه کارهایی میشه برکت زندگی و کار را زیاد کرد؟
کمی فکر کرد و گفت: با راستی و درستی! نان حلال! چشم پاک!.
🔹 از جوابهاش معلوم بود که آدم با اعتقادیه. گفتم: چه خوب! من از تو درس گرفتم و دوست دارم یه کاری که من چندین ساله انجام میدم و برکت مال و زندگیم را خیلی زیاد کرده را برایت بگم و میل دارم تو را هم با این کار پر سود آشنا کنم!
🔹استقبال کرد. ابتدا در مورد برکت در مال و خانواده و … کمی حرف زدم و بعد گفتم: من از ابتدای زندگی و به لطف استادی که راهنماییام کرد، موفق شدم امام زمان را در درآمدم شریک کنم!
با تعجب پرسید: امام زمان؟ شریک؟
گفتم: عجله نکن! من از همون روزهای اول هر وقت درآمدی داشتهام یک درصد از آن را به امام زمان علیه السلام اختصاص دادهام. فکرش را بکن! امام زمان در مال تو شریک باشه! چه برکتی میکنه!
پرسید: یعنی اون یک درصد را چه کار میکنی؟
گفتم: به نفع امام زمان خرج کارهای خیر میکنم!
گفت: مثلا چه کارهایی؟
🔹 از سوالهاش معلوم بود که ذهنش درگیر شده و من هم که خواب از سرم پریده بود،
گفتم: هر کار خوب و خیری که دوست داری میتونی انجام بدی ولی به نیابت از امام زمان علیه السلام.
میتونی پول را به فقیر بدی یا به یک خیریه کمک کنی یا بزاری شب جمعه به نیابت از امام زمان، خرج اموات کنی و یا نیمهی شعبان که شد برای ایشون شیرینی بدی یا جشنی بگیری و خیلی کارهای دیگه!
👌من از این کار خیلی خیر و برکت دیدهام و گرفتاریهای روزمرهایی که بسیاری از مردم را رنج میده کمتر گریبان من را گرفته!
🔹حالا آن مرد حراف و شلوغ رفته بود توی فکر و بعد از سکوتی طولانی گفت: هر چی فکر میکنم میبینم راست میگی! مگه میشه آدم برای امام زمان کاری کنه و اون آقا بی جوابت بگذاره! انشاءالله از همین پولی که از شما میگیرم شروع میکنم.
تا رسیدن به منزل یک ربع مانده بود و بهتر دیدم کمتر حرف بزنم تا او در خلوت خودش فکر کنه
#امام_زمان
🪴@bandegibaEshgh
بچه ها
این متن رو دیدین ؟☝️👀
💎ما چند تا رفیق
کنار هم جمع شدیم برای بیشتر شدن این یه درصد هامون
یه شماره کارت گذاشتیم 👇
هر کی اون یه درصدشو میریزه تو کارت
آخرشم با پولش یه کار خیر می کنیم
✋اگه کسی خواست واریز کنه
و رسیدشو بفرسته برامون
ان شاءالله نتیجه رو داخل کانال منتشر می کنیم ❤️
👇👇
6280_2314_4115_1247
نجفی
🪴@bandegibaEshgh
آخرین شب جمعه ساله و امسالم قسمت نشد بریم کربلا 🥺💔🌱
🌹شهید ماه اسفند؛ سردار شهید عبدالحسین برونسی
🌹همسر شهید: يك روز با دو تا از همرزماش آمده بود خانه. آن وقتها هنوز كوی طلاب مینشستيم. خانه كوچک بود و تا دلت بخواهد #گرم. فصل #تابستان بود و عرق همينطور شُرشُر از سرو رويمان میريخت. رفتم آشپزخانه. يک پارچ آب يخ درست كردم و آوردم برايشان. یكی از دوستهای عبدالحسين گفت:"ببخشيد حاج آقا." اگر جسارت نباشد میخواستم بگويم كولری را كه داديد به آن بنده خدا، برای خانه خودتان واجبتر بود. يكی ديگر به تاييد حرف او گفت: آره بابا، بچههای شما اينجا خيلي بيشتر گرما میخورند.
🌹كنجكاو شدم. با خودم گفتم: پس شوهر ما #كولر هم تقسيم میكند! منتظر بودم ببينم عبدالحسين چه میگويد. خندهای كرد و گفت: اين حرفها چيه شما میزنيد؟ رفيقش گفت: جدی میگويم حاج آقا. باز خنديد و گفت: شوخی نكن بابا جلوی اين زنها! الان خانم ما باورش میشود و فكر میكند اجازه تقسيم كولرهای دنيا، دست ماست. انگار فهميدند عبدالحسين دوست ندارد راجع به اين موضوع صحبت شود؛ ديگر چيزی نگفتند. من هم خيال كولر را از سرم بيرون كردم. میدانستم كاری كه نبايد بكند، نمیكند. از اتاق آمدم بيرون.
🌹 بعد از شهادتش، همان رفيقش میگفت: آن روزها وقتی شما از اتاق رفتيد بيرون، حاج آقا گفت: میشود آن خانوادهای كه شهيد دادند، آن #مادر شهيدی كه جگرش داغ دار است، توی گرما باشد و بچه های من زير كولر؟! كولر سهم مادر شهيد است، خانواده من گرما را میتوانند تحمل كنند.
「❥✾@bandegibaEshgh✨️🤍