6.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زمان مرگم بیا ابا عبدالله😭
دوست دارم خیلی یا ابا عبدالله❤️🥺
❥‹°@bandegibaEshgh⇢♡🌙›
🏴 باز سر در خانه هایمان بنام مطهّر شما مُزَیّن می شود... 🏴
آفاق در تزلزل و اجرام در خروش
املاك در مصيبت و افلاك در عزاست
گشتند انبيا همه از غم سياه پوش
گوئي مگر مصيبت سالار انبياست
وقار شیرازی/قاجاریه
#محرم
@bandegibaEshgh
وقتی فڪر گناه میاد سراغت
یاد مرگ باش
یاد سیلی زدن به امام زمانت باش
و اون بالارو هم یه نگاه بنداز..
داره میبینتت:-)
#امام_زمان
#تلنگر
「❥‹°@bandegibaEshgh⇢♡🌙›
آرزو نیست
رجز نیست
من اخر روزی
وسط صحن حسن سینه زنی خواهم کرد.
❥‹°@bandegibaEshgh⇢♡🌙›
اولا که یه سوپرایز داریم 👇
بریم ببینیم باهم
12.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام و عرض ادب و احترام به اعضاء ی عاشقانه ای با خدا♡
سوپرایزمون رونمایی از نویسنده ی کانالمون 😊👆🏻
+برای اون دسته از عضو هامون که رمان دوستن🪴
❥‹°@bandegibaEshgh⇢♡🌙›
#قسمت_اول
#ویشکا_1
وارد خانه شدم در را که باز کردم از پله ها بالا رفتم مادرم با صداے
بلندے گفت : آمدے
+ سلام
_بیا داخل آشپزخانه
دوباره چند پله ای که رفته بودم را برگشتم به سمت آشپزخانه
مامان مشغول درست کردن پای سیب بود
بوی خیلی خوبی توی آشپزخانه پیچیده بود
_ ویشکا شب باید بریم مهمانی استراحت کن و یک لباس خیلی زیبا آماده کن
ویشکا با بی حوصلگی به مامان نگاهی کرد : کجا دوباره باید بریم ؟
_شب عمه روژین مهمانے گرفته شایان تازه از فرانسه
برگشته هم جمع هستن
ڪلے دختر توے جمع هستند ڪه عاشق شایانن
تو هم
بیا خودے نشون بده بالاخره هر چے باشه پسر عمه اته..!
+أه مامان خسته شدم از این همه مهمانے هاے مسخره
همش رقص ، شراب ،آهنگ دیگه حالم بهم مے خوره
من امشب نمیام !
_ یعنے چے نمیام این شب خیلے مهمه
+مامان حوصله ے بحث ندارم همین ڪه گفتم
به طرف پله ها رفتم با ناراحتے کیفم را روے زمین مے
ڪشیدم
در اتاق را باز ڪردم و روی تخت نسشتم
در فڪر فرو رفته بودم آخر چطور مے توان این مهمانے را نرفت..!
طولے نڪشید در اتاقم به صدا در آمد
گفتم مامان حوصله ندارم برو تنهام بزار
_حال حوصله ے ما را هم ندارے ؟
با هیجانے ڪه آڪنده از هیجان بود گفتم : چرا دادشے بیا تو
ڪه دلم برات یه ذره شده , وردشاد چند وقتے بود ڪه مسافرت بود و من
اصلا متوجه برگشتن او نشده بودم
_چے شده خواهرے چرا این قدر بهم ریخته هستے ؟
+ مامان گیر داده ڪه باید شب توے مهمانے عمه
روژین شرڪت ڪنے
خب این ڪه ناراحتے نداره نرو !
