#داستان_طلبگی
#تجربه_واقعی
#قسمت_پنجم
از همسرم دلیل تغییر نظرشون رو پرسیدم ،
گفتند: از دیشب که گفتی خدا صلاح میدونه ذهنم درگیر شده بود،
با آقای ابراهیمی ،روحانی مسجد، از مسجد بر می گشتیم که حرف حوزه و مخالفت های من افتاد و آقای ابراهمی گفتن که شما باید افتخار کنید که همسرتون این راه رو انتخاب کردن!☺️
همسرم اون شب گفتن:میدونم روزهای سختی رو در پیش داریم
خودت رو برای شنیدن حرف ها و بر خوردهای اطرافیانت آماده کن و...😞
فردای اون روز با ذوق برای نماز صبح بیدار شدم،
نمازمون رو خوندیم و برای آزمون راهی دانشگاه علم و صنعت شدیم.
چه حس خوبی بود اون روز❤️☺️
روزها گذشت تا اینکه روزی رسید که جواب آزمون داده شد😱
الحمدلله قبول شدم و قرار شد برای مصاحبه حوزه برم😍
تا اون روز نمیدانستم که حوزه مدرک هم میدهند و تمام درسا نمره داره و ...
وقتی این مطلب رو به همسرم گفتم ایشون یک شرط دیگر را هم برای ورود بنده به حوزه گذاشتن که حتما باید در طول تحصیلم معدلم الف باشه😳
در خواست سختی بود ولی با توکل به خدا و ائمه ی اطهار علیهم السلام شرطشون رو قبول کردم.
الحمدلله مصاحبه هم قبول شدم 😍
و روز اول ورود به حوزه فرا رسید ...
ان مع العسر یسرا ...
#ادامه_دارد
@banooyeab
#شهید_احمدعلی_نیری
#قسمت_پنجم
کرامت پس از شهادت
فرزند دوقلو
من هشت سال پیش ازدواج کردم امّا بچّهدار نمیشدم، تا اینکه یک بار به توصیهی بسیجیان قدیمی مسجد به سراغ مزار شهید نیری در بهشت زهرا (علیها السّلام) رفتم.
شنیده بودم که نزد خدا خیلی آبرو دارد برای همین گفتم: من اعتقاد دارم شما زندهاید و به خواست خداوند میتوانید گره از کار مردم باز کنید. بعد از او خواستم دعا کند که خدا به من هم فرزندی بدهد. بعد از آن ماجرا، خانم بنده باردار شد و چند روز قبل فرزندان دو قلوی من به دنیا آمدند
کتاب «عارفانه» ، انتشارات شهید ابراهیم هادی،
@banooyeab