🎙 مصاحبه کننده: از زمان انقلاب خاطرهای دارید؟ قبل از انقلاب چگونه به عنوان یک مادر توانستید این همه مشکلات را تحمل کنید؟
💡 بانو میردامادی: *خداوند صبر میدهد و البته ما هم به رحمت خدا امیدوار بودیم؛* یک روز به آسیدعلی گفتم که مادر جان مردم مشغول دنیا هستند و به مسافرت مکه، شام (سوریه) و خارج میروند و عروسی میکنند، راحتی دارند اما بدن ما همهاش میلرزد که الان میآیند و شما را میگیرند؛ تلفن میکردیم و از منزلشان خبر میگرفتیم، دو مرتبه از خانۀ ما او را بردند، وقتی این حرفها را به پسرم زدم گفت: *«مادر همۀ آنها زندگانی حیوانی است که انسان بخورد و بچرد، زندگانی اشخاص عاقل و متدین این نیست که انسان فقط به فکر این دنیا باشد و باید به فکر دینمان هم باشیم.»*
روز دیگری هم پدرشان گفت این قدر که تردد در منزل شماست و جمعیت میآید و میرود خطر دارد، گفتند که اگر امام دستور بدهند که خودت را به کشتن بده من این کار را انجام میدهم...
#خدیجه_میردامادی
#خاطرات_۱
🎙 اگر در رابطه با خاطرات انقلاب و فعالیتهای آقای خامنهای در انقلاب خاطرهای دارید، بفرمایید؟
💠 بانو میردامادی: بچههای ما در انقلاب خیلی فعالیت کردند، قبل از آنهم زندان بودند، آسیدعلی پنج، شش بار در زاهدان، تهران و مشهد به زندان رفت؛ [از ساواک] میآمدند و در خانه و جلوی ما او را میگرفتند و میبردند و مدتها از آنها بیخبر بودیم، این بچههایمان در زندان خیلی صدمه کشیدند و بعد از آن هم الحمدالله انقلاب شد.
[زمان] تظاهرات، آنها مدتی از خانه بیرون رفتند و خانوادههای خود را هم از خانههای خود بیرون بردند و در جاهایی مخفی شدند، شبها مخفی بودند و روزها به مجامع و مجالس و بیمارستانها و حسینیهها میآمدند و سخنرانی میکردند بعد هم که الحمدالله پیروزی آمد.
منبع: http://www.rajanews.com/ به نقل از http://fa.doosti.org
#خدیجه_میردامادی
#خاطرات_۲