eitaa logo
بانوی تمدن ساز 🇵🇸🇮🇷
8.8هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
6.7هزار ویدیو
291 فایل
🌺 قرآن انسان ساز است و زن انسان ساز است🌺 آمده ایم تا با الگو برداری از بزرگ بانوی تمدن ساز عالم حضرت فاطمه زهرا(س)، از به انتظار نشستن دست برداریم و به انتظار مبارزه و تلاش کنیم #سید_علی_تنها_نیست مدیر: @banooyemobarez ادمین تبلیغ و تبادل: @as_h1357
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋قرار روزانه 🦋 ⏳سیر مطالعاتی روزانه⌛️ 📕 ۱۱📗 بخش چهارم هنگامی که به بصره رسیدم به مسجدی رفتم که امامت آن را شخصی از نژاد عرب به نام شیخ عمر طایی برعهده داشت. با او آشنا شدم و به او اظهار محبت کردم، امّا او از نخستین دیدار به من شک کرد و جستجو از اصل و نسبم و تمام ویژگی هایم را آغاز نمود، به گمانم رنگ و لهجه ام شیخ را مردد کرده بود امّا توانستم از این تنگنا بگریزم به این صورت که خود را از مردم " اغدیر ترکیه " و شاگرد شیخ احمد در استانبول معرفی کردم و گفتم که در مغازه خالد، نجاری می کردم ... و اطلاعاتی را که از هنگام اقامت در ترکیه داشتم برای او بیان کردم. در ضمن چند جمله به زبان ترکی گفتم شیخ با چشم به یکی از حاضران اشاره کرد تا بداند آیا من ترکی را به درستی می دانم یا نه؟ او نیز با اشاره چشم جواب مثبت داد و من شادمان شدم که توانسته ام توجه شیخ را به خودم جلب نمایم، امّا این گمان من سرابی فریبنده بود زیرا چند روز بعد دریافتم که شیخ همچنان به من بدگمان است و می پندارد که من جاسوسی ترکیه هستیم. این بدان سبب بوده که شیخ با استاندار که از طرف سلطان (عثمانی) منصوب بود، سرناسازگاری داشت. آنها نسبت به هم بدبین بودند و یکدیگر را متهم می کردند. به هر حال مجبور شدم که مسجد شیخ عمر را ترک کنیم و به کاروانسرایی که جایگاه افراد غریبه و مسافران است، رفتم و اتاقی اجاره کردم. صاحب کاروانسرا مرد احمقی بود که هر روز سپیده دم آسایش مرا سلب می کرد. او به هنگام فجر درب اطاق مرا به شدت می کوبید و پشت درب می ماند تا من برای نماز صبح برخیزم و من که چاره ای جز همراهی او نداشتم، برمی خواستم و نماز می خواندم آنگاه او از من می خواست تا درآمدن آفتاب قرآن بخوانم. به او گفتم: قرآن خواندن واجب نیست. چرا چنین می کنی؟ می گفت: هر کسی اکنون بخوابد بدبخت است و فقر برای کاروانسرای من می آورد و من چاره ای جز انجام خواسته هایش نداشتم، زیرا تهدید می کرد که مرا از کاروانسرا بیرون می کند و من مجبور بودم در اول وقت نماز به جای آورم و سپس بیش از یک ساعت در روز قرآن بخوانم. این تنها مشکل من نبود، نام صاحب کاروانسرا "مرشد افندم" بود، یک روز به من گفت: از وقتی که تو در این محل اتاق گرفته ای مشکلاتی برای من پدید آمده و به گمان من این ها از توست و به دلیل آن است که تو ازدواج نکرده ای و مرد بی همسر شوم است. بنابراین یا ازدواج کن یا از این مکان بیرون برو، گفتم: من چیزی ندارم که همسر بگیرم. البته ترسیدم بگویم که من ناتوانم زیرا ممکن بود بخواهد درستی گفته مرا بیازماید، زیرا او کسی بود که با شنیدن این بهانه چنین کاری می کرد. افندم به من گفت: ای سست ایمان سخن خدای بزرگ را نخوانده ای که می گوید: " اگر بی چیز باشند. خدای از کرامتش بی نیازشان خواهد نمود " ماندم که چه کنم و چه پاسخی بدهم؟ سرانجام گفتم: خوب، من چگونه بدون پول ازدواج کنم؛ آیا تو می توانی به من پول کافی قرض دهی و یا زنی بیابی که مهریه نخواهد؟ افندم کمی فکر کرد و سر بلند کرد و گفت: من سخن تو را نمی فهمیم. تو یا باید تا اول ماه رجب ازدواج کنی و یا کاروانسرای مرا ترک کنی. ✳️ @banooyetamadonsaz https://t.me/joinchat/AAAAAEZeui4XqwrHk5vJmw
🦋قرار روزانه 🦋 ⏳سیر مطالعاتی روزانه⌛️ 📕 ۱۲📗 آن روز پنجم ماه جمادی الثانی و تا اول ماه رجب تنها ۲۵ روز فرصت داشتم. سرانجام مجبور شدم فرمان افندم را بپذیرم و با نجاری قرارداد بستم که در مقابل غذا خواب و دستمزد ناچيز برای او کار کنیم پیش از پایان ماه، کاروانسرا را ترک کردم و راهی مغازه نجار شدم. او مرد شریف و بزرگواری بود و با من مانند یکی از فرزندانش رفتار می کرد. نامش "عبدالرضا " بود، او یک شیعه ایرانی از مردم خراسان برد. فرصت را غنیمت شمردم تا از او زبان فارسی را بیاموزم شیعیان ایرانی هر روز عصر پیش او گرد هم می آمدند و از هر دری سخن می گفتند، از سیاست گرفته تا اقتصاد به حکومتشان بسیار می تاختند، آن چنان که از خلیفه استانبول دریغ نمی کردند امّا وقتی که مشتری ناشناسی می آمد، آن سخنان را قطع می کردند و به صحبت های خصوصی می پرداختند، نمی دانم چرا به من اعتماد کرده بودند، امّا سرانجام دریافتم که آنها گمان می کنند من از مردم آذربایجانم؛ زیرا فهمیده بودند که زبان ترکی می دانم رنگ من همانند رنگ اکثر مردم آذربایجان سفید بود که این حسن ظن آن ها را تقویت می کرد در آن مغازه با جوانی آشنا شدم. او در آنجا رفت و آمد می کرد؛ سه زبان ترکی، فارسی و عربی را می دانست و لباس طلبه علوم دینی را بر تن داشت، نامش "محمد بن عبدالوهاب" بود. او جوانی بسیار بلندپرواز و تندخو بود و از حکومت عثمانی انتقاد می کرد ولی به حکومت ایران کاری نداشت. شاید دلیل دوستیش با صاحب مغازه عبدالرضا این بود که هر دو از خلیفه عثمانی ناراضی بودند. نمی دانم این جوان سنی مذهب از کجا زبان فارسی را آموخته بود و چگونه با عبدالرضای