حاج آقا مصطفی تشریف میآورند خدمت ایشان، میگویند: جناب آیت الله سید عبدالکریم کشمیری، پدرم فرمودند: که من خوابی دیدهام. شما بفرمایید که پدرم چه خوابی دیده است؟
ایشان فرمودند: به حاج آقا مصطفی گفتم: بعد از نماز صبح بیایید ایوان نجف. _ایشان نماز صبح را در ایوان میخوانند، _حاج آقا مصطفی تشریف میآورند. ایشان از مولا امیرالمؤمنین(ع) استمداد میطلبند.
بعد از مدد خواهی میفرماید:پدر عظیمالشأن شما خواب دیدهاند که در نجف از دنیا رفتند و در نجف او را دفن کردند و در درون قبر یک قلوه سنگی است که آن قلوه سنگ پهلوی ایشان را اذیت میکند. امیرالمؤمنین(ع) تشریف آوردند و آن سنگ را برداشتند و پرت کردند بیرون و امام راحت شد. این خوابی است که پدر شما دیده است.
اما تعبیرش: در ذهن شریف ایشان خطور کرده است لابد من در نجف از دنیا میروم. خیر، این خطور مطابق با تعبیر خواب ایشان نیست. ایشان به ایران میروند و موفق به تشکیل حکومت اسلامی میشوند. آن سنگی که پهلوی امام را اذیت میکند، آن شاه است. حضرت امیر(ع) گوش شاه را میگیرد، پرتش میکند بیرون و امام راحت میشود.
پس اگر شاه را از مملکت بیرون کردند، دست امامت و ولایت او را بیرون کرد. اگر امام آمد با دست امامت و ولایت و توسلات آمد. مگر کسی که پشتوانهاش ولایت و خداست ،کسی که به الهام الهی خانه میسازد مگر این خانه را دنیا میتواند ویران کند؟
از کتاب چهارده گفتار پیرامون ارتباط معنوی با حضرت مهدی(عج)، نوشتهی حسین گنجی
📍این ماجرا بدون واسطه از حضرت آیت الله کشمیری نقل شده است
(2)
#امام_خمینی
#رحلت_امام_خمینی
#امام_امت