|•🌼🍃•|
-وَخدانکنهتومجازی📱
حقالناسکنیم.!☔️
باچتنامحرم!✖️
بایهپروفایلکهبهگناهمیندازه!🔥
بایهکانالمبتذل🚫
بایهکپیکردنکهراضینیستن!🌪
بایهمزاحمت!👀
باایجادگروهمختلط|:🦋
باتبرج🖐🏻
بایهلایکوکامنت🚫
-حواستباشههمشنوشتهمیشه،📝
وبایدجواببدی....
|✨| #تلنگرانهـ
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
#شهیده☺️
__/\_/\/\_♡_👇
@bandegibaEshgh✨
این هم قسمت های جدید #رمان_فتاح 👇👇👇👇👇👇با ۳ صلوات بریم بخوانیم👇
به درخواست مخاطبان کانال
از این به بعد قسمت های بیشتر
ی از رمان در طول روز منتشر خواهد شد ..
💌💌💌💌💌💌
رمان فتاح
#قسمت_چهل_و_پنج
_خب مشکل بعدی ..
از این لحن اش خنده ام می گیرد .
_بله اذیت کردن من بیچاره خنده هم داره..
خودم را جمع می کنم و می گویم :
+ برای چی به حاج آقای مسجد گفتین؟
_ راستش نمیدونستم چطور با شما و مادرتون در میون بزارم
با توجه به حرف هایی که قبلا پیش اومد
مادرتون اجازه بدن
بیایم
دیگه رفتم پیش ایشون
و
با اون بنده خدا در میون گذاشتم
ایشون هم تایید کردن
و
زحمت کشیدن خودشون با مادرتون
در میون گذاشتن..
+عجب.
سکوتی حاکم می شود..
+ فکرمیکنم برای جلسه ی اول کافی باشه
بهتره زمان بدیم فکر کنیم.
از جا بر می خیزم و ارام می گویم
:_ البته فکر نکنم سیمین خانم موافق باشن....
از جا بر می خیزد
نفس عمیقی می کشد و
می گوید :
_ خیره ان شاءالله
🚫❌#این_رمان_تنها_مختص_به_کانال_عاشقانهایباخدا_می_باشد 🚫❌
#و_هر_گونه_کپی_فوروارد_و_غیره_به_اسم_کانال_دیگر_شرعاً_حرام_استوپیگردالهیدارد ❌🚫
#اللّهم_عجل_الولیک_الفرج
#فدای_بانو_زینب_جان
https://eitaa.com/joinchat/1864302729C23f7e5327f
رمان فتاح
#قسمت_چهل_و_شش
پشت سرم با فاصله راه می آید .
کنار درب ورودی تعارف می کنم
: بفرمایید
_خانم ها مقدم ترن... بفرمایید
وارد خانه می شویم
مادر با نگرانی لبخندی تحویل مان می دهد
نگرانی از آینده ی من
نگرانی از زندگی تنها دختری که با بار مسئولیت های فراوان و نبود همسرش به دوش کشیده
و
حالا این دختر بزرگ شده اما این مادر است که همچنان نگران تک دخترش است....
اما چهره ی سکینه بانو سراسر خوشحالی و شادی است ...
میدانم بعد مدتهاست که چهره اش می خندد ...
از روز اولی که دیدمش چهره اش خندان تر شده و روحیه اش خیلی بهتر شده
خداروشکر اگر من مسبب این روحیه اش هستم
سکینه بانو سکوت را می شکند :
با چشمکی که حواله ام می کند می گوید :
عروسم شیرینی رو بخوریم یا نه ؟
مادر به آرامی می گوید :
پاشو شیرینی رو تعارف کن ..
از وقتی وارد خانه شدیم
امیر اشیاء سرش پایین است و
لبخندی گوشه ی لبش جا خوش کرده
شیرینی را تعارف می کنم
هر دو بر میدارند
و بعد از دقایقی امیر اشیاء
بر می خیزد و سکینه بانو هم به همراهش
قصد رفتن می کنند ....
امیر ارشیاء کنار درب می گوید :
حاج خانم زحمت نکشید خودمون میریم دست شما درد نکنه ببخشید زحمت دادیم
و روبه من می گوید :
خداحافظ شما
به خداحافظی بسنده می کنم
و
با سکینه بانو دست می دهم
و خداحافظی می کنم
مادر تا جلوی در حیاط همراهی شان می کنند
و من می مانم و یک دنیا فکر و خیال ....... نسبت به آینده
اما ته دلم خوشحالم از او
از اویی که باعث آرامشم چادرم و دوستی ام با شهدا شد ....
نمیدانم زود است یا نه اما اعتراف می کنم که .........
دوستش دارم.....
ا#این_رمان_تنها_مختص_به_کانال_عاشقانهایباخدا_می_باشد 🚫❌
#و_هر_گونه_کپی_فوروارد_و_غیره_به_اسم_کانال_دیگر_شرعاً_حرام_استوپیگردالهیدارد ❌🚫
#اللّهم_عجل_الولیک_الفرج
#فدای_بانو_زینب_جان
https://eitaa.com/joinchat/1864302729C23f7e5327f
.✍بگمانم زمانه کمی تغییر کرده است ...
روزگاران قدیم؛ نفت را #طلای_سیاه میخواندند.... !
گذشـت آن دوران ....
امـروز👇
#طلا 👈 تویی بانو! 💫
و سیاه؛ آن #چادرت💫💫
اما ...
اما بانـو !
نگذار هرچشمی👀 تو را اکتشاف کند...!
بگذار قرنها بعد در کتب تاریخ 📚اینگونه بنویسند که ✏️
این سرزمین👇
#طلاهای_سیاه_بسیاری_داشت!
که هرگز کشف نشدن☀️ و دست نیافتی ماندند....👌
❄️بـانو نـایـابــ بـمـان و نـابــ !!!❄️
میگن برای کلبه کوچک همسایهات چراغی
آرزو کن ؛ قطعأ حوالیِ خونه تو هم روشن
میشه!
من خورشیـد رو برای خـونـه دلتـون آرزو
میکنم. شبتون در پناهِ خدا🌱
تمام خوبی ها را برایت آرزو می کنم🌻🌱
نه خوشی ها را🌻🌱
زیرا خوشی آن است که تو می خواهی
و
خوبی آن است که خدا برای تو می خواهد .🌻🌱
#عِطرخدا
#ارسالی👇
سلام من رابطه مجازی داشتم حدود سه سال پیش
و اون اقا باتمام مذهبی بازیای کرد من بهش اعتماد کردم اولش باخواهر و برادر شروع کردیم بعدش عزیزم و... الانم من و عاشق و دلبسته خودش کرده
دیگه جواب پیاممم به زور میده
تو رو خدا بگین دخترا دلنبندن همش دروغه خودشون رحم کنن حس واحساساتشون الکی خرج ادمای بی وجدان مذهبی نما نکنن