#خودمونی
زُیبر، علی(علیهالسلام) را دوست داشت؛
حتی در شورای سقیفه از او دفاع کرد،
اما حکومت دنیا را بیشتر دوست داشت!
عمر سعد، حسین(علیهالسلام) را دوست داشت؛
اما حکومت ری را بیشتر!
؛
_امام زمان ما،
باید علاقهی اول ما باشد،
نه یکی از علایقمان.
و الا امام خود را فدای
خواستنیهای دیگرمان خواهیم کرد،
و او را از عَمد میکُشیم!
#باتوبودنزهمهدستکشیدندارد💚
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بـغلـم کـن حـسـین...
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
9.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗تسبیح فیروزه ای💗
پارت 44
سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم -رضا جان فکر کردی؟
رضا: درباره چی؟
- درباره عروسی؟
رضا: چشم ،یه کم فرصت به من بده یه خونه پیدا کنم ،هزینه عروسیمونم جور کنم - من عروسی نمیخوام، خونه هم همین اتاقی که الان داخلش هستیم عالیه
( رضا یه نگاهی به انداخت، دستشو گذاشت روی سرم)
رضا: تبم نداری آخه !
- عع جدی امااااا
رضا: خوب خانواده ات چی ؟ قبول میکنن؟
تازه از اون گذشته خودت دوست نداری لباس عروس بپوشی؟از اون مهمتر جهیزیه نمیخوای بیاری . -اولا،خانواده ام با من
دوما،نه مهم نیست برام لباس عروس بپوشم یا نه ،میریم ماه عسل مشهد ،تا حالا نرفتم
سومأ،شما زن میخواستین یا لوازم خانگی
رضا: شوخی کردم بابا ،چشم با خانواده ات صحبت کن ،هر چی گفتن من قبول میکنم - عاشقتم چشم ،پس دوهفته دیگه میریم مشهد؟
رضا: دوهفته دیگه؟ چرا ؟
- تولد امام رضاست بریم و برگردیم زندگیمونو شروع کنیم
رضا: واییی از دست تو، موندم کی فکر کردی، کی تقویم دیدی ، که من متوجه نشدم
- ما اینیم دیگه ..
رضا منو رسوند کانون ،بعد خودش رفت سپاه
وارد حیاط شدم که آقا مرتضی را دیدم - سلام آقا مرتضی!
مرتضی: سلام زنداداش ( زنداداش )
- میخواستم راجبه یه موضوعی باشما صحبت کنم
مرتضی: بفرمایید در خدمتم
- من متوجه نگاهای شما و نرگس شدم ،به نظرم این همه سکوت دیگه جایز نیستااا ( آقا مرتضی، صورتش از خجالت گر گرفته بود )
مرتضی: خوب،من نمیدونم نرگس خانوم....
- بله نرگسم به شما فکر میکنه ،البته اگه بفهمه که به شما چیزی گفتم منو میکشه
مرتضی: شما مطمئنین؟
- بله، لطفن به مادرتون بگین با عزیز جون صحبت کنه
مرتضی: چشم حتمن، دستتون درد نکنه که کمکم کردین
- خواهش میکنم،من دیگه برم فعلن
مرتضی: یا علی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗تسبیح فیروزه ای💗
پارت 45
وارد سالن شدم ،زهرا خانم با دیدنم اومد سمتم
زهرا خانم: سلام رها جان تبریک میگم ،انشاءالله به پای هم پیر شین
- سلام، خیلی ممنونم
زهرا خانم:نرگس جان نیومد ؟
- چرا میان ،تو راه هستن ،فعلن من برم تو اتاقم
زهرا خانم : منم برم پیش بچه ها
وارد اتاقم شدم ،پشت میز نشستم - خوب من باید چیکار کنم؟
حوصله ام سر رفته بود
رفتم سمت سالن نشستم کنار پیانو ،
- من اینجام که آهنگ بزنم ،نه اینکه بیکار بشینم تو چهار دیواری اتاق
شروع کردم به پیانو زدن کم کم بچه ها از در وارد شدن و دویدن سمتم
دورم حلقه زده بودن و یکی یکی میپریدن توی بغلم
واقعن خوشحال بودم ،در کنار این بچه هایی که عشق و دوست داشتن و به راحتی آدم هدیه میدن
مریم خانم: بچه ها ،رها جون و اذیت نکنین - سلام مریم خانوم
مریم خانم: سلام گلم ،تبریک میگم،
بچه ها خیلی بهونه اتو گرفته بودن ،هی میگفتن رها جون کی میاد - الهیی عزیزم ،از این به بعد هر روز میام
بچه ها مرتب ایستادن
