والا هربار شوهرم گفت بریم خونه داداشم!از ترس جاریم و ادا اطوارش مث سنگ چسبیدم زمین و گفتم نه من نمیام🔨🤕
لامصب هربار میرفتیم خونشون و لوس بازیاش و سرو وضعشو شوهرم میدید تا یه ماه سرکوفت داشتم توخونم😒
اینبارتنهارفتم خونه جاریم و بزبونش گرفتم فهمیدم اینجاعضو بوده😍دستش طلالینکشو بمنم داد😎👇🏻
eitaa.com/joinchat/640286730C96c11b95ab
#ایده_های_داغ_و_دلچسب😜☝️