eitaa logo
🇵🇸عاقبت بخیر🇮🇷
638 دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
2.9هزار ویدیو
253 فایل
ما از خم پرجوش ولایت مستیم عهدی ازلی با ره مولا بستیم بنگر که وظیفه چیست در این میدان ما افسر جنگ نرم آقا هستیم [ ️🔴 کپی مطالب بامنبع ] 🔴تبادل نداریم 🌹" خادم شهدا" @zeinab_1391
مشاهده در ایتا
دانلود
▪️رهبرانقلاب : آن طلبه جوان و متدین و حزب اللهی، آرمان عزیز که در تهران زیر شکنجه به شهادت رسید و پیکر او را در خیابان رها کردند، چه گناهی کرده بود؟ @banooye_dameshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان بسیار جذاب " حکایت زمستان " با ما همراه باشید... @banooye_dameshgh
🌷   ‍✿﷽✿ 🕊 🔴 🌟 خاطرات آزاده بزرگوار حسین مردی قسمت 6⃣5⃣  در شرایط عادی که مشکل خاصی هم وجود نداشت، عراقی‌ها روزی سه بار از ما آمار می‌گرفتند. گاهی پیش می‌آمد که در آسایشگاه خوابیده بودیم یا در حال استراحت بودیم، که ناگهان صدای مخصوص سوت آمار بلند می شد. باید بلافاصله پتوها را جمع و آنکادر و وضع آسایشگاه را منظم و مرتب می کردیم. بعد هم به ستون پنج، روی دو پا آنقدر می نشستیم تا بالاخره مأمورین آمار، خرامان خرامان نزول اجلاس بفرمایند و وارد آسایشگاه بشوند. بعضی وقت‌ها با موذی‌گري تمام، مخصوصاً سریع می‌آمدند تا ما را غافلگیر کنند و بهانه‌ای برای کتک و ضرب و شتم داشته باشند. این‌ها مال وقتی بود که توی آسایشگاه بودیم. گاهی در ساعتی که نوبت هواخوریمان بود و می‌رفتیم توی محوطه و مشغول قدم زدن می‌شدیم، ناگهان سربازی در سوت آمار می‌دمید. در چنین موقعیتی باید با آخرین سرعت و دوان دوان خودمان را می رساندیم به آسایشگاه. هرکس که عقب میماند، بدون استثناء گرفتار ضربات کابل و باتوم و چیزهای دیگر می‌شد، که معمولاً پیرمردها و مریض ها و مجروحان عقب می‌ماندند. این برای ما خیلی سخت بود. اگر این گروه را به آسایشگاه‌های طبقهٔ همکف منتقل می‌کردند، مشکل تا حد زیادی رفع می‌شد. هرچه به سربازان و نیروهای عراقی اعتراض می‌کردیم و این پیشنهاد را می‌دادیم، توی کَت‌ِشان فرو نمی‌رفت که نمی‌رفت. یک روز چند تا از بچه‌ها که پیش فرماندهٔ اردوگاه خوش سابقه‌تر بودند، تصمیم گرفتند این پیشنهاد را به خود او بدهند تا شاید از خر صدام پیاده شود و حداقل با پیرمردها و مجروحان راه بیاید. همین کار را هم کردند؛ با هزار دنگ و فنگ رفتند پیش او و در نهایت احتیاط و احترام، موضوع را باهاش مطرح کردند و درخواست‌شان را گفتند. البته این گفتن‌ها از طریق مترجم بود. هنوز کلمات آخر را بر زبان نیاورده بودند که ناگهان فرمانده مثل لولهٔ توپی که گلوله در خود آن عمل کند، منفجر شد و فریاد زد: « چب! » مترجم کمی عقب آمد. بچه‌ها هم جا خوردند. او با آن نگاه دریده‌اش و با همان صدای نکره‌اش ادامه داد: « من خودم تو جبهه‌ها دیدم همین پیرمردها و مجروح‌های شما مثل آهو از کوه و کمر بالا میرن، اون هم با اسلحه و تجهیزات؛ حالا چطوریه که از چند تا پله نمی تونن بالا برن؟ » عصبانی تر از قبل گفت: « گم شین از اینجا. اینها همه‌اش بهانه است، گم شین. » مطمئن بودم که او ضرب شصت‌های زیادی از نیروهای ما در جبهه ها چشیده است که اینطور با کینه از آنها یاد می کند. و اما جمله‌ی آخر درباره آمار، اینکه آنها در حین شمارش طوری با ما برخورد می کردند و می‌شمردنمان که گویی با یک گله گوسفند طرف هستند. 📝 نویسنده: سعید عاکف ⬅️ ادامه دارد.... @banooye_dameshgh
