eitaa logo
بانک عکس دفاع مقدس
2.5هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
91 ویدیو
26 فایل
📷 مرجع عکس کانال‌های شهدایی ❌ روی تصاویر لوگو نزنید 📌استفاده از تصاویر آزاد است 📌 با فوروارد مطالب از کانال شهدا حمایت کنید. 📌تلگرام https://t.me/bank_aks https://www.instagram.com/defense_ir?r=nametag
مشاهده در ایتا
دانلود
ای شهید ؛ نگین دعایت در قنوت برای ما مشڪل گشاست ... تابستان ۱۳۶۴ ؛ پادگان دوکوهه عکاس : حمید داوودآبادی #نماز_اول_وقت #شهید_جعفرعلی_گروسی #شهادت_کردستان_مهر۱۳۶۶ 💠 @bank_aks
#عملیات_کربلای_یک در ساعت ۲۲:۳۰ نهم تیر ماه ۱۳۶۵ در منطقه‌ی عملیاتی دشت مهران با نیرویی برابر ۳۸ گردان از سپاه پاسداران با فرماندهی قرارگاه نجف اشرف با هدف باز پس گیری مهران و شکستنِ جو تبلیغاتی ایجاد شده در پی عملیات‌های عراق موسوم به دفاع متحرک با رمز مبارکِ «یا ابوالفضل العباس ادرکنی» با لبیک به درخواست امام خمینی (ره) مبنی بر آزادسازی مهران ، آغاز شد و تا ۱۹ تیرماه ادامه داشت . رزمندگان اسلام توانستند با اجرای پنج مرحله عملیات ، منطقه‌ای به وسعت ۱۷۵ کیلومترمربع از خاک ایران و نیز عراق شامل شهر مهران و روستاهای اطراف آن ، جاده دهلران-مهران - ایران ، ارتفاعات حساس و سرکوب قلاویزان و حمرین و نیز دو پاسگاه مرزی را آزاد کنند . در این عملیات ۱۲۱۰ نفر از نیروهای دشمن اسیر شدند و عقبه‌های دشمن از جمله شهرهای بدره و زرباطیه در تیررس قوای خودی قرار گرفت. @bank_aks http://eitaa.com/joinchat/3716808705C95be0cabab ☑️ بانک عکس دفاع مقدس
پیش به سوی فتح مهران ... ۱۰ تیر ماه ۱۳۶۵ جاده آسفالت مهران_دهلران رزمندگان لشکر۱۰ سیدالشهداء #عملیات_‌کربلای_یک 💠 @bank_aks
اسرای عراقی #عملیات_کربلای_یک https://eitaa.com/bank_aks ☑️ بانک عکس دفاع مقدس
واژه‌ ی ایثـار را صرف نکردند؛ عمل کردند ... #عملیات_کربلای_یک #یاد_کنید_شهدا_را_باصلوات 💠 @bank_aks
به نام عشق و به نام هر چیزِ خوب یعنی « یاد شما » ... #خداقوت ✌ #سنگرسازان_‌بی_سنگر 💠 @bank_aks
مردانگی به شناسنامه نیست ؛ همّت بلند و غیرت را در نگاهش ببین ... #نوجوانان #دفاع_مقدس 💠 @bank_aks
شب تا برسد ، یاد شما می‌رسد از راه در یاد شماییم که آیینۀ مایید ... #شب_بخیر #شهید_چیت_سازیان #رزمندگان_لشکر۳۲انصارالحسین @bank_aks
شهرداران جبهه مخلص بودند ... تیرماه ۱۳۶۵ اردوگاه عشق حسین قبل از عملیات کربلای یک #رزمندگان_لشکر۱۰سیدالشهدا #گردان_حضرت‌علی‌اکبرعلیه‌السلام 💠 @bank_aks
راه تو #خون می‌طلبد مرد کیست ؟ تیرماه ۱۳۶۵ ، قلاویزان عکاس : سیدمسعود شجاعی طباطبایی #نوجوانان #عملیات_‌کربلای_یک @bank_aks
بانک عکس دفاع مقدس
راه تو #خون می‌طلبد مرد کیست ؟ تیرماه ۱۳۶۵ ، قلاویزان عکاس : سیدمسعود شجاعی طباطبایی #نوجوانان #