شیعه آشنا شده بود. گر چه این مسایل شگفت آور نبود زیرا در بصره شیعه و سنی با همدیگر مانند برادر برخورد می کنند؛ بسیاری از مردم بصره به فارسی و عربی سخن می گویند و بسیاری ترکی نیز می دانند محمد ابن عبدالوهاب جوانی جوان آزاد اندیشی بود تعصب ضد شیعی نداشت در صورتی که بیشتر اهل تسنن تعصب ضد شیعه دارند؛ حتی برخی از عالمان بزرگ اهل تسنن، شیعیان را کافر می شمرند و آنها را مسلمان نمی دانند همچنین او برای مذاهب چهارگانه اهل تسنن جایگاهی نمی شناخت و می گفت: خدا دستوری در این مورد نداده است. امّا قصه مذاهب چهارگانه بیش از یک قرن پس از درگذشت پیامبر اسلام در میان اهل تسنن چهار عالم پدید آمدند: ابو حنیفه، احمد بن حنبل، مالک و محمد بن ادریس (شافعی) برخی از خلیفه ها به مسلمانان فرمان می دادند که باید یکی از چهار نفر را برای تقلید انتخاب کنند و هیچ کدام از عالمان پس از آنها حق اجتهاد در قرآن و سنت پیامبر را ندارند، این در واقع بستن دروازه اجتهاد بود در واقع عامل جمود فکری مسلمانان همین بسته شدن دروازه اجتهاد است شیعیان از این فرصت استفاده کردند و به تبلیغ گسترده مذهبشان پرداختند به طوری که تعداد شیعیان که یک دهم اهل تسنن بود رو به افزایش نهاد. چنین نتیجه ای طبیعی است زیرا اجتهاد، فقه اسلامی را تحول می بخشد و فهم قرآن و سنت را بر مبنای نیازهای زمان همچون سلاحی پیشرفته، نو می کند امّا اگر مذهب فقط در مسیر خاصی منحصر شود به طوری که راه فهم و شنیدن ندای نیازهای زمان بسته شود، همچون سلاحی کهنه خراهد بود. ✳️ @banooyetamadonsaz https://t.me/joinchat/AAAAAEZeui4XqwrHk5vJmw
🦋قرار روزانه 🦋 ⏳سیر مطالعاتی روزانه⌛️ 📕 ۱۳📗 اگر تو سلاح کهنه و دشمنت سلاح پیشرفته داشته باشد دیر یا زود شکست خواهی خورد، به نظر من خردمندان أهل تستن به زودی راه اجتهاد را باز خواهند کرد. در غیر این صورت به اهل تسنن اعلام خطر می کنم که چند قرنی نخواهد گذشت مگر آنکه آن ها در اقلیت خواهند بود و شمار شیعیان فزونی خواهد یافت. این جوان بلند پرواز محمد برای فهم قرآن و سنت از اجتهاد خود استفاده می کرد و نظرات بزرگان را، نه تنها بزرگان زمان خود و مذاهب چهارگانه، بلکه نظرات ابوبکر و عمر را به نقد می کشید و اگر نظرش با نظرات آن ها متفاوت بود، گفته های آنان را اهمیت نمی داد. او میگفت پیغمبر گفته من کتاب و سنت را در میان شما میگذارم اما نگفت کتاب سنت صحابه و مذاهب اربعه را بنابراین پیروی از کتاب و سنت واجب است مذاهب اربعه و صحابه و بزرگان هر نظری می خواهند داشته باشند. روزی در میهمانی منزل عبدالرضا میان محمد و یکی از علمای ایرانی " شیخ جواد قمی" که میهمان عبدالرضا بود بحثی درگرفت. در این میهمانی من و برخی از دوستان صاحب منزل هم بودیم، آنچه از مباحثه سخت این دو نفر در ذهنم مانده باز می گویم. قمی به او گفت: اگر تو چنانچه میگویی از آزاداندیشان و مجتهدی چرا مانند شیعیان سر به فرمان علی (ع) نمی گذاری؟ محمد پاسخ داد: زیرا گفتار علی مانند عمر و دیگران معتبر نیست، تنها کتاب و سنت اعتبار دارند قمی گفت: آیا مگر پیامبر (ص) نفرمرد که: "من شهر علم و علی درب آن است. " پس علی با دیگر أصحاب تفاوت دارد محمد گفت: اگر گفته علی برهان است چرا پیامبر نگفت کتاب خدا و علی بن ابیطالب قمی گفت: پیامبر فرموده است کتاب خدا و خاندام و علی بزرگ خاندان است محمد نپذیرفت که این سخن از پیامبر باشد اما قمی دلایل قانع کننده ای آورد که او ساکت شد و پاسخی نداشت ولی محمد گفت: اگر پیامبر گفته کتاب خدا و اهلبیتم، پس سنت پیامبر چه شد؟ قمی گفت: سنت پیامبر شرح کتاب خداست وقتی بیامبر می گوید کتاب خدا و خاندانم، منظورش کتاب خدا و شرح آن است محمد گفت: آیا کلام اهلبیت همان شرح کتاب خدا نیست، دیگر چه نیازی به آنها داریم؟ قمی پاسخ داد: چون پیامبر از دنیا رفت، مردم به شرح کتاب خدا متناسب با نیازهای زمان احتیاج داشتند، بنابراین پیامبر امّت خود را به قرآن به عنوان اصل و به عترت به عنوان شرح کنندگان آن، متناسب با نیازهای زمان ارجاع داد. از این مباحثه بسیار شگفت زده شدم، محمد جوان در برابر این شیخ سالخورده قمی همچون گنجشکی در دست صیاد، توان حرکت نداشت. ✳️ @banooyetamadonsaz https://t.me/joinchat/AAAAAEZeui4XqwrHk5vJmw
🦋قرار روزانه 🦋 ⏳سیر مطالعاتی روزانه⌛️ 📕 ۱۴📗 پس از مدتی آشنایی و مراوده با محمدبن عبدالوهاب بدین نتیجه رسیدم که فرد شایسته برای اجرای مقاصد بریتانیا در منطقه شخص او تواند بود. روح بلندپرواری، غرور، جاه طلبی و دشمنی با علماء و مراجع اسلام خودکامگی تا آن مرحله که حتی خلفای راشدین را هم مورد انتقاد قرار می داد. برداشت او از قرآن و حدیث که تفاوت آشکار با واقعیت داشت بزرگ ترین نقطه ضعف او بود که می توانست مورد استفاده قرار گیرد. این جوان مغرور کجا و آن عالم پیرمرد ترک ساکن استانبول که ابدا تغییری در افکار و رفتارش نسبت به هزار سال پیش روی نداده بود. پیرمرد حنفی مذهب وقتی می خواست نام ابوحنیفه را بر زبان براند برمی خاست و وضو می گرفت یا مثلا برای او مطالعه کتاب صحیح بخاری که از منابع حدیث اهل سنت است و بدان بسیار ارج می نهند، فریضه ای بود، قبلا وضو می گرفت و سپس کتاب را برمی داشت و مطالعه می کرد. بالعکس شیخ محمد عبدالرهاب ابوحنیفه را تحقیر می کرد و او را بی اعتبار می پنداشت و ارزشی برایش قائل نبود. محمد می گفت: من از ابوحنیفه بیشتر می