🌷   ‍✿﷽✿ 🕊 🔴 🌟 خاطرات آزاده بزرگوار حسین مردی قسمت 7⃣5⃣ ما شنیده بودیم که صدام ملعون، دستور مؤکدی به فرماندهان اردوگاه‌ها داده است؛ اسیران ایرانی برای موازنه با اسرای عراقی، باید به هر قیمتی که شده، زنده بمانند. این دستور، آویزهٔ گوش فرماندهٔ اردوگاه ما هم بود. او و نیروهای تحت امرش، فقط در حدی که ما زنده بمانیم، بهمان می‌رسیدند؛ درست مثل برنامهٔ غذایی‌شان که در حد بخور و نمیر بود. این «بخور و نمیر» در بحث دارو و درمان بسیار بیشتر مراعات می شد. همان طور که گفتم به خاطر آلودگی‌های بیش از اندازه ای که به محیط زندگی ما تزریق می‌کردند، و از طرفی هم چون مواد شوینده برای استحمام و برای شستن ظرف ها و لباس ها و وسایل دیگر خیلی کم و ناچیز بود و نیز به خاطر برخی مسایل دیگر؛ به تدریج بیماری‌های عذاب‌آور و رنج دهنده‌ای سراغ بچه ها می‌آمد. بد نیست به بعضی از این بیماری ها، همراه با علت شیوع شان اشاره کنم: ۱- به خاطر وجود توالت مدرن در آسایشگاه، خیلی از بچه ها، مخصوصاً در ماه‌های گرم سال، به ناراحتی‌های گوارشی، مِن‌جمله به اسهال مبتلا می شدند. این مرض بعد از گذشت چند روز یا حتی چند ساعت، تبدیل به نوع خونی‌اش می‌شد. گاهی این مسأله آنقدر گریبان بچه ها را می گرفت که ضعف کاملاً بر آنها مسلط می شد و به حالت غش، نزدیک همان توالت کذایی می‌افتادند. ۲- عفونت و سنگ سازی کلیه ها که به خاطر مشکل توالت و خودداری از رفع قضای حاجت و نیز آلوده بودن آب آشامیدنی به گچ و املاح معدنی و مواد شیمیایی، نصیب اسرا می شد. هیچ وقت یادم نمی‌رود که گاهی بعضی‌ها به خاطر داشتن سنگ کلیه، از شدت درد داد می‌زدند و خود را به در و دیوار می کوبیدند. 📝 نویسنده: سعید عاکف ⬅️ ادامه دارد.... @banooye_dameshgh
🌷   ‍✿﷽✿ 🕊 🔴 🌟 خاطرات آزاده بزرگوار حسین مردی قسمت 8⃣5⃣ ۳- برخی بیماری‌های گوارشی، مثل چرک روده‌ها و زخم‌معده، که از اثر سوء تغذیه و کم بودن و پایین بودن کیفیت غذاها به وجود می‌آمد. ۴- روماتیسم و استخوان نرمی و راشیتیسم، که نتیجهٔ نبودن بخاری مناسب و تحمل سرماهای شدید زمستانی و خوابیدن بر روی سیمان‌های مرطوب بود. همانطور که گفتم، وجود دیوارهای سیمانی به جذب سرما و سردتر کردن آسایشگاه خیلی کمک می کرد؛ از طرفی هم چون مجبور بودیم هر روز کف آن جا را با آب بشوییم، یک رطوبت دائمی و همیشگی میهمان مان بود. ۵ - خرابی دندان‌ها و انواع بیماری‌های مربوط به آن، که از نبودن حتی نمک برای شستن آنها حاصل می‌آمد. ۶ - بیماری‌هایی مثل صرع، سردرد، گوش درد و میگرن، که کمترین اثر فرود آمدن ضربه های کابل و چیزهای دیگر بر سر و صورت بچه‌ها، و نیز وارد کردن انواع فشارهای روحی و روانی به آنها بود. ۷ - بیماری های فلج فصلی که این یکی نتیجهٔ فرود آمدن ضربات کابل و چیزهای دیگر، بر پشت اسرا و بر ستون فقراتشان بود. ۸ - مورد چندش‌آوری که به خاطر زیر صفر بودن بهداشت و حضور آن توالت کذایی به وجود می‌آمد، هجوم سیل‌آسای حشرات موذی به آسایشگاه، مخصوصاً در ماه‌های گرم، بود. به عنوان مثال، بارها می‌شد که به چشم خود می‌دیدم کک‌ها و شپش‌ها از سر و کول بچه ها دارند بالا می روند. 📝 نویسنده: سعید عاکف ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال ممنوع @banooye_dameshgh
