eitaa logo
هرعکس یک نکته
52 دنبال‌کننده
785 عکس
10 ویدیو
14 فایل
عکسنوشته ها کار خودم هست.انتشار عکس ها با ذکر منبع بلامانع است.را ه ارتباطی با ما @hosssna64
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مسار
✨گونی نان 🍃در جبهه مریوان روی ارتفاع بلندی مستقر بودیم و برای بردن تدارکات از جمله نان باید پیاده از تپه ها بالا می‌رفتیم. ☘رضا هر وقت می‌خواست بالای ارتفاع برود، یک گونی ۲۰ کیلوئی نان را بر دوش می‌گرفت و با خود بالا می‌آورد. وقتی از او پرسیدم: «شما چرا این کار را می‌کنید؟» 🌾در پاسخ گفت: «اگر من به عنوان مسئول این نیروها، چنین مشقت هایی را تحمل نکنم، نیروها هم علی رغم وجود فشار و سختی زیاد، نمی برند.» 📚کتاب راز آن ستاه؛ سرگذشت نامه شهید رضا چراغی؛ نویسنده: گل علی بابائی، ناشر: نشر صاعقه، نوبت چاپ: دوم: ۱۳۹۳؛ صفحه ۲۸ 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از مسار
✨جایزه انجام عملیات موفق 🍃رضا مثل خیلی های دیگر زخم خورده مسئولان پایتخت نشین بود. در پی انجام پیروزمندانه عملیات محمد رسول الله در مریوان، رسولی فرمانده سپاه منطقه ۱۰ تهران، حاج احمد متوسلیان و بقیه همرزمانش را فراخوان کرد و به آنها الزام کرد که باید برای همیشه به سپاه تهران برگردند و دست از مبارزه در غرب بردارند. ☘شهید دستواره می گفت: «حقوق ما را قطع کردند تا به تهران برگردیم و دیگر در مریوان نمانیم.» حاج احمد می گفت: «مگر ما برای حقوق به کردستان آمده ایم؟!» 🌾رضا چراغی به رسولی فرمانده پادگان ولیعصر (عج) گفت: «آقا جان! ما از گوشت بدن خودمان می‌کنیم و با آن آبگوشت درست می‌کنیم و می‌خوریم و احتیاج به حقوق شما نداریم.» 💫همین پاسخ قاطع کافی بود که دستور بلوکه کردن حقوق سه ماه پایانی ۱۳۶۰ و عیدی نوروز ۱۳۶۱ متوسلیان چراغی و دستوارد صادر شود. راوی شهید سید محمدرضا دستواره 📚کتاب راز آن ستاه؛ سرگذشت نامه شهید رضا چراغی؛ نویسنده: گل علی بابائی، ناشر: نشر صاعقه، نوبت چاپ: دوم: ۱۳۹۳؛ صفحه ۳۴ و ۳۵ 🆔 @masare_ir
هدایت شده از مسار
✨تا حالا یک تنه جلوی تانک دشمن ایستادی؟ 🍃در مرحله اول عملیات فتح المبین نیروهای شهید رضا چراغی به محاصره تانک‌های دشمن در می آیند. رضا به اصرار نیروها را به عقب برمی‌گرداند و خودش با آر پی جی و بقیه سلاح‌ها شلیک می‌کرد تا حواس عراقی ها را پرت کند که نیروهایش بتوانند به سلامت از محاصره خارج شوند. 🌾می‌گفت: «چاره ای نبود. باید جلوی عراقی‌ها را می‌گرفتم تا نیروها سالم بروند عقب. بچه‌ها که رفتند تانکهای عراقی همین‌طور جلو می آمدند یکی از تانک‌ها درست به سمت من می آمد. هر لحظه انتظار داشتم مرا له کنند. دو سه ساعتی همان جا روی زمین دراز کشیده بودم؛ تا اینکه اوضاع آرام شد و با یکی از جیب‌های عراقی به سمت نیروهای خودمان حرکت کردم.» حسین الله کرم؛ همرزم شهید 📚کتاب راز آن ستاه؛ سرگذشت نامه شهید رضا چراغی؛ نویسنده: گل علی بابائی، ناشر: نشر صاعقه، نوبت چاپ: دوم: ۱۳۹۳؛ صفحه ۴۸ و ۴۹ 🆔 @masare_ir