دانم و مدعی بود که نصف کتاب صحیح بخاری بیهوده و چرند است. به هر حال من با محمد گرم گرفتم و تدریجا دوستی پابرجایی میان ما برقرار گردید. من پیوسته در گوش او فرو می خواندم که خداوند تو را از موهبت نبوغ و قریحه ای بهره مند ساخته که به مراتب از علی (علیه السلام) و عمر بیشتر است. به او می گفتم: «اگر تو در زمان پیامبر(ص) می بودی یقینا به جانشینی او انتخاب می شدی» من دائما با لحن آرزومندانه ای او را مخاطب قرار می دادم که: «امیدوارم تحولی که بزودی باید در دین اسلام پدید آید بدست تو صورت گیرد زیرا تو تنها نجات دهنده اسلام از این انحطاط خواهی برد. همه به تو امید بسته اند تا مگر اسلام را از سقوط رهائی بخشی» با محمد قرار گذاشتیم که در تفسیر قرآن بر پایه اندیشه های جدید نه بر مبنای آراء صحابه و پیشوایان دین و علما و مفسران گفتگویی داشته باشیم. ما قرآن را می خواندیم و در اطراف آیه بحث می کردیم. نقشه من این بود که به هر ترتیبی شده او را در دام وزارت مستعمرات انگلیسی بیاندازم تدریجا توانستم محمد را که دانا بلندپرواز و خود پرست بود زیر تأثیر سخنان خود قرار دهم تا بدانجا که او به پندار خود برای جلب اعتماد بیشتر من خود را از آنچه واقعا بود بی بندوبارتر معرفی می کرد. یک بار به او گفتم: آیا جهاد واجب است؟ گفت: چگونه واجب نیست که خدا می فرمابد. "با کافران بجنگید". گفتم: خدا می فرماید با کافران و منافقان بجنگید و اگر جهاد با کافران و منافقان واجب است پس چرا پیامبر با منافقان نجنگیده است؟ محمد گفت: جهاد تنها در میدان جنگ نیست، پیامبر با گفتارش با منافقان نبرد می کرده است. گفتم: پس در این صورت جهاد با کفار هم با گفتار واجب است پاسخ داد. نه! چون پیامبر با کفار در میدان جنگ جهاد کرده ✳️ @banooyetamadonsaz https://t.me/joinchat/AAAAAEZeui4XqwrHk5vJmw
🦋قرار روزانه 🦋 ⏳سیر مطالعاتی روزانه⌛️ 📕 ۱۵ 📗 گفتم: جنگ پیامبر با کفار به منظور دفاع از خود بوده است، زیرا کفار قصد جان او را کرده بودند.محمد سرش را به نشان موافقت تکان داد و من حس کردم که در کار خود موفق شده ام. یک روز دیگر به او گفتم: آیا ازدواج موقت با زنان جائز است؟ گفت: هرگز گفتم: پس چرا خدا درقرآن تجویز کرده است " که از زنان کام گیرید و مهرشان را بپردازید " ؟ گفت: بلی! ولی عمر متعه را حرام کرده و گفته است: " دو متعه را که در زمان پیامبر حلال بود حرام می کنیم و هر که را بدین کار مبادرت کند مجازات خواهیم کرد. " گفتم: شگفتا پس چگونه خود را از عمر دالاتر می دانی؟ در حالیکه از او پیروی می کنی، عمر چه حق دارد بگوید: آنچه را پیامبر اسلام حلال کرده من حرام می کنم، تو چرا حکم قرآن را از یاد برده و به رأی عمر تسلیم شده ای؟ محمد خاموش شد و خاموشی او نشانه رضا بود. پس از آنکه او را به صیغه گرفتن راضی کردم، شروع به تحریک غريزه جنسی او با گفتن سخنانی کردم و چون جوان مجردی بود از او پرسیدم آیا مایلی صیغه ای داشته باشی و از آن لذت ببری؟ محمد سرش را به نشانه موافقت و رضایت پایین آورد. من به بهترین فرصت های مأموریتم رسیده بودم. با او قرار گذاشتم که حتما زنی را بعنوان صیغه برای او در نظر بگیرم. تنها نگرانی من این بود که محمد از سنی مذهبان بصره که مخالف این کار بودند، بیمی بدل راه دهد. به او اطمینان دادم که برنامه کاملا محرمانه خواهد بود و به زن نیز نام تو را نخواهم گفت. پس از این گفتگو فورا به خانه روسپی نصرانی که از سوی وزارت مستعمرات در بصره خود فروشی می کرد و جوانان مسلمانان را به فساد می کشاند رفتم و موضوع را با او در میان نهادم، پس از آنکه موافقت کرد، نام صفیه را برای او انتخاب کردم. قرار شد با شیخ به خانه او برویم، در روز موعود به اتفاق شیخ محمد به خانه صفیه رفتیم، هیچکس به جز صاحبخانه آنجا نبود، محمد پس از جاری کردن صیغه به مدت یک هفته و تعیین مهر که یک سکه طلا بود صفیه را به همسری برگزید. خلاصه من از خارج و صفیه از داخل در کار آماده ساختن محمد بن عبدالوهاب برای آینده بودیم، صفیه شیرینی زیر پا نهادن احکام دین و استقلال رای و آزادی را به محمد چشانده بود. روز سوم به سراغ محمد رفتم و دوباره بحث خود را آغاز کردیم. این بار گفتگوی ما درباره حرمت شراب بود. تصمیم گرفتم آیات و احادیثی را که به پندار او دلالت بر تحریم شراب داشت مردود شمارم، به او گفتم: اگر شرابخواری معاویه، یزید و دیگر خلفای بنی امیه و بنی عباسی را درست بدانیم چگونه روا باشد این پیشوایان دین همگی در گمراهی بسر برند و تنها تو راه صواب بسپاری؟ بی شک آنان کتاب آسمانی و سنت پیامبر را بهتر و بیشتر از من و تو می‌دانسته اند، پس به نظر می رسد که استنباط آنان از حکم خدا و سنت، حرمت شراب نبوده، بلکه کراهت آن بوده است. علاوه بر این در کتاب های مقدس یهود و نصاری اباحت شراب تصریح شده در حالی که این دین ها الهی بوده اند و پیامبرانشان مورد تأیید اسلام است. چگونه در یک دین الهی شراب حلال است و در دین دیگری حرام ؟ ما روایتی در دست داریم که عمر شراب می خورده تا اینکه آیه:" آیا شما از شراب خواری دست برمی‌دارید؟" نازل شده است. اگر شراب حرام بود پیامبر اگر عمر را به جهت شرابخواری حد میزد، در حالی که عدم مجازات او دلیلی بر حلیت شراب است. ✳️ @banooyetamadonsaz https://t.me/joinchat/AAAAAEZeui4XqwrHk5vJmw
