بعد از مدتها امروز را حضرت جور کردند
و تونستم برای نماز صبح برم حرم.
بعد از نماز اومدم روبروی ایوون طلا
قرار همیشگی مناجاتهای کاروان هایایرانی.
اومدم و مدهوش این عظمت بودم .
در اون میان که صدای ناد علی از کناری میآمد و در دلم مطرح کردم مشکلات را و برای کلاسهای حفظمون از حضرت، عنایت خاصی را طلب کردم.
یهو با صدای: سلام استاد .✋🏻
میخکوب شدم .
ذوق زده شدم ، باورم نمیشد
بعد از دوسال کلاسهای مجازی حفظ
و ۸ جزء.... حالا اینجا روبروی ایوان نجف
همدیگه را دیدیم... بجای تک تک بچههای کلاس در آغوششانگرفتم . مقداری خلوت کردیم، تفریحی قرآن تحویل دادیم و ...
فاطمه جان بهم گفت وقتی داشتم میومدم،
اسماء گفت نمتونی استاد را ببینی و هماهنگ کردن سخته باهاشون بخاطر بچه و ...
ولی از خود حضرت خواستم جور کنند ...!
با خودم فکر کردم
چقدر آسون بود هماهنگی این قرار .
که چه نماز صبح آمدنش برای من
دست نیافتنی بود،
و چه هماهنگ شدنمان برای فاطمه جان.
ولی حقیقتا اینها همه هیچ است
اگر حیدر بخواهد.💚
#ایوان_نجف_عجب_صفایی_دارد #خاطرات_شیرین_حفظ #داستان_کلاس_های_حفظ #حفظ_قرآن
https://eitaa.com/banki_mohadeseh