🌷   ‍✿﷽✿ 🕊 🔴 🌟 خاطرات آزاده بزرگوار حسین مردی قسمت 9⃣5⃣ مطالب بالا وقتی کامل می شود که کمی هم دربارهٔ نحوهٔ دارو و درمان بگویم: داخل اردوگاه، اتاقک نسبتاً مخروبه‌ای وجود داشت که تابلو کوچکی سر در آن خودنمایی می کرد. روی این تابلو، با خط کج و معوجی نوشته بودند: « ردهة؛ یعنی بهداری یا در مانگاه. » وسایل این به اصطلاح بهداری، عبارت بودند از یک تخت کهنه و زهوار در رفته، دو، سه تا صندلی فرسوده و یک قفسه که برای گذاشتن تک و توکی از داروهای رایج در آن استفاده می کردند. وقتی مجروحان و اسرای بیمار به این "ردهة" مراجعه می‌کردند، دکتر زالو صفت اردوگاه با کمک سربازان عراقی، بدون استثناء همه را اذیت می کرد. یکی از این اذیت‌ها فشار دادن و یا لگد کردن زخم‌های کهنه، در حین پانسمان بود. هر بار هم که کسی برای تعویض پانسمانش می‌رفت، دکتر، باندها و گازهای استریل را به شدت از روی زخمش می کند. وقتی داد بچه ها در می‌آمد، او دو قورت و نیمش هم طلبکار می شد و آنها را کتک میزد، یا بهشان پرخاش می کرد که چرا سکوت بهداری را به هم می‌ریزند! این مصیبت به خاطر تعویض پانسمان زخم‌های مختلف بدنم، بارها نصیب خودِ من می‌شد، که واقعاً مصیبت زجرآوری بود. گاهی در آنجا با طبابت ها و نسخه دادن‌های جدیدی آشنا می‌شدم که مشابه آن را به عمر آبا و اجدادم هم ندیده و نشنیده بودم. خاطرم هست یک بار چند تا مریض اسهالی داشتیم. حال بعضی‌شان به حدی وخیم بود که برای بردن آنها به آن بهداری کذایی، باید زیر بغل‌هایشان را می گرفتیم. 📝 نویسنده: سعید عاکف ⬅️ ادامه دارد.... @banooye_dameshgh
🌷   ‍✿﷽✿ 🕊 🔴 🌟 خاطرات آزاده بزرگوار حسین مردی قسمت 0⃣6⃣ دکتر سلاخ بعد از یک معاینه سطحی و زودگذر، چیزهایی روی نسخه نوشت و داد دست یکی از سربازها. او وقتی نسخه را خواند، خندهٔ موذیانه‌ای کرد و از ما خواست برویم بیرون. با تعجب رو کردم به دکتر و گفتم: « ببخشین آقای دکتر، دارویی،چیزی به اینا نمیدین؟ » لبخند معنی داری زد و گفت: « اینا داروهای مخصوصی میخوان که این جا پیدا نمیشه؛ همون بیرون سربازای فداکار ما این داروها رو براشون پیدا می کنن. » وقتی رفتیم بیرون، با مشت و لگد افتادند به جان آنهایی که حالشان وخیم بود. بقیه را هم خواباندند روی زمین و شروع کردند به زدن ضربات کابل به پشت شان! من هم که مات و مبهوت مانده بودم، از این ضرب و شتم بی نصیب نماندم. آخر کار وقتی به طور اتفاقی آن مثلاً نسخه را از روی زمین پیدا کردم، دیدم داخلش نوشته شده: « برای آنهایی که حال شان بدتر است، مشت و لگد و برای بقیه هم چند ضربه کابل تجویز می‌شود! » این دکتر گاهی که بچه‌ها از شدت دندان درد به او مراجعه می‌کردند، بدون تزریق هیچ‌گونه آمپول سِرکننده‌ای دندان طرف را می‌کشید. ای کاش دندان خراب را می کشید! او از روی عمد و در نهایت وحشی گری، گاهی تا دو، سه دندان سالم را از ریشه می‌کَند و نهایتاً دندان خراب را در دهان باقی می گذاشت تا اسیر به درد آن بسوزد و بسازد. همین شیوهٔ دوا و درمان بود که بیشتر وقت‌ها باعث می‌شد بچه‌ها تمام دردها را درون خودشان بریزند و آنها را در نهایت سختی تحمل کنند ولی به این دکتر که به جای سوگند پزشکی، سوگند قصابی خورده بود، مراجعه نکنند. 📝 نویسنده: سعید عاکف ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال ممنوع @banooye_dameshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📷‏ما نسل اندر نسل مجروح جنایت های امریکا هستیم. ▪️دو جانباز از دو نسل در آغوش هم.. @banooye_dameshgh
بیانات رهبر انقلاب در دیدار دانش‌آموزان - Khamenei.ir.mp3
7.98M
🎙 بشنوید | صوت کامل بیانات رهبر انقلاب در دیدار دانش‌آموزان @banooye_dameshgh