eitaa logo
بانک عکس دفاع مقدس
2.5هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
89 ویدیو
26 فایل
📷 مرجع عکس کانال‌های شهدایی ❌ روی تصاویر لوگو نزنید 📌استفاده از تصاویر آزاد است 📌 با فوروارد مطالب از کانال شهدا حمایت کنید. 📌تلگرام https://t.me/bank_aks https://www.instagram.com/defense_ir?r=nametag
مشاهده در ایتا
دانلود
بانک عکس دفاع مقدس
به دریا رسیدن نصیب شهیدی است که دلبستگی نزدِ ساحل ندارد ... #غواصان #عملیات_کربلای‌_چهار #شهید_عل
"علی‌اصغر جعفرزاده" عشق بازی در آب را بر دنیا ترجیح داد! یک روز حمید رایگان پیش من آمد و گفت تعدادی از همشهریانم را برای آموزش غواصی به گردان آورده‌ام. بین آن‌ها به جوان لاغر اندامی اشاره کرد و گفت ایشان علی‌اصغر جعفرزاده است. برادرش نیز « شهید » شده است، با اصرار زیاد بر پدر و مادرش توانسته است در جبهه حضور پیدا کند. پدرش او را به دست من سپرده است. او نیز خیلی دوست داشت در گردان غواصی باشد. حاج‌رسول او را جایی به کار بگیر که در خطر نباشد. پس از گذشت مدتی، علی اصغر متوجه رفتار متفاوت من با او شد. او از خانواده‌ای متمکن بود. آمد پیش من و پیشنهاد رشوه داد. گفت حاجی شما اگر بگذارید من همراه بچه‌ها دوره‌های آموزشی ببینم و جزو افراد خط شکن در شب عملیات باشم، مقداری از اقلام گردان را تهیه می‌کنم. من گفتم شما برو اقلام را بیاور، یک کاریش می‌کنیم. علی‌اصغر دو وانت پراز وسایل شنا همچون حوله و دمپایی و... به اضافه دو موکت و یک تلویزیون به‌جبهه آورد. حالا او اصرار داشت که جلو برود، من هم می‌خواستم او را قانع کنم که وظیفه‌ش در پشتیبانی واجب‌تر است. قبل از عملیات کربلای۴، رزمنده‌ها را به منطقه‌ای بردیم. علی اصغر خیلی اصرار کرد که او را ببریم و اشک می‌ریخت. اما او برای پشیبانی در مقر گردان ماند. وقتی به منطقه‌ی عملیات رفتیم، دیدم علی اصغر خود را به رزمنده‌ها رسانده است و در جمع آنان است. گفتم علی اصغر باید برگردی عقب، اما به قدری اصرار کرد و اشک ریخت که در نهایت مجبورم کرد در خط نگهش دارم. انگار خودش می‌دانست که این عملیات لحظه‌ی عروجش است. شب عملیات کربلای ۴، در تاریکی شب در آب‌های شلمچه تیری به او اصابت کرد و به شهادت رسید و ما حتی نتوانستیم پیکر او را به عقب بیاوریم و وقتی دو هفته بعد در عملیات کربلای۵ از همین محور عمل کردیم، پیکرش را یافتیم و به عقب آوردیم. پدر شهید علی اصغر جعفرزاده برای ما تعریف می‌کرد: وقتی علی اصغر گفت می‌خواهم به جبهه بروم، گفتم برادرت تازه شهید شده است. بیا اینجا در همین شهر کنار خودم کار کن. اصلا خودم یک زمین ۵۰۰ متری برایت می‌گیرم و طبق خواسته‌ی خودت می‌سازم. بعد هر دختری را که خواستی برایت به خواستگاری می‌روم. هر وسیله نقلیه هم که خواستی بهت می‌دم. بالاتر از این‌ها اینقدر پول به تو می‌دهم که تو نیازی به کار کردن نداشته باشی و هرجای دنیا که خواستی بروی تفریح کنی. علی اصغر برگشت و به من گفت: پدر جانم تو سعادت مرا می‌خواهی یا شقاوتم را؟ گفتم: خوب معلوم است که هر پدری سعادت فرزندش را می‌خواهد. گفت: پس پدر جان سعادت من در این است که به جبهه بروم و در راه خدا شهید بشوم. به نقل از : حاج‌رسول نصیری فرمانده گردان‌غواصی لشکر۱۹فجر فارس 💠 @bank_aks
رفتن به سن نیست به عشق است ! او سهمش پرواز بود ... آقا عزیزالله ... فروردین ۱۲۹۲ در رودبار به دنیا آمد در حد خواندن و نوشتن سواد داشت. میوه و تره‌بار فروش بود سال ۱۳۲۳ ازدواج کرد ... و صاحب سه پسر و پنج دختر شد. از طرف بسیج در جبهه حضور یافت بیست و چهارم اردیبهشت ۱۳۶۵ در بمباران هوایی هفت‌ تپه بر اثر اصابت ترکش و قطع پا به جمع آسمانی ها پیوست مزار او در گلزار شهدای‌قزوین قرار دارد پسرش شعبان هم به شهادت رسیده است. 💠 @bank_aks
بانک عکس دفاع مقدس
یاد شهدای ارتش باصلوات 📲 http://eitaa.com/joinchat/3716808705C95be0cabab
یک دست قطع شده در جیب فرمانده!! عملیات رمضان با رمز یاصاحب‌الزمان ادرکنی شروع شده بود. گروهان من و اسماعیل از لشکر پیاده ۹۲ زرهی ارتش نزدیک یکدیگر بودند. آفتاب سوزان تیرماه خوزستان، امان همه را بریده بود. فریادهای اسماعیل بچه ها را به جلو میراند. روز دوم عملیات بود که ناگهان ترکش گلوله تفنگ ۱۳۰ میلمتری دست چپ اسماعیل را از مچ قطع کرد. دستش را در جیب خود گذاشت تا نیروهایش بویی نبرند..! فرمان حمله داد و خودش هم دوشادوش بچه‌ها پیش می‌آمد. از همه جا گلوله می‌آمد. ترکش دیگری دست راستش را از کتف جدا کرده بود. یکی از بچه‌ها گفت که موج او را گرفته است. با چشم گریان به طرفش دویدم. خونریزی شدید و روزه، دیگر رنگی به رخسارش نگذاشته بود. ترکش تمام بدنش را پاره پاره کرده بود. لبهای خشکیده، دست‌های جداشده، پیکر پاره پاره و غرقه به خونش روی خاک گرم خوزستان، کربلا را در ذهنم مجسم کرد. آری اسماعیل در روز ۲۴ تیرماه ۱۳٦۱ همزمان با بیست و یکم رمضان به دیدار مولایش علی (ع) شتافت. راوی: سرهنگ جانباز علی قمری 💠 @bank_aks