توی راهرو با دوست هام ایستاده بودیم و حرف می زدیم که اومد جلو و به اسم صدام کرد ... _خانم #همیلتون می تونم چند لحظه باهاتون صحبت کنم؟ ... .
کنجکاو شدم ... پسری که با #هیچ_دختری حرف نمی زد با من چه کار داشت؟ ... دنبالش راه افتادم و رفتیم توی حیاط دانشگاه ... بعد از چند لحظه این پا و اون پا کردن و رنگ به رنگ شدن؛ گفت...♨️♨️
#رمانی_عاشقانه_ومذهبی
http://eitaa.com/joinchat/4028301326C030fac8a09
#بچہمذهبیابراےخوندنرمانهاےمذهبےشهدایےزودتشریفبیارید 👆👆👆🚶🚶🚶