وردشاد در را بست و رفت
من ڪه خیلے خسته بودم و تازه از
دانشگاه آمده بودم چشمانم را بستم و همان جا روے تخت خوابم برد
چشمانم را باز ڪردم ساعت ۸ شب بود بلند شدم و داخل
آشپزخانه رفتم ڪمے غذا خوردم
مادر آمد
_پس تو چرا هنوز آماده نشدی
+من ڪه گفتم نمیام
_ویشڪا با من بحث نڪن دم در منتظرتم
+مامان امشب اصلا میل شما نیست من باید برم پیش
دوستم
با سڪوتے ڪه پر از خشم بود از ڪنار مادرم گذشتم و داخل
اتاق رفتم
لباس هایم عوض ڪردم به سمت ماشین رفتم بعد از سوار
شدن نمے دانستم ڪجا باید بروم
همین طور سرگردان در حرڪت بودم ڪه ڪنار پارڪے ایستادم
چند قدمے راه رفتم روے یڪ نیمڪت نسشتم خیلے فڪرم
مشغول بود ڪه ناگهان دو پسر جوان حدود بیست سه یا چهار ساله به
من نزدیڪ شدند و مشغول شوخے و اذیت ڪردن من شدند من هم
سعے مے ڪردم با داد و فریاد آن ها را از خودم دور ڪنم اما مقاومت
نتیجه اے نداشت دو پسر به آزارشان ادامه دادند و من هم با صدای بلند جیغ می کشیدم ناگهان
یک مرد جوان با ظاهری متفاوت از آن دو پسر به سمت ما آمد
نویسنده :تمنا🌹🥰❤️
کپی ممنوع⛔️
👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1864302729C23f7e5327f
#قسمت_دوم
#ویشکا_1
با صداے بلند فریاد زد براے چے مزاحم دختر خانم شدید به
ایشون چیڪار دارید ؟
دو پسر در حالے ڪه به مرد نگاه مے ڪردند خودشان را ڪمے
جمع جور ڪردند و با صداے بلند گفتند آقا به شما چه ربطے داره ؟
در همین حین یڪ خانم چادرے با چهره ے نگران دست
مراڪشید گفت: عزیزم بیا این جا همسرم داره سعے مے ڪنه آن
ها را دور ڪنه
من ڪه خیلے ترسیده بودم چیزے نگفتم
خانم چادرے ادامه داد :
روے نیڪمت بنیش تا ڪمے برایت آب بیارم
نگاهم را به آن سمت پارڪ بود دل شوره ے عجیبے داشتم و
نگران بودم اتفاقے براے آن آقا بیفتد ڪمے بعد مرد در حالے ڪه
نفس نفس مے زد برگشت و رو به همسرش ڪه داشت لیوان
آب را براے من مے آورد گفت قصد دعوا نداشتم فقط مے خواستم از
مزاحتماشان جلو گیرے ڪنم آن دو سوار بر موتور شدند و رفتند
خانم چادرے به آرامے ڪنار من نشست و گفت این
موقع شب توے این پارڪ چه مے ڪنے ممڪن بود خطرات بدترے
تهدیدت ڪنه ؟
+اصلا متوجه گذشت زمان نبودم حالم خوب نبود گفتم
ڪمے بیام تا هوایے عوض ڪنم
خانم چادرے
به آرامے گفت : اتفاقے افتاده اگر مشڪلے دارے
میخواهے ڪمڪت ڪنیم ببین اسم من نرگس هست مے تونے راحت
صدام بزنے به نظرم امشب برو خونه اگر دوست دارے فردا با هم
صحبت ڪنیم
احساس خاصے در وجودم مے ڪرد نمے دانستم چرا شنیدن
صداے آن خانم حس خوبے بهم مے داد قبول ڪردم
نرگس : عزیزم این شماره ے من هست هر موقع دوست دارے باهام
تماس بگیر راستے اسمت چیه ؟
سوار ماشین شدم حوصله ے خانه رفتم نداشتم اما مے دانستم
الان کسی در خانه نیست
وارد خانه ڪه شدم چشمانم گرد شد
سلام
سلام پس چرا این قدر دیر آمدے نگرانت شدم خواهرے
رفتم یه دوری بزنم پس چرا تو نرفتے مهمانے
ناسلامتے خسته بودم تازه از سفر برگشتم
لبخندے زدم و از پله ها بالا رفتم
وردشاد دوباره صدایم ڪرد نمے خوای یه قهوه با هم بخوریم
خیلے وقته با هم صحبت نڪردیم
باشه بذار لباس هامو عوض ڪنم
متنظرم..
وارد اتاق شدم چقدر بهم ریخته بود تازه چند روزے مے شد ڪه
دستے به اتاق نڪشیده بودم لباس هایم را عوض ڪردم و از پله ها پائین رفتم
وردشاد قهوه را آماده ڪرده بود هر دو شروع به قهوه خوردن ڪردیم
چے شد تو یهو این قدر تغییر ڪردے ؟
چطور مگه ؟
بے خیال تو این طورے نبود ؟
راستش را بخواے خودم هم دقیق نمے دونم اما دیگر
علاقه اے به این جور مهمانے ها ندارم
وردشاد سڪوت در ڪرد و قهوه اش را نوشید
به ساعت دیواری بزرگ سالن نگاه ڪردم
وردشاد من سرم خیلے درد مے ڪنه میرم بخوام
امروز خیلے خوابیدے باشه برو
شب بخیر
شبت تو هم بخیر
وقتے رفتم توے اتاق شماره ے نرگس رو توے گوشیم ذخیره ڪردم
احساس ڪردم یڪ دوست جدید پیدا ڪردم متفاوت از بقیه دوستانم
روے تخت دراز ڪشیدم و چشمانم را بستم سعے ڪردم به هیچ
چیزی فڪر ڪنم
نویسنده: تمنا🌿🌹
کپی ممنوع⛔️
👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1864302729C23f7e5327f