مریم خانم: رها جون بچه ها میخوان یه چیزی بهت بگن - خوب میشنوم
مریم جون:۱،۲،۳
بچه ها: رها جون تبریک میگیم ( بعد همه شروع کردن به دست زدن )
گریه ام گرفته بود ،بهترین تبریک زندگیم بود - خوب بچه ها،منم امروز میخوام براتون پیانو بزنم شما هم بخونین برام ،موافقین ؟
بچه ها: ببببببببللللللله
شروع کردم به پیانو زدن ،بچه ها هم شعر ایران و میخوندن
بعد از تمام شدن ،صدای دست زدن از ته سالن و شنیدم
برگشتم نگاه کردم ،نرگس بود
نرگس: به ،رها خانم صبحت بخیر
- سلام خانم مدیر ،صبح شما هم بخیر
مریم خانم: خوب بچه ها بریم به ادامه درسامون برسیم
نرگس اومد سمتم: کاره خوبی کردی اومدی اینجا،واسه روحیه بچه ها عالی بود - پس جبران غیبتام شده
نرگس: بله
- راستی یه خبر داغ بدم بهت؟
نرگس: عع تازه از تنور دراومده پس
- صد در صد
نرگس: خوب بگو ببینم با شنیدنش آتیش میگیرم یا نه
-ما دوهفته دیگه میخوایم بریم مشهد
نرگس: خوب به سلامتی،الان این داغ بود؟
- نه خیر ، خبر بعدیم اینه که،ما نمیخوایم عروسی بگیریم بعد اومدن از مشهد میریم سر خونه زندگیمون
نرگس: نه بابا
- داغ ترش اینه که میخوام تو همون اتاق زندگیمونو شروع کنیم
نرگس: این تصمیم تو بود یا رضا؟
- من
نرگس: میگم دیگه، این دیونه بازیااا از تو فقط بر میاد
- دیونه خودتی،که از آقا مرتضی خوشت میاد و چیزی نمیگی! از تو دیونه تر اون آقا مرتضی است که اونم تو رو دوست داره ولی چیزی نمیگه نرگس: هیییبیسسسس، زشته دختر میشنون بچه ها ،میخوای این یه کم آبروی ما بره
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
11.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
╭─━─━─• · · ·
#استوری
.
.
بـوۍ بـهـشـت مۍوزد
از ڪرب و بـلاۍ ٺو ...🌿🖤
#محرم | #امام_حسین ﴿؏﴾
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام آقا من اینجام و زیارتنامه میخونم💔
محرم🏴
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
📚 حضور در عزاداری هنگام شیوع بیماری
💠 سؤال: حضور در مجلس و مراسم عزاداری سالار شهیدان (علیه السلام) هنگام شیوع بیماری مانند کرونا چه حکمی دارد؟
✅ جواب: با رعایت نکات بهداشتی و دستورالعمل های مرتبط، اشکال ندارد؛ بلکه از بهترین کارها و جزء مستحبات موکّد است.
#احکام_عزاداری #عزاداری_در_ایام_کرونا
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#سخنی_شنیدنی♡ツ
اعتماد به خداوند متعال......
ــــــــ🌱ــــــــ
#عطر_خدا🌈
#محرم
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
✨🌒✨
#نمازشب
💠یک وقتی خدمت #آیت_الله_بهجت بودیم. فرمود:
🍀 «همان اندازه که تصمیم گرفتی کار خوب انجام بدهی، خداوند، یک حسنه برای آن نوشت.
🌿 اگر آن کار را انجام دادی، ده برابر برای تو می نویسد و اگر انجام ندادی، آن یک دانه را هم قلم نمی زند».
🍀اگر تصمیم بگیری #نماز_شب قشنگی بخوانی، او فوراً برای تو می نویسد؛ ولو خيلی بدون آداب هم خواندی، او دیگر قلم نمی زند.
🌿 اگر حال نداری نماز شب بخوانی، وضو بگیر و دو رکعت نماز بخوان.
🍀 حال آن را هم نداشتی، باز هم سر خود را بگذار روی مهر و بگو: «خدایا! من آمدم؛ کمکم کن.» خداوند، تو را محروم نمی کند.
💟 کسی که خدای به این مهربانی را دارد، سزاوار است که کوتاه بیاید؟
👈 منظور اينكه ما می توانیم پرونده های چندین ساله خودمان را با نیم ساعت یا یک ربع ساعت، يا ده دقیقه كه صادقانه به در خانه خدا برویم، همه آنها را اصلاح بکنیم.👌
نمازشب😍😍
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━