🔰 فقط از خود حضرت بخواهیم بتونیم برای غدیر کاری کنیم! 🥲 🎙#حاج_آقای_علوی #عیدغدیر https://eitaa.com/joinchat/2086863050Cf26dc1069e

علی حاکم عالم است و تا او نخواهد نمی‌توانی برای او کار کنی، باید التماس کنی تا انتخابت کند. باید با علی خلوت کنی و توسل کنی و از او بخواهی به تو اذن دهد تا کاری برایش بکنی. 🎙#حاج_آقای_علوی #عیدغدیر https://eitaa.com/joinchat/2086863050Cf26dc1069e

. و خدای خالق اصوات هم، صدای تو را بیشتر از همه‌ی صداها‌ دوست دارد تا حدی که ... کاش من همه بودم و با همه‌ی دهان‌ها تو را صدا می‌زدم؛ یاعلی😭💔 🎙#آیت_الله_مصباح #عیدغدیر https://eitaa.com/joinchat/2086863050Cf26dc1069e

عشق و محبت شما مرا به اینجا کشاند😭💔 ☀️ جریان حارث همدانی که شعرش مشهور راشنیده اید؟ او پیرمردی در اطراف کوفه بود، مریض بود، عصازنان خدمت حضرت امیرالمومنین علیه السلام آمد، حضرت از او سوال فرمودند حارث تو با این حالت، چه شد که این جا آمدی؟! گفت: عشق و محبت شما مرا این جا کشاند. ☀️ حضرت شروع کردند آن اشعار را خواندن: یاحار هَمْدانَ مَنْ یَمُتْ یَرَنی. توضیح دادند که این محبت به درد تو می‌خورد و آنجا اشعار قشنگی هم حضرت نسبت به او می‌گویند که آتش اگر روز قیامت بخواهد سراغ تو بیاید میگویم نه این مال ماست و مرا پذیرفته بوده است. #عیدغدیر #محبت #امیرالمومنین https://eitaa.com/joinchat/2086863050Cf26dc1069e

. دیگه وقتشه که با این تبریک ناااااب با هم روبرو بشیم و وارد حرم بشیم 😍 بفرستید برای بچه شیعه‌ها و جوری که توصیه کردند تبریک بگید این عید بزرگ #عیدغدیر را 👆 🎬 نجف ورودی ضریح _ قسمت خواهران 🧕 https://eitaa.com/joinchat/2086863050Cf26dc1069e

در پی زحماتی که کشیدید برای هزینه‌های جشن #عیدغدیر و#خیرات_دخترانه این دلنوشته خانم جوزدانی را بخوانید: ما رفتیم به روستایی که صعب العبور بود.بعد از یه تجربه ی ترس همراه با هیجان پشت همون ماشین آفرودی که با سرعت زیاد بین کوه و دره حرکت می کرد. بله ما رسیدیم به اخرین میعاد، به روستای ونیزان،روستایی که حتی بچه هاشون رو هم با ماشین آفرود به اونجا آوردند‌. همون روستایی که تو چادر زندگی میکردند...چون خونه هاشون خیلی دورتر از اینجا بود و به دلایل کمبود امکانات و نبود آب به اینجا اومده بودند. روستایی که همه سادات بودند🥲 روستایی که تا از بچه ها پرسیدیم امروز چه عیدیه،همه با صدای بلند میگفتن عید سیدا. روستایی که وقتی از بچه ها اسمشون رو میپرسیدیم،اسمشون رو با سید یا سیده همراه میکردن...روستایی که دستهای کوچک بچه هاشون شبیه کارگری بود که سالیان سال کار کرده و دست هاش پینه بسته‌.‌ روستایی که جز محصولات لبنی چیزی دیگه‌ای نداشتن. روستایی که تو این فصل هم خنک بود و بعضا بچه ها کلاه بافتنی به سر داشتن... روستایی که میوه نداشت... آب محدود بود...و وقتی تقاضای آب می‌کردیم برامون دوغ می‌آوردن. روستایی که خاکش به خاطر رطوبت رو دست نمی موند.روستایی که از گرفتن هدیه‌ی بادکنک خیلی خیلی خوشحال و ذوق زده شدن.اما ما فقط برای دادن هدیه‌ی اسباب بازی و اطعام اونجا نبودیم. رفتیم تا جشن عبادت بگیریم.🤩 ادامه دارد... https://eitaa.com/joinchat/2086863050Cf26dc1069e