🦋قرار روزانه 🦋 ⏳سیر مطالعاتی روزانه⌛️ 📕 ۱۶📗 من از این اعتراف او سخت شادمان شدم ولی برای احتیاط تا مدتی خواندن نماز را به او تلقین می کردم، او گاهی نماز می خواند و گاهی نمی خواند و مخصوصا نماز صبح را بجا نمی آورد، شب ها تا دیر وقت هر دو بیدار می ماندیم، بدین سبب صبحگاهان توانایی برخاستن و وضو گرفتن نداشت. کوتاه سخن، موفق شدم اندک اندک، جامه ایمان را از تن شیخ به درآورم. هر روز به بحث و گفتگوی شیرین خود ادامه می دادیم. سرانجام یکبار دامنه بحث را به پیامبر کشاندم. ناگهان چهره درهم کشید و بی میلی خود را از ورود در بحث مربوط به پیامبر(صلی الله علیه و اله و سلام) ابراز داشت و مرا گفت: اگر به رسول خدا (صلی الله علیه و اله و سلم) بی احترامی کنی علاقه ام را از تو خواهم گرفت. من از بیم آنکه هرچه رشته ام دوباره پنبه نشود ناگزیر موضوع گفتگو را تغییر دادم و از پیامبر سخنی با او به میان نیاوردم از این تاریخ هدف من القاء فکر رهبری و پیشوایی در شخصیت محمد بن عبدالوهاب بود. بر آن شدم تا در روح او رسوخ کنم و راه سومی را جز شیعه و سنت برای اداره امور مسلمین بدو پیشنهاد نمایم. برای حصول این مقصود لازم بود قبلا ذهن او را از تمامی آنچه بدان مهر می ورزد و تعصب کورکورانه دارد پاک سازم و در نتیجه حس آزاد اندیشی و بلندپروازی او را تقریت کنم. صفیه نیز مرا در این مورد یاری می کرد زیرا محمد دیوانه عشق او بود و هر هفته مدت صیغه را مرتبا تجدید می کرد. خلاصه صفیه اختیار و شکیبایی را از شیخ گرفته برد در یکی از دیدارها به شیخ گفتم: آیا درست است که پیامبر(ص) با اصحاب خود رفیق بود؟ گفت: آری پرسیدم: آیا احکام اسلام دایمی است یا موقتی؟ گفت: البته دایمی است، زیرا پیامبر می فرماید: " حلال محمد تا رستاخیز حلال و حرام او تا رستاخیز حرام است " بلافاصله گفتم: پس ما هم باید به سنت او پابند باشیم و با یکدیگر دوست و برادر شویم او پیشنهادم را پذیرفت و از آن پس در سفر و حضر با هم بودیم. من پیوسته کوشش می کردم تا میوه نهالی را که کاشته ام و در سرسبزی و رشد آن عزیزترین روزهای جوانی را صرف کرده ام زودتر بچینیم مانند گذشته، هر ماه گزارش کار خود را به وزارت مستعمرات به انگلیسی می فرستادم، این عادتی بود که از همان آغاز در کلیه مأموریت ها بدان خو گرفته بودم و از لحظه حرکت تا مراجعت به لندن از ارسال گزارش کوتاهی نمی کردم پاسخ هایی که از آنجا می رسید همه تشویق آمیز و امیدوار کننده بود و مرا در انجام وظایفی که بر عهده داشتم بیشتر دلگرم می داشت. من و محمد راهی را که در پیش داشتیم با سرعت می پیمودیم. هرگز او را در سفر و حضر رها نمی کردم و در صدد آن بودم که روح آزادگی را در اندیشه اش و تردید در عقاید دینی اش را تقویت کنیم. همیشه بدو امیدواری می دادم که آینده درخشانی در انتظار اوست و قریحه تابناک و استعداد بی چون و چرای او را در مسائل دینی می ستردم یک بار نیر به دروغ خوابی را که گفتم دیده بودم برایش تعریف کردم. ✳️ @banooyetamadonsaz https://t.me/joinchat/AAAAAEZeui4XqwrHk5vJmw
🦋قرار روزانه 🦋 ⏳سیر مطالعاتی روزانه⌛️ 📕 ۱۷📗 شب در خواب دیدم که پیامبر(ص) با همان هیأتی که خطیبان بر منبرها او را توصیف می کنند بر کرسی نشسته بود و گرداگردش را عالمان و بزرگانی که من هیچیک را نمی شناختم گرفته بودند. ناگهان تو وارد مجلس شدی و تو محمد عبدالوهاب، از چهره ات نوری می درخشید. وقتی به پیامبر رسیدی او به احترام تو از جایگاه خود برخاست و پیشانیت را بوسید و به تو گفت: "ای هم نام من! تو وارث عام و جانشین من در اداره شئون دین و دنیای مسلمینی" تو گفتی یا رسول الله می ترسم علم خود را به مردمان آشکار کنم پیغمبر فرمود: "بیم به دل راه مده که تو برتر از آنی که خود می پنداری" وقتی محمد عبدالوهاب افسانه خواب دروغینم را شنید، نزدیک بود از خوشحالی به پرواز درآید. دائما می پرسید آیا تو در رویاهایت صادقی؟ و من مکرر به او می گفتم مطمئن باش و احساس کردم از همان لحظه بازگو کردن خواب، تصمیم جدی به اظهار دعوت خود و اعلام مذهب تازه اش اتخاذ کرده است. ✳️ @banooyetamadonsaz https://t.me/joinchat/AAAAAEZeui4XqwrHk5vJmw
🦋قرار روزانه 🦋 ⏳سیر مطالعاتی روزانه⌛️ 📕 ۱۷📗 در این روزها از لندن دستوراتی رسید که من راهی کربلا و نجف شوم، این دو شهر، کعبه آرزوهای شیعیان و مرکز علم و معنویت آنهاست که داستان درازی دارد. امّا داستان نجف از روز دفن علی (ع) آغاز شد او برای اهل تسنن چهارمین خلیفه و برای شیعیان نخستین امام است در یک فرسنگی نجف شهری است موسوم به کوفه که با یک ساعت پیاده روی می توان به آن رسید. این شهر مرکز خلافت علی (ع) بوده است. پس از آن که علی (ع) کشته شد، فرزندانش، حسن و حسبن (ع) او را در خارج از کوفه دفن کردند، در همین مکانی که اکنون به نجف مشهور است . پس از آن نجف رو به آبادانی گذاشت و کوفه رو به ویرانی نهاد. گروهی از عالمان شیعه در نجف جمع شدند در آنجا خانه ها، بازارها و مدارسی ساخته شد و اکنون مرکز عالمان شیعه است و خلیفه در استانبول آن ها را گرامی می دارد، به چند دلیل: ۱_ حکومت شیعه ایران پشتیبان آن ها است و اگر خلیفه به آنان بی حرمتی کند روابط دو دولت تیره خواهد شد و حتی ممکن است جنگی درگیرد. ۲_ عشایر حومه نجف از این عالمان پشتیبانی می کنند آنها مسلّح هستند، اگر چه سلاح های پیشرفته ای در اختیار ندارند و سازماندهی آن ها نیز عشایری است ولی درگیری خلیفه با عالمان به جنگ های خونینی با این