هدایت شده از مسار
✨نقش روحانیون در میدان جنگ
🍃سید از قبل از انقلاب هم اهتمام ویژهای به اذان و نماز اول وقت داشت. وقتی اذان میشد. در هر جا که بود فرقی نمیکرد؛ خانه، مغازه اداره. شروع میکرد به اذان گفتن.
☘در یکی از مصاحبههایش گفته بود: «به آنهایی که میگویند روحانیون در جنگ حضور ندارند، میگویم که دو گروهان از نیروهای ما را طلاب قم تشکیل میدهند. در طول شش ماه که از جنگ میگذرد، حتی یک بار هم نماز جماعت را ترک نکردهایم. چون اعتقاد داریم که نماز ما را حفظ می کند.»
راوی: فریده قاضی؛ همسر شهید
📚آقا مجتبی؛ خاطراتی از شهید سید مجتبی هاشمی، نویسنده: محمد عامری،صفحه ۱۸
#سیره_شهدا
#شهید_هاشمی
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از مسار
✨تکلیف مداری
🍃سید همیشه پا به رکاب بود. اکثر مواقع لباس سبز نظامی با کلاهی کج تنش بود و به سبک داش مشتیها یقهاش را باز میگذاشت و یک تسیبیحی هم گردنش آویزان میکرد.
☘شبها من که میخواستم ساعت ۱۰ به خانه بروم، میگفت خیالت راحت من هستم. تا صبح به کمیتههای دیگر هم سرکشی میکرد و گزارش جامعی ارائه میکرد.
🌾یک بار گفتم: «آقا مجتبی! رضایت بده و این پوتین و لباس را از تن در بیاور.» گفت: «به جدم قسم! تا زمانی که صدام هست و تکلیف جبهه مشخص نشده، حتی دم مغازه هم با همین لباس میروم و فروشندگی میکنم.» آخر هم به خاطر روحیهاش نتوانست در شهر بماند. رفت سر وقت جنگ و گروه فدائیان اسلام را راه اندازی کرد.
راوی: احمد هاشمی مطلق و محمد رضا رستمی
📚 آقا مجتبی؛ خاطراتی از شهید سید مجتبی هاشمی، نویسنده: محمد عامری، صفحه ۸ و ۱۲
#سیره_شهدا
#شهید_هاشمی
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از مسار
✨ایثار اقتصادی
🍀سید از همه چیزش در راه انقلاب گذشت. خانهای داشتیم به وسعت هزار متر مربع، با چندین واحد مسکونی دیگر. همه را فروخت و پول آن را خرج جبهه کرد و کوچکترین چشم داشتی هم از کسی نداشت. همیشه می گفت: «از این کمکهایی که من میکنم، حتی بعد از مرگم هم سخنی به میان نیاور.»
💫وقتی سید به شهادت رسید، چند میلیون قرض بالا آورده بود. یک روز رفتم در مغازه بقالی محل قند بگیرم. آقا اسماعیل با تعجب پرسید: «یعنی واقعا شما در منزل تان قند ندارید؟»
🌺گفتم: «قند نداشتن که تعجب ندارد.» گفت: «آخر سید با من تماس گرفت و مقدار زیادی قند و شکر سفارش داد که بفرستم جبهه.»
راوی: فریده قاضی؛ همسر شهید
📚 آقا مجتبی؛ خاطراتی از شهید سید مجتبی هاشمی، نویسنده: محمد عامری،صفحه ۱۶
#سیره_شهدا
#شهید_هاشمی
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از مسار
✨جلوه ای از دست به خیری
🌾کمیته انقلاب که بودیم، اکثر نیروها افتخاری بودند و حقوق نمیگرفتند. بعدا هم که قرار بر پرداخت حقوق شد، سید زیر بار نرفت؛ حتی یک بار هم لیست دریافت حقوق را امضا نکرد. مسئول مالی می گفت: «حقوقش را نمی گیرد و می گوید بدهید به کسی که نیاز دارد.»
☘گشتهای شبانه ما در سطح شهر در خصوص مسائل امنیتی و یا منکراتی بود. سید تقریبا همه شب ها همراهمان بود. بچه ها را سوار ماشین بیوک قهوه ای رنگش میکرد و گشت میزدیم. وقتی هم میدید بچه ها خسته شدهاند، کناری توقف میکرد و همه را میبرد آب میوه فروشی یا ساندویچی به حساب خودش.
راوی: احمد هاشمی مطلق و محمد رضا رستمی
📚 آقا مجتبی؛ خاطراتی از شهید سید مجتبی هاشمی، نویسنده: محمد عامری،صفحه ۸ و ۱۲
#سیره_شهدا
#شهید_هاشمی
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از مسار
✨شرکت تعاونی
🍃سید در کنار فعالیت علیه رژیم منحوس پهلوی، به وضعیت معیشت نابهسامان محرومان هم توجه ویژهای داشت.
🌾یک تعاونی تشکیل داده بودیم و اجناس را زیر قیمت به مردم عرضه میکردیم. اگر تخم مرغ را دو تومان میگرفتیم، یک تومان میفروختیمش.
☘اگر بقیه کاسب ها آخر شب مقدار پول به جیب آمده را شمارش می کردند، ما پولهای از جیب رفته را حساب میکردیم. خیّرهایی هم پیدا می شدند و کار زمین نمی ماند.
راوی: داود نارنجی نژاد
📚 آقا مجتبی؛ خاطراتی از شهید سید مجتبی هاشمی، نویسنده: محمد عامری،صفحه ۱۰٫
#سیره_شهدا
#شهید_هاشمی
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte