ماجرای نان و پنیر موش خورده!
در کردستان همیشه شام ما نون و پنیر بود. سفره را باز کردیم ۴_ ۵ موش ریز خاکستری از سر و کله ما بالا رفتند. شروع به جیغ کشیدن کردیم و برادران فکر کردند کومله حمله کرده و با اسلحه به سمت ما دویدند! با اینکه خیلی گرسنه بودیم سفره نان و پنیر را پشت اتاق عمل ریختم. همین که نشستم یکی از برادران گفت: چیزی برای خوردن دارید؟ گفتم «نه. موشها به قدری در سفره فضله کردند که من غذاها را ریختم پشت در اتاق عمل». گفت: «چرا ریختی؟ برو بیار. سه تا از بچهها رفتند شناسایی و سه روزه چیزی نخوردهاند و گرسنهاند بعد تو قرتی بازی در میاری؟» رفتیم نان و پنیرها را برداشتم و نانها را تکان دادم و پنیرها را فوت کردیم. یکی از خواهران تازهوارد هم کنسرو لوبیا آورد. بعدا فهمیدم کسانی که از شناسایی برگشتهبودند احمد متوسلیان، محمد بروجردی و ناصر کاظمی بودند. خدا من را ببخشد که چنین پذیرایشان بودم.
🔸بخشی از خاطرات مریم کاتبی امدادگر دوران دفاع مقدس در ۳۶۳امین #شب_خاطره با عنوان «جنگ دوستداشتنی»
📌مشروح گزارش شب خاطره را اینجا بخوانید.
🆔 @banooye_pishro_nkh
28.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«خانم گوگوش هم گویا سهمی داشته در دفاع مقدس!»
🎥 ببینید | در ۳۶۳ اُمین #شب_خاطره با عنوان «جنگ دوستداشتنی» داود امیریان، نویسنده و طنزپرداز از زبان زنان اسیر ایرانی در زندانهای رژیم بعث، گفت:
«خانم گوگوش هم گویا سهمی داشته در دفاع مقدس!»
در ادامه ببینید....
🆔 @hozehonari_ir