عشایر خواهد انجامید. حکومت دلیلی نمی بیند که بخواهد در برابر عالمان صف آرایی کند. بنابراین آن ها را به حال خود رها کرده است. ۲_ این عالمان، مراجع دینی شیعیان جهان از جمله هند و آفریقا هستند و اگر حکومت به آن ها بی احترامی کند خشم همه شیعیان را در بر خواهد داشت اما داستان کربلا، از هنگامی آغاز شد که نواده رسول الله(ص) حسین (ع) پسر علی و فاطمه دختر پبامبر خدا (ع) در أنجا به قتل رسید مردم عراق از حسین خواستند که از مدینه به بسوی آنها برود و خلیفه آنان شود امّا چون او و خانواده اش در کربلا به دوازده فرسنگی کوفه رسیدند، مردم عراق با او به طرز دیگری برخورد کردند و به فرمان یزید برای جنگ با حسین آماده شدند. حسین بن علی شجاعانه با لشکر انبوه اموی جنگید تا خود و خاندانش کشته شدند. لشکریان اموی در این نبرد همه نوع، پستی و فرومایگی از خود نشان دادند. از آن هنگام شیعیان این محل را یک مرز معنوی برای خود می دانند که از هر کجا روی بدان می آورند و آنچنان زیاد می شوند که ما در مراکز دینی مسیحی نظیر آن را نداریم کربلا یک شهر شیعی است و عالمان شیعه و مدارس شان در آن وجود دارند، کربلا و نجف تکیه گاه یکدیگرند هنگامی که دستور رسید راهی این دو شهر شوم، از بصره به سمت بغداد حرکت کردم. بغداد مرکز حکومت استاندار منصوب خلیفه عثمانی است و از آنجا به حله رفتم. دجله و فرات دو رود بزرگی هستند که از ترکیه سرچشمه می گیرند عراق را می پیمایند و به دریا می ریزند، کشاورزی و رفاه در عراق مدیون این دو رود است. ✳️ @banooyetamadonsaz https://t.me/joinchat/AAAAAEZeui4XqwrHk5vJmw
🦋قرار روزانه 🦋 ⏳سیر مطالعاتی روزانه⌛️ 📕 ۱۸📗 پس از بازگشت به لندن به وزارت مستعمرات پیشنهاد کردم که بکوشند که این دو رود را به چنگ آورند تا در هنگام ضرورت بتوانند عراق را فرمانبر نگاه دارند زیرا اگر آب بسته شود، عراقیان مطیع خواهند شد. از حلّه در جامه بازرگانی از بازرگانان آذربایجان راهی نجف شدم، با مردان دینی مخلوط شدم و به سر کلاس درسشان رفتم؛ با آنها رفت و آمد نمودم و از پاکی جانشان و از توان علمی آنها بسیار شگفت زده شدم، اما زمانی طولانی بر آن ها گذشته بود بدون اینکه به نوسازی اوضاع خود بی اندیشند: ۱_ با حکومت ترکیه بسیار دشمن بودند نه از آن جهت که اینان شیعه و آنها سنی بودند بلکه به دلیل فشار زیادی که حکومت بر آنها می آورد و آنان به مقابله با حکومت و رهایی از آن نمی اندیشیدند. ۲_ چون کشیشان ما در دوره جمود خود را در علوم دینی محدود کرده بودند و علوم دنیا را جز اندکی که بی فایده بود کنار نهاده بودند. ۳_ به رویدادهای پیرامون خود در جهان نمی اندیشیدند. با خود گفتیم: این بیچاره ها در خواب و دنیا بیدار است روزی فرا می رسد که سیل آنها را ببرد. بارها کوشیدم آنها را به برخاستن در برابر حکومت مجبور کنم، امّا گوش شنوایی نیافتم، برخی مرا دست می انداختند؛ گویی که من گفته بودم دنیا را زیر و زبر کنید! آنها خلافت را گردنکشی می دانستند که جز با ظهور ولی عصر "عجل الله تعالی فرجه الشریف " سر فرود نخواهد آورد. و این ولی امر، امام دوازدهم آنان است که ۲۵۵ سال بعد از هجرت پیامبرشان از دیده ها ناپدید شده و اکنون زنده است و روزی ظهور خواهد کرد تا جهان را در زمانی که از ستم پر شده است آکنده از عدل کند. من در شگفتم که چگونه انسان های دانشمند چنین باور خرافی دارند این به مثال عقیده خرافی بعضی مسیحیان است که می گویند مسیح از آسمان باز می گردد تا دنیا را پر از عدل کند. به یکی از آنان گفتم: آیا نباید ستم را برافکنید چنانچه پیامبر اسلام کرد؟ گفت: پیامبر با پشتیبانی خدا چنین کرد. گفتم: در قرآن آمده است "اگر خدای را یاری کنید او یاریتان خواهد کرد"شما هم اگر با شمشید برابر ستم خلیفه برخیزید، خدا از شما حمایت خواهد کرد. گفت ، تو بازرگانی و نمی توانی چنین مسائل علمی را دریابی اما مرقد امام امیرالمؤمنین علیه السلام چنانچه آنان نام می برند بسیار زیبا و آراسته به زیورهاست، حرم زیبایی دارد برفراز آن گنبد طلایی بزرگی است نان خواهد کرد " (۵) شما هم اگر باو دو گلدسته ستبر زرین دارد. هر روز شیعیان گروه گروه در آن می روند و به جماعت نماز می گذارند، به ضریحش که بر مزار او نهاده شده بوسه می زنند، خم میشوند و آستانه او را می بوستد و بر او درود می فرستند و برای ورود، اجازه و اذن دخول می گیرند. گرداگرد حرم، صحن بزرگی است و در آن اتاق های بسیاری وجود دارد که جایگاه مردان دینی و دیدار کنندگان است. ✳️ @banooyetamadonsaz https://t.me/joinchat/AAAAAEZeui4XqwrHk5vJmw
🦋قرار روزانه 🦋 ⏳سیر مطالعاتی روزانه⌛️ 📕 ۱۹📗 در کربلا دو حرم مانند حرم حضرت علی (ع) وجود دارد، حرم حسین (ع) و حرم عباسی (ع) برادر حسین که با او، شهید شد. شیعیان در کربلا همانند نجف اعمال زیارت را انجام می دهند. آب و هوای کربلا بهتر از آب و هوای نجف است زیرا گرداگرد آن را کمربند بررگ و تعداد زیادی از باغ ها فرا گرفته و رودهایی از آن می گذرند در سفر به عراق خیالم آسوده شد. اوضاع و احوال نشانگر آن بود که حکومت به پایان راه رسیده است، استاندار فرستاده استانبول فرد نادان و خودسری است که هر چه می خواهد می کند، گویی مردم بردگان او هستند. ملّت همگی از او ناخوشنودند. به خصوص شیعیان، به دلیل آنکه آزادیشان را سلب کرده و به آنها اهمیت نمی دهد. اهل سنت از آن جهت که بزرگان و نوادگان پیامبر