حوالی ظهر بود، گرما بیداد می کرد، دشمن که از ارتفاعات قلاویزان تارانده شده بود با تمام قوا سعی در باز پس گیری ارتفاعات داشت، نور آفتاب به سود آنها بود ، رزمنده ها که تمام شب مشغول عملیات بودند  در این ساعات کمی خسته به نظر می آمدند.تدارکات نرسیده بود و بچه ها تشنه بودند. در جاییکه فرمانده مقرر کرده بود ، خسته وتشنه کیسه های شن را پر می کردند  تا از گزند ترکشهای توپ و خمپاره در امان باشند. سنگرها بدون سقف بود ، چون نه فرصتی برای این کار بود و نه خبری از تدارکات بود. دوربینم را برداشتم و برای گرفتن عکس در مسیر خاکریز حرکت کردم.صدای سوت توپ و خمپاره باعث می شد دائم که خیز بروم ، بچه های رزمنده دیگربه خوبی با این صداها آشنا هستند . گوشها عادت می‌کند و می‌توانی بفهمی که این صدای توپ از طرف خودی‌هاست یا دشمن تا بیجا خیز نروی! نمی دانم برای چند دقیقه چه شد که عراقیها جهنمی به پا کردند و آنچنان آتشی روی ما ریختند که  مدتی درازکش روی زمین ماندم و با اصابت هر خمپاره و توپی بالا و پایین می شدم . کمی آرامش که ایجاد شد بلند شدم تا اطرافم را بینم . در ابتدا دود حاصل از این همه انفجار و خاک باعث شد درست متوجه اوضاع نشوم ،گوش هایم تقریبا چیزی نمی‌شنید، به نظرم آمد که زمان از حرکت باز ایستاده و متوقف شده ، از موج انفجارها کمی گیج بودم.  دیدم بچه های زیادی به روی زمین افتاد ه اند ، در همین زمان نگاهم به صورت نوجوانی افتاد که صورتش از برخورد خمپاره به  نزدیکیش سیاه شده بود و ترکش‌های آن تمامی صورتش را گرفته بود . بی اختیار دوربینم را بالا آوردم و عکسی از او گرفتم. در حال حرکت بود و برای اینکه به زمین نیفتد از لبه های سنگرهای شنی کمک می‌گرفت. جلو رفتم ، صدای زمزمه اش را می شنیدم ، به آرامی می گفت :"آقا اومدم. حسین جان اومدم." وقتی به او رسیدم دیگر رمقی برایش باقی نمانده بود و به زمین افتاد. او را به آرامی بغل کردم ،همچنان نجوا می کرد. با تمام وجود امدادگر را صدا زدم. صورتش را بوسیدم و به او گفتم :عزیزم ، فدات بشم ، چیزی نیست و نا امیدانه برگشتم و باز امدادگر را به یاری خواستم. حالا اشک هایم با خونهای زلال او در هم آمیخته شده بود، دیگر نجوا نمی کرد و به آسمان چشم دوخته بود . امدادگر آمد ، اما..،.لحظه ای بعد گفت :"کاری از دستم بر نمی یاد ، شهید شده ، برادر زحمت می کشی ببریش معراج شهدا...!(معراج شهدا جایی بود که وقتی بچه ها شهید می شدند ، آنها را کنار هم می گذاشتند تا بچه های گردان تعاون آنها را به عقب منتقل کنند.) در حالیکه تمام بدنم می لرزید او را بغل کردم ، انگار فرشتگان زیر پیکر پاکش را گرفته بودند. آنقدر سبک بود که به راحتی در بغلم جای گرفت و از زمین بلندش کردم. امدادگر با دست محل معراج شهدا را نشان داد .قبل از اینکه او را در کنار سایر شهدا بگذارم. صورتش را بارها و بارها بوییدم‌ و بوسیدم ، به خدا بوی عطر گل یاس می‌داد... ✍🏻 راوی : عکاس دفاع مقدس سید مسعود شجاعی طباطبایی 💠 @bank_aks
گوئیا بزم عروسی بود برپا آن زمان.! دست و پایِ نوجوانان در حنا یادش بخیــر . . . 📲 @bank_aks http://eitaa.com/joinchat/3716808705C95be0cabab