از لاک جیغ تا خدا
🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱 #گامهای_عاشقی 🌱 _گام های عاشقی پارت 69 توی حال و حوای خودم بودم که احساس کردی یکی داره
🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱
#گامهای_عاشقی 🌱
_گام های عاشقی
پارت 70
بعد از تمام شدن تماس ،موبایل هاشمی رو بهش دادم و تشکر کردم
بعد از مدتی رسیدیم زائر سرا در خرمشهر
نماز و که خوندیم ،شام و خوردیم و خوابیدیم
صبح بعد از نماز صبح به سمت اروند رود حرکت کردیم
حاج احمد میگفت: بچه ها غبار دلتونو بسپارین به این رود
آهی کشید و گفت بچه ها مبادا که آب بنوشین ،این سرزمین حاجیان لب تشنه است
اروند یعنی وحشی،بسیاری از رزمندگان در این رود به شهادت رسیدن
میگفت زمان جنگ یه کوسه داخل اروند بوده ،بعد از مدتی که کوسه رو میگیرن شکمش رو میشکافن که پلاک چند شهید و داخل شکمش پیدا میکنن
حتی تصورش هم ترسناک بود
بعد ناهار کمی استراحت کردیم و راهی شلمچه شدیم
چقدر غروب شلمچه زیبا بود ،واقعا راست میگفتن شلمچه سرزمین هزار خورشید
انگار تمام عظمت زیبایی خدا در شلمچه جمع شده بود
انگار صدای تیر و خمپاره به گوش میرسید
هر کسی یه جایی نشسته بود
حاج احمد هم شروع کرد به روضه کربلا و قتلگاه خوندن ،واقعا اینجا کربلا بود
روی زمین نشستم و گریه میکردم
زمان برگشت فرا رسیده بود ، دلم میخواست به هر بهونه ای شده بمونم ولی چاره ای نبود
به سمت اتوبوس ها رفتیم
دیدم اتوبوس برادر ها هم مثل اتوبوس ما پر از دلنوشته شده بود
سوار اتوبوس شدیم و حرکت کردیم
از شلمچه بر میگشتیم ولی روحمون رو همون جا ، جا گذاشتیم ،
حال و هوای همه مون عوض شده بود ،از شهدا خواستم که دوبار صدام کنن ،خواستم که دوباره دعوت نامه برام بفرستن. ..
🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
از لاک جیغ تا خدا
🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱 #گامهای_عاشقی 🌱 _گام های عاشقی پارت 70 بعد از تمام شدن تماس ،موبایل هاشمی رو بهش دا
🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱
#گامهای_عاشقی 🌱
_گام های عاشقی
پارت 71
با صدای منصوری از خواب بیدار شدم
منصوری: آیه جان پاشو رسیدیم
از پنجره نگاه کردم ،نزدیک دانشگاه بودیم
کوله امو برداشتم ،وسیله هامو داخل کوله گذاشتم
بعد از چند دقیقه رسیدیم دانشگاه و همه از اتوبوس پیاده شدیم
از بچه ها خداحافظی کردم
رفتم سمت خانم منصوری
- خانم منصوری بابت همه چی ممنونم
منصوری: من از تو ممنونم به خاطر کارای قشنگی که انجام دادی ،خوندن وصیت نامه هاا، نوشتن دلنوشته روی اتوبوس ،واقعا عالی بود
یه دفعه یکی صدام کرد برگشتم نگاه کردم ،امیر و سارا بودن
از منصوری خداحافظی کردم رفتم سمتشون
پریدم تو بغل امیر ،انگار سالها بود که ندیده بودمش.
سارا: خوبه حالا،چیه مثل زالو به هم چسبیدین
با حرف سارا خندم گرفت
از امیر جدا شدم و رفتم سمت سارا گونه اشو بوسیدم: عیدت مبارک عزیزم
سارا: عیدت تو هم مبارک ،زیارتت هم قبول باشه
امیر: شما برین داخل ماشین من برم با آقا سید احوالپرسی کنم میام
سارا: باشه
سوار ماشین شدیم بعد از چند دقیقه امیر هم اومد وحرکت کردیم
- امیر جان بریم خونه ،دلم واسه با با و مامان تنگ شده
امیر: بابا و مامان خونه بی بی منتظر تو هستن
- جدییی ، چه خوب
سارا: آیه خوش گذشت سفر
- عالی بود ،پشیمونم که چرا زودتر نرفتم
سارا: همه بار اولی که میرن همینو میگن ،ان شاءالله هر سال بری
- ان شاءالله
بعد از مدتی رسیدیم خونه بی بی
تن تن از ماشین پیاده شدمو رفتم سمت در دستمو روی زنگ گذاشتم و بعد از چند ثانیه در باز شد
وارد حیاط شدمو تن تن از پله ها بالا رفتم و در ورودی و باز کردم
مامان رو به روم بود
با دیدن مامان دویدم سمتش و پریدن تو بغلش
صدای گریه ام بلند شد
نمیدونستم علتش دلتنگی بود یا چیزه دیگه ای.
🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
Javad_Moghadam_-_upahang.mp3
3.23M
🍃کرب و بلا خسته ام از فراق و دوری
🍃من صبر ایوب ندارم بسه صبوری
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
هدایت شده از یادمان شهدای ع والفجر ۸ - اروند
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پیام شما
سلام می تونم رمان گام های عاشقی رو کپی کنم بزارم داخل کانالم؟
..............
سلام علیکم بله حتما
موفق باشید 🌺
#استوری
.
کوچڪترینتکلیفماهمانچیزیست ڪھامام زمان فرمود...!
#امام_زمان
#هادی_دلها
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
7.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
-بگیم از سندروم اردک 👆🏻
کی واقعا خودشه ؟
-دیگران چیزی که شما میل دارید رو بهتون نشون میدن نه چیزی که واقعا هستند
در تمام جهان، همهچیز طبق تمایلات شما میچرخه اما در پشتصحنهی نقابهای انسانها واقعا مشخص نیست چهخبره !
•حتی شما دوست عزیز
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
002069.mp3
121K
قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنَا مَا لَوْنُهَا ۚ قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ صَفْرَاءُ فَاقِعٌ لَوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِينَ
گفتند: از خدایت بخواه که رنگ آن
گاو را معیّن کند. موسی گفت: خدا
می فرماید گاو زرد زرّینی باشد که
بینندگان را فرح بخشد🌱
↵ بقره/۶۹
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━