را نزدیک خود دارند و خود را سزاوارتر از یک حاکم ترک از برای خلافت می دانند، کشور ویران است و مردم در تباهی و درماندگی به سر می برند. راه ها ناامن است و دزدان در کمین کاروان ها هستند تا اگر مأموران با آن ها نباشند دارایی هایشان را بربایند، از آن طرف تا حکومت مأموران مسلح نفرستد، کاروان ها حرکت نمی کنند. عشایر سخت درگیر جنگ و ستیز با یکدیگر هستند. هر روز عشیره ای بر عشیره دیگر می تازد و کشت و کشتار به راه می افتد. بی سوادی و نادانی به طور شگفت آوری فراگیر است و مرا به یاد روزهای تسلّط کلیسا بر کشورمان می اندازد، به جز مردان دینی در کربلا و نجف و افراد مرتبط با آنان از هر هزار نفر یکی خواندن و نوشتن می داند. اقتصاد از هم پاشیده است و مردم در فقر و بدبختی به سرمی برند. نظام ناپایدار است و هرج و مرج همه چیر را فرا گرفته است. اعتماد بین حکومت و مردم سلب شده است و هیچ همکاری بین آنان وجود ندارد. عالمان دین در امور مذهبی غوطه ور و از زندگی دنیا دورند و دشت ها و بیشتر بیابان بدون کشت و کار است، دو رود دجله و فرات از سرزمین هایشان می گذرد و گویی نزد آنان میهمان است تا به دریا بریزد و اوضاع از هم پاشیده دیگر به همین ترتیب است و در انتظار نجات به بسر می برد. چهار ماه در کربلا و نجف ماندم و به بیماری شدیدی نیز مبتلا شد، چنانچه از ادامه زندگی مأیوس گشتم. سه هفته بیمار بودم به پزشکی مراجعه کردم، داروهایی به من داد که پس از استفاده بهبود یافتم. تابستان به شدت گرم بود و من در هنگام بیماری در زیرزمین، جایی موسوم به سرداب به سر می بردم. این سرداب از آن صاحبخانه ای بود که اتاقی از او اجاره کرده بودم و او غذا و دارو را لطفی اندک در برابر نعمت های خدا می دانست چرا که مرا راز امیرالمؤمنین علیه السلام می پنداشت. در روزهای نخست بیماری غذایم آب پرنده ای موسوم به ماکیان بود، سپس پزشک اجاره داد گوشت آن را هم بخورم و در هفته سوم برنج نیز به آن افزوده شد. پس از بهبودی رهسپار بغداد شدم و در آنجا گزارش طولانی مشاهداتم را در نجف، کربلا، بغداد، حله و در مسیر این شهرها نوشتم، یک گزارش بلند صد صفحه ای شد، آن را به نماینده وزارت در بغداد سپردم و در انتظار دستور وزارت بودم که به لندن باز گردم و یا در عراق باقی بمانیم. بسیار دوست داشتم که به لندن برگردم زیرا دوری به طول کشیده بود و شوق دیدار کشور و خانواده زیاد شده بود، به ویژه برای دیدار فرزندم (راسپرتین) که اندکی پس از سفر من دیده به جهان گشوده بود، روزشماری می کردم. ✳️ @banooyetamadonsaz https://t.me/joinchat/AAAAAEZeui4XqwrHk5vJmw
🦋قرار روزانه 🦋 ⏳سیر مطالعاتی روزانه⌛️ 📕 ۲۰📗 در گزارشاتم از وزارت خواستم که اجازه دهند حداقل برای مدت کوتاهی به لندن باز گردم تا هم یافته هایم را با زبان خویش باز گویم و هم اندکی استراحت کنم که سفر به عراق مدت سه سال به طول کشیده بود نماینده وزارت در بغداد گفت: در اطراف او رفت و آمد نکنم، اتاقی در یکی از مسافرخانه های مشرف بر رود دجله بگیرم تا شکی در مورد من ایجاد نشود نماینده وزارت گفت: هنگامی که پاسخ نامه از لندن بیاید، مرا آگاه خواهد ساخت. در روزهایی که در بغداد بودم میان پایتخت خلافت (استانبول) و بغداد جدایی و فاصله زیادی می دیدم، ترک ها عراقیان را سبک می شمردند زیرا از حیله عربها نگران بودند. به هنگام ترک بصرہ وَ سفر به کربلا و نجف از سرنوشت شیخ محمد عبدالوهاب بسیار نگران بودم و می ترسیدم راهی را که برایش مشخص کرده بودم رها کند، زیرا او رنگ به رنگ و تندخو بود و من می ترسیدم کاخ آرزوهایم ویران شود هنگامی که می خواستم او را ترک کنیم در اندیشه سفر به استانبول بود تا با اوضاع آنجا آشنا شود، اما من به سختی با این کار مخالفت کردم و گفتم می ترسم در آنجا چیزی بگویی که تو را کافر بشمارند و کشته شوی، این را به او گفتم اما در دل اندیشه دیگری داشتم آری، اگر در آنجا برخی عالمان را می دید ممکن بود کژی های او را راست کنند و او را به راه اهل سنت بازگردانند و امیدهای من نقش بر آب شود. شیخ محمد نمی خواست در بصره بماند. بنابراین به او پیشنهاد کردم که به اصفهان یا شیراز برود؛ مردم این دو شهر زیبا شیعه بودند و شیعیان نمی توانستند محمد را تحت تأثیر قرار دهند و بدین صورت آرامش یافتم که او راه دیگری نخواهد رفت. به هنگام وداع با شیخ به او گفتم: آیا به تقیه اعتقاد داری؟ گفت: آری، یکی از یاران پیامبر تقیه کرد (شاید مقداد را می گفت) که وقتی مشرکان او را شکنجه می کردند و پدر و مادرش را کشتند او سخنان شرک آمیزی به زبان آورد و پیامبر خدا (ص) نیز این کار را تأیید کرد. به او گفتم: از شیعه تقیه آن و مگو که از اهل سنتی، شاید در مصیبت بیفتی، از کشور آن ها و عالمان شان سود ببر، عادت ها و آداب و رسوم شان را بشناس که برای آینده زندگی تو بسیار مفید خواهد بود در وقت خداحافظی مقداری پول به عنوان زکات به شیخ دادم و یک حیوان هم جهت سواری خریدم و به عنوان هدیه به او دادم و آنگاه با او وداع کردم از زمانی که از او جدا شدم، نمی دانستم چه بر سرش آمده است من بسیار نگران بودم، با آن که قرار گذاشته بودیم که به بصره بازگردیم و اگر یکی برگشت و دیگری را نیافت نامه ای نزد عبدالرضا بگذارد و از حالش خبر دهد. ✳️ @banooyetamadonsaz https://t.me/joinchat/AAAAAEZeui4XqwrHk5vJmw
