شهردار بیا منو بردار ..!!
وقتی نیروها از برنامههای خستهکننده مثلِ رزم شبانه و مراسم صبحگاهی برمیگشتند همه داخل سنگر و یا چادر دنبال «شهردار» و یا «خادمالحسین» می گشتند و برایِ اینکه نشان دهند تا چه اندازه خسته و بی حس و حال هستند، میگفتند: «شهردار بیا منو بردار» کنایه از اینکه از دست رفتم بیا به دادم برسツ
#لبخندهای_خاکی
#مردان_بی_ادعا
💠 @bank_aks
☕️ چایخانه ...
در هر مڪان و وضعيتی که بوديم چـای را
آماده می کرد. به شوخی میگفت: هر خطی
که چايی در آن درست شود، سقوط نمیکند.
او پيرمرد خوشمشرب و دوستداشتنی بود
حتی در عمليات والفجر ۸، قند و چایی را در
پلاستيکیگذاشته و زير کلاهش جاسازیکرده
بود و آنسوی رودخانه که باور نداشتيم ديگر
چای بنوشيم، با روشن کردن آتش بساطِ چای
را فراهم کرد. هواپيماهای دشمن ما را بمباران
کردند و چايخانه حاجی هم مورد اصابت قرار
گرفت و زير و رو شد. مدتی بعد حاجی از زير
خاک ها بيرون آمد و بی اعتنا به آن چه اتفاق
افتاده بود گفت : بچه هـا غمِ تون نباشد ؛
به کوری چشم دشمن چايخانه سرپاستツ
#لبخندهای_خاکی
#زندگی_در_جنگ
💠 @bank_aks
#شوخ_طبعی
شوخ طبعی رزمندگان بخشی از فرهنگ گستـرده
و غنی دوران دفاعمقدس را در برمیگیرد، زندگی
در جبهه علاوه بر هـمراه بودن با جهـاد و عبادات
با شوخی ها و طنز پردازی هایی نیز آمیخته بود
به طوری که به اظهار بیشتر رزمندگان ، یک رویِ
دوران جـنگ که کمتـر بـه آن پرداخـته شده است
هـمین شوخطبعیها است.
#طنز
#شوخی
#لبخندهای_خاکی
💠 @bank_aks
شوخی با امدادگران ...
یک بار کـه با یکی از امـدادگرها ، برانکاردِ
لوله شدهای را برای حمل مجروح باز کردیم،
چشممان به عبارت حمل بار بیش از ۵۰کیلو ممنوع افتاد. از قضا مجروح نیز خوش هیکل بود. یک نگاه به او و یک نگاه بهعبارت داخل برانکارد میکردیم. نه میتوانستیم بخندیم و نه میتوانستیم او را از جایش حرکت بدهیم. بنده خدا این مجروح نمی دانست چه بگوید. بالاخره حرکت کردیم و در راه، کمی میآمدیم و کمی هم میخندیدیم .افراد شوخ طبع ، دست از برانکـارد خون آلود حملِ مجروح هم برنداشته بودند .
#شوخ_طبعی
#لبخندهای_خاکی
💠 @bank_aks
گربههای عرب ...
در فاو گربه زیاد بود ...
یک روز یکی از این گربه ها به پایین خاکریز
آمده بود، ما بخاطر اینکه گربه ترکش نخورد
و بلایی سرش نیاید ، میگفتیم:
« پیشته ، پیشته »
در همین لحظه، علیرضا کوهستانی هم آمد،
تا دید دارم گربه را پیشت میکنم، و گربه هم
به حرف من توجهی نمی کند، گفت:
« رضا جان ! مثل این که فراموش کردی تویِ
عراق هستیم و این گربه هم عراقی هست،
ببین تکان نمی خورد، حرفت را نمی فهمد
تو باید عربی باهاش حرف بزنی، باید بگویی:
« الپیشت ـ الپیشت » :)
راوی : رضا دادپور
رزمنده بهداری لشکر۲۵ کربلا
#شوخ_طبعی
#لبخندهای_خاکی
💠 @bank_aks
روزی سر کلاس آموزش مخابرات
فرق بی سیم «اسلسون» را
با بیسیم «پی آر سی»
از بچهها پرسیدم ...
یکی از بسیجیهای نیشابوری
دستش را بلند کرد ؛
گفت: « مو وَر گویم؟»
با خنده بهش گفتم: « وَر گو »
گفت: «اسلسون اول بیق بیق مِنه،
بعد فیش فیش مِنه ، ولی پی آر سی
از همو اول فیش فیش مِنه »
کلاس آموزشی از صدای خنده بچهها
رفت رو هوا .... :)
#لبخندهای_خاکی
#بیسیم_چی
💠 @bank_aks
وقتی شوخ طبعی بچهها
گُل می کند ....
تیر ماه ۱۳۶۳
اردوگاه شهید رضا محرمی
خوزستان جاده اهواز - خرمشهر
شوخطبعی نیروهای گردان تخریب
پس از آموزش استتار
#آموزش
#لبخندهای_خاکی
#سرگرمی_در_جنگ
💠 @bank_aks