#رمان_آنلاین_بر_اساس_واقعیت
میخواست که سوار ماشینش شه اما مانع شدم
--استاد مقدم
به سمتم برگشت و با لحن محکمی گفت
--درخدمتم
سرمو پایین انداختم و گفتم
--اممممم راستش خواستم که ازت عذرخواهی کنم و اگر وقت داری یکم باهم حرف بزنیم
سرمو بالا آوردم و متوجه شدم که با چشمای گرد شده بهم زل زده
فورا خودشو جمع کرد و اینبار با لحن محکم تری گفت
--من کار دارم همتا
مکثی کوتاه کرد و ادامه داد
--خاننننوومم
http://eitaa.com/joinchat/2116812816C6d55fa65d1
#رمان_آنلاین_بر_اساس_واقعیت🚫📛♨️
#میخواست که سوار ماشینش شه اما مانع شدم
--استاد مقدم
به سمتم برگشت و با لحن محکمی گفت
--درخدمتم
سرمو پایین انداختم و گفتم
--اممممم راستش خواستم که ازت عذرخواهی کنم و اگر وقت داری یکم باهم حرف بزنیم
سرمو بالا آوردم و متوجه شدم که با چشمای گرد شده بهم زل زده
فورا خودشو جمع کرد و اینبار با لحن محکم تری گفت
--من کار دارم همتا
مکثی کوتاه کرد و ادامه داد
--#خاننننوومم
http://eitaa.com/joinchat/2116812816C6d55fa65d1
سابقه گسترده طلایی💛
_مثلا شب عروسیمونه چرا کراوات نمیزنی امیرحیدر؟ خندید با مهربونی انگشتشو گذاشت روی گونه ام:_بدون کراو
امیرحیدر و ماهورا دوتا قطب مخالف که با عنایت حضرت زهرا به امیرحیدر با هم ازدواج میکنن تا اینکه سر و کله ی غیاث خواستگار قبلی ماهورا پیدا میشه حقایقی از گذشته ی ماهورا رو میکنه که ..
https://eitaa.com/joinchat/1630666843C14d42703da
#رمان_آنلاین_بر_اساس_واقعیت #مذهبی #عاشقانه
سابقه گسترده طلایی💛
#پارت_خرید_عقد _امیرحیدر من به همین سفره ی عقد ساده راضی هستم چرا میخوای مجلل بگیری؟ با رعایت فاصله
امیرحیدر و ماهورا دوتا قطب مخالف که با عنایت حضرت زهرا به امیرحیدر با هم ازدواج میکنن تا اینکه سر و کله ی غیاث خواستگار قبلی ماهورا پیدا میشه حقایقی از گذشته ی ماهورا رو میکنه که ..
https://eitaa.com/joinchat/1630666843C14d42703da
#رمان_آنلاین_بر_اساس_واقعیت #مذهبی #عاشقانه