🦋قرار روزانه 🦋 ⏳سیر مطالعاتی روزانه⌛️ 📕 ۲۱ 📗 فصل ششم پس از مدتی که در بغداد بودم دستور آمد که فورا به لندن بازگردم و من نیز عازم لندن شدم. در آنجا با دبیرکل و بعضی از اعضای وزارت جلسه داشتم، مشاهدات و کارهای خود را در این سفر طولانی باز گفتم از اطلاعاتی که در سفر عراق به دست آورده بودم بسیار شادمان شدند و ابراز خشنودی کردند. پیش از این نیز گزارش جامعی از سفر فرستاده بودم. در آنجا دانستم که صفیه همسر شیخ محمد عبدالوهاب در بصره گزارشی همانند من برایشان فرستاده است. همچنین دریافتم که وزارت در هر سفر افرادی را به مراقبت از من گماشته است، آنان نیز گزارش های رضایت بخشی در مورد من فرستاده بودند که گزارش های مرا تأیید می کرد. دبیرکل فرصت ملاقاتی را با شخص وزیر برایم گرفت و هنگامی که او را در دفترش دیدم به من خوش آمد گرمی گفت که با خوش آمد سفر قبلی (هنگام بازگشت از استانبول) تفاوت داشت، او وانمود کرد که جایگاه مخصوصی در قلب او یافته ام وزیر از به چنگ آوردن محمد بسیار شادمان بود و گفت او گمشده وزارت است و پیوسته به من می گفت: با او هر نوع پیمان بند؛ او افزود اگر همه رنج هایت جز شیخ دستاوردی نداشت باز هم ارزشمند بود. هنگامی که در مورد سرنوشت او اظهار نگرانی کردم وزیر گفت: اطمینان داشته باش که شیخ همچنان همان آرا و اندیشه ها را دارد. وزیر گفت: کارکنان وزارت در اصفهان او را دیده و گفته اند که شیخ به همان منش است. با خود گفتم: چگونه شیخ اسرارش را بر آنها باز نموده است، امّا هیبت وزیر مانع شد این نکته را از او سؤال کنم. هنگامی که با شیخ دیدار کردم دانستم که فردی به نام عبدالکریم در اصفهان با او تماس گرفته و گفته که برادر من است و جزئیات اسرار او را از قول من برایش بازگو کرده و از این راه توانسته در دل او نفوذ پیدا کند. محمد عبدالوهاب گفت: که عشق او صفیه بوده و شیخ بهترین ساعت های زندگیش را با او گذرانده است عبدالکریم نام ساختگی یکی از مسیحیان جلفا در اطراف شیراز مامور وزارت بوده است دستاورد چیرگی ما چهار تن بر محمد عبدالوهاب آن بود که او به بهترین روش ممکن برای آینده آماده شد. پس از آنکه این مسایل را در حضور دبیرکل و دو نفر دیگر که از پیش، آن ها را نمی شناختیم برای وزیر گفتم، او گفت: تو سزاوار دریافت بالاترین نشان های وزارتی و بین مزدوران ویژه وزارت در مرتبه نخست قرار داری، سپس افزود دبیرکل رموزی را به تو می آموزد که در انجام وظیفه ات مفید خواهد بود. آنگاه به من اجازه دادند که ده روز را در میان خانواده ام بگذرانم. با شادمانی از وزارت خارج شدم. بهترین روزهایم را با فرزند کوچکم گذراندم او شبیه من بود، برخی واژه ها را می گفت و راه می رفت چنانکه گویی پاره ای از جان من بر زمین راه می رود. شادیم، اندازه ای نداشت. از عشق گویی روحم پرواز می کرد. از خانواده و وطن برترین بهره ها را بردم عمه کهن سالم را دیدم که همواره به من لطف و مهربانی داشت و این دیداری بسیار نیکو و لازم بود زیرا زمانی که من در سومین سفر بودم او از دنیا رفت. درگذشت او برای من بسیار دردناک، اندوه بار و غم انگیز بود. ده روز به سرعت یک ساعت گذشت، آری روزهای خوش چون ساعتی می گذرد و روزهای سخت به قرنی می ماند. به یاد می آورم روزهایی را که در نجف و عراق بیمار بودم، یک روزش چون سالی بود. تلخی آن روزها هنوز در کامم هست. آن طوری که همه روزهای خوشم آن انداره شادمانی برایم نداشته، که با تلخی روزهای سخت برابری کند. به وزارت بازگشتم تا در مورد آینده دستور بگیرم. دبیرکل با چهره ای گشوده، لبی خندان و برخوردی نیکو به من خوش آمد گفت و دستم را به گرمی فشرد، به گونه ای که نشانه همه نوع برادری بود. ✳️ @banooyetamadonsaz https://t.me/joinchat/AAAAAEZeui4XqwrHk5vJmw
🦋قرار روزانه 🦋 ⏳سیر مطالعاتی روزانه⌛️ 📕 ۲۲📗 او گفت: شخصی وزیر و کمیسیون ویژه مستعمرات به من گفته اند که دو راز مهم را برای تو بازگویم تا در آینده از آن بهره جویی، به این دو راز تنها اندکی از افراد مورد اعتماد آگاهی دارند او سپس دستم را گرفت و به یکی از اتاق های وزارت برد که در آنجا چیز شگفتی دیدم ده نفر دور میزی بودند؛ یکی از آنها در جامه سلطان عثمانی که به ترکی و انگلیسی سخن می گفت؛ دومی جامه شیخ الاسلام استانبول را به تن کرده بود؛ سومی مانند شاه فارسی بود و چهارمی مانند یک عالم درباری شیعه پنجمی چون یک مرجع تقلید شیعه در نجف این سه تن به دو زبان فارسی و انگلیسی سخن می گفتند. هر یک از این ها نویسنده ای با خود داشتند که آنچه می گفتند او می نگاشت. اطلاعاتی که مزدوران در مورد آن پنج نفر در استانبول، فارسی و نجف جمع آوری می کردند به دست این پنج نفر می رسید. دبیرکل گفت: این پنج نفر در نقش آن اصلی ها هستند. اینها را ساخته ایم تا چگونگی اندیشه های آنان را دریابیم. همه اطلاعات گردآوری شده از استانبول، فارسی و نجف را در اختیار این ها می گذاریم. اینان خود را به جای آن اصلی ها فرض می کنند و به پرسش های ما پاسخ می دهند. نتیجه اندیشه های این افراد ۷۰ درصد با افکار اصلیها یکسان است. دبیرکل گفت: تو می توانی آزمایش کنی؛ با عالم نجف صحبت کن! من برخی مسایل را که از مرجع تقلید در نجف پرسیده بودم از این بدلی سؤال کردم. گفتم: آقا! آیا جایز است ما شیعیان با این حکومت سنی متعصب بجنگیم؟ بدلی اندکی اندیشید و گفت: به این دلیل که سنی هستند جنگ با آنها جایز نیست؛ زیرا مسلمانان برادرند. اما از این جهت که آنان امت را آزار و شکنجه می کنند جنگ با آنها جایز است و این از بابت امر به معروف و نهی از منکر است تا دست از آزار ما بکشند، و چون دست کشیدند به حال خود رهایشان می کنیم. گفتم: آقا نظر شما در مورد نجاست یهود و نصارا چیست؟ آیا آنان نجس هستند یا نه؟ بدل گفت: بله آن ها نجسند؛ باید از آنها دوری کرد. گفتم: چرا؟ گفت: این از بابت مقابله به مثل است؛ آن ها ما را کافر می دانند؛ پیامبر ما را تکذیب می کنند ما هم به همان روش با آنان برخورد می کنیم گفتم: آقا مگر پاکیزگی از ایمان نیست؛ پس چرا صحن شریف، خیابان ها، کوچه ها و حتی مدارس علمیه اینگونه آلوده است. گفت: بی تردید پاکیزگی از ایمان است، امّا چه کنیم که آب کم است و حکومت ارزشی به پاکیزگی نمی دهد از پاسخ های بدل به شگفت آمدم زیرا همچون جواب های مرجع در نجف بود بدون هیچ کم و کاستی در پاسخ پرسش سوم، "حکومت ارزشی به پاکیزگی نمی دهد" اما این جمله که جواب از خود او بود و من به یاد نمی آورم که اصلی این را گفته باشد. از همسانی پاسخ ها بسیار شگفت زده شدم. در نجف که این سؤال ها را از مرجع پرسیدم، بی کم و کاست همین پاسخ ها را دریافت کردم. بدل نیز چون مرجع نجف به فارسی بسخن می گفت. ✳️ @banooyetamadonsaz https://t.me/joinchat/AAAAAEZeui4XqwrHk5vJmw
🦋قرار روزانه 🦋 ⏳سیر مطالعاتی روزانه⌛️ 📕 ۲۳📗 دبیرکل به من گفت: اگر با چهار نفر اصلی دیگر نیز برخورد داشته ای و با آنها سخن گفته ای از این بدلی ها بپرس تا بدانی چگونه این بدلی ها مثل آن اصلی ها هستند. گفتم من میدانم شیخ الاسلام چگونه می اندیشد زیرا استادم شیخ اقدم از او برایم بسیار سخن گفته است. دبیرکل گفت پس با این بدلی هم سخن بگو نزدبدلی رفتم و به او گفتم: افندم! آیا پیروی از خلیفه واجب است؟ گفت: آری، همچون اطاعت از خدا و پیامبرش گفتم: افندم! به چه دلیل ؟ گفت: آیا این گفته خدای تعالی را از خدا، پیامبر "و صاحبان امرتان اطاعت کنید" نشنیده ای؟ گفتم: افندم اگر خلیفه همان صاحب امر باشد، چگونه خدای به ما دستور می دهد از یزید اطاعت کنیم او که مدينه منوره را بر لشکریانش مباح کرد و حسين نواده رسول خدا را کشت. چگونه به ما دستور می دهد از ولید اطاعت کنیم که شراب میخورد؟ بدل گفت: فرزندم یزید از سوی خدا امیرمؤمنان بود؛ در کشتن حسین اشتباه کرد و پس از آن توبه نمود. کارش در مورد مدینه منوره هم درست بود زیرا آن مردم شورش و سرکشی کرده و از فرمان سرپیچی کرده بودند. اما ولید شراب را در آب می ریخت و می نوشید و آن مستی آور نبود و اشکالی هم نداشت. همین سؤالها رl شیخ احمد افندم پرسیده بودم پاسخ های او با اندکی تفاوت، همین ها بود. پس از این سخنان به دبیرکل گفتم: فایده این شبیه سازی چیست؟ گفت: ما با چگونگی تفکر پادشاهان و عالمان مسلمان سنی و شیعه آشنا می شویم و راه کارهای لازم را برای عکس العمل آن ها در مسايل سیاسی دینی می یابیم. برای نمونه اگر بدانی دشمنت از شرق می آید سربازانت را به آن سو گسیل می کنی و راهش را می بندی؛ امّا اگر ندانی از کجا می آید، ناگزیری سپاهیانت را در همه سو پراکنده کنی، اگر دریافتی که مسلمان چگونه بر مذهب و دینش دلیل می آورد می توانی پاسخ های آماده ای در ردآن ارائه کنی و این سخنان در خال افکندن در باورهای مسلمانان کافی خواهد بود. سپس دبیرکل یک کتاب پر برگ هزار صفحه ای به من داد که نتایج بررسی اندیشه های آن پنج نفر اصلی و این پنج نفر بدلی در امور نظامی، اقتصادی، فرهنگی و دینی در آن آمده بود کتاب را با خود به خانه بردم و در مدت سه هفته مرخصی همه آن را مطالعه کردم. او به من دستور داد که پس از مطالعه، کتاب را بازگردانم. در هنگام خواندن کتاب از بحث های دقیق آن شگفت زده شدم. مطالب کتاب از مبنای دانسته های من بیش از هفتاد درصد با واقعیت ها همخوانی داشت. اگر چه دبیرکل پیش از آن به من گفته بود پاسخ ها به میران هفتاد درصد درست است به توانایی حکومتم امیدوارتر شدم و براساس پیش بینی کتاب باور کردم که امپراطوری عثمانی در کم تر از یک قرن دیگر به پایان عمر خود خواهد رسید. دبیرکل گفت: برای همه کشورهای زیر سلطه و سایر کشورهایی که حکومت ما در آینده قصد استعمار آنها را دارد، کسانی در اتاق های دیگر هستند که نقش اصلی ها را بازی می کنند. ✳️ @banooyetamadonsaz https://t.me/joinchat/AAAAAEZeui4XqwrHk5vJmw
🦋قرار روزانه 🦋 ⏳سیر مطالعاتی روزانه⌛️ 📕 ۲۴📗 به دبیرکل گفتم این بدلی ها چگونه این ژرف بینی و توانابی را به دست آورده اند؟ او گفت: مزدوران ما همواره اطلاعات کافی را از همه کشورها برای ما می فرستند، و این بدلی ها هم کارشناسان این مناطق هستند. طبیعی است که تو هم اگر اطلاعات کافی و ویژه ای را که در اختیار فردی است داشته باشی می توانی چون او بیاندیشی و نتیجه گیری کنی و در این صورت نسخه ای همانند اصل خواهی بود دبیرکل گفت این نخستین رازی است که به فرمان وزیر برای تو باز گفتم راز دوم را هم یک ماه بعد هنگامی که مطالعه آن کتاب را به پایان بردی به تو خواهم گفت. منظورش همان کتاب هزار صفحه ای بود کتاب را با دقت و توجه کافی صفحه به صفحه خواندم، افق های تازه ای در مورد اوضاع مسلمانان به روی من گشوده شد. چگونگی اندیشه های آنان را دریافتم و دلیل عقب ماندگی شان را نیز فهمیدم به نقطه ضعف هایشان پی بردم و دانستم که نقطه های قوّت آن ها کدام است و چگونه باید آن نقطه قوت ها را ویران کنیم و به نقطه ضعف تبدