eitaa logo
کانال محدثه بانکی
5.4هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
593 ویدیو
4 فایل
﷽ ☀️ساکن نجف‌‌اشرف ✒️ارشدتفسیراثری 📖حافظِ کلامش‌ گشتم‌ تا اوحافظم‌ شود 💚#تفسیر_صدای_حرم را دنبال کن رفیق. 🎗تهیه/پشتیبانی دوره‌های تفسیر: @Bent_alhod 🔺️ارتباط مستقیم با من: @om_aye 🔺️مجموعه‌ بنت‌الهدی: @bentolhoda_quran
مشاهده در ایتا
دانلود
دیروز عصر بهمون خبر دادند دیگه بین‌ما نیست. گفتم چطوری به مریم گفتند، چطوری تونستند به مادرش این خبر را بدهند. گفت با یک جمله : خدا امانتی داد و حالا می‌خواست امانتی‌اش را پس بگیرد. از یک سرما خوردگی شروع شد و حالش بد و بد و بدتر شده بود و راهی بیمارستان شدند .‌‌وقتی برگشتند دیگر در آغوش مادر، هیچ فرزند شیرخواره‌ای نبود. ما ایرانی‌ها در نجف فقط همدیگه را داریم. دوستانی که با همه تفاوت‌ها و از شهرهای مختلف هجرت کردند در جوار مولا و حالا دیگر بعد از چند سال مثل یک خانواده شدند... و حالا انگار همه‌ی ما یک نوزاد از دست دادیم پسر بچه ای یکساله که کم و بیش میهمان خانه‌هایمان بود و هم بازی بچه‌هایمان😭 از دیروز تا الان مات صبر این خانواده‌ام... دیشب هیچکدام‌مان نتوانستیم ذره‌‌ای چشم روی هم بزاریم، هر کس گوشه‌ای برای خودش روضه‌ کربلا روضه حضرت رباب را می‌خواند و به سینه می‌زد. و همه متوسل شش ماهه حسین شده بودند برای تحمل این داغ وشاید برای این که معجزه‌ای شود ...و برگردد‌... برادرش، راهی کربلا شد، گفت میرم حرم حضرت عباس، اون میتونه داداشم را برگردونه . مادری که شیر داشت و بچه‌ای که حالا بیمارستان آماده بود که فردا به آغوش خاکی برگرداندنش که در همان خاک متولد شد... هادی عزیزمان‌ در نجف به دنیا آمد و حالا قرار بود برای همیشه همسایه مولا شود😭 ما دیشب شاید ذره‌‌ای فهمیدیم داغ علی اصغر چقدر گران تمام شد برای اهل حرم... دیشب اینجا هیچ مادری قلبش آرام نداشت...هیچ مادری نتوانست لحظه‌ای چشمانش‌ را ببندد‌‌‌‌... این جا همان خانه‌ای بود که در ایام اربعین میزبان میهمان‌های حضرت زهرا بود برای عزاداری جگر گوشه‌اش حسین. و حالا به تماشا نشسته‌بود ذره‌‌ای از داغ مولایش را‌‌‌... ازتون میخوام اگر میتونید و العصر بخونید. و برای دل پدر و مادرش و همه ما که در داغ کوچولوی یک ساله‌مان نشسته‌ایم دعا کنید‌. https://eitaa.com/banki_mohadeseh
باز هم ۱۱ خرداد وتداعی خاطرات اون سال مصادف بود با شب تولد اقا ابالفضل ع .واکثر دوستان واستاد عزیزدرحال زیارت ارباب بودند 🤲 روی تخت بیمارستان اصلا حال خوبی نداشتم .. چشمانم بسته بود .توان صحبت نیود فقط میشنیدم وگاه گریه میکردم . صدای اطرافیان گوشم را نوازش میداد 👂 :نوزادش نمیماند .حالش خیلی بد است .اینقد بد که جراح مجبور شد بدون اتاق عمل در بخش نوزادان اورا جراحی کند تا نفس بکشد. ....نه انشالله میماند همه چی دست خداست ...وصدای گاه گریه همراهانم که در اطرافم بودند . خیلی بیتایی میکردم ...چرا نماند خدایا من فرزندم را از تو گرفتم خودت نگهش دار ... با وسایلش چه کنم انها را به دیگران هدیه کنم ..ببخشم ...چه میشود ؟؟؟ تو این هیاهوی روحی وجسمی .... همراهم اروم در گوشم گفت: عزیزم اینقد بیتابی نکن .کاش اجازه داشتم و توان داشتی تا ببرمت بخش مراقبتهای ویژه ... .میدونی چه خبره ؟؟؟ یه خانم مومن .متدین .شجاع مثل کوه .باصلابت و... ایستاده دم در . تمام کارکنان بیمارستان از صبر وشجاعتش متحریند . میدانی چی شده 🤔🤔🤔🤔د ختر ۱۸ ساله‌اش مرگ مغزی شده واو ایستاده باصبر زینبی ..تا خانواده را راضی کند برای اهدای عضو . ✅خدایا چه میشنوم 😱 من نمیتوانم از نوزاد یک روزه‌ام بگذرم ..چطور یک مادر میتواند از دختر نابغه‌ی حافظ کل قرآن و یکی یکدونه هجده ساله اش بگذرد و اورا تقدیم خدا کند ... یعنی هنوز زینب س گونه هایی هستند که اینگونه تسلیم تقدیر خدا باشند ...😔؟؟ پس وای برمن ...وفقط شرمنده‌گی بود از رفتار خوردم که برایم باقی ماند . یادش گرامی وروحش شاد 🖤🖤 دختر نابغه حافظ کل قرآن ایرانی 🌹🌹فاطمه پرورش 🌹 دلنوشته‌ی یکی از دوستان عزیز به مناسب امروز👆 https://eitaa.com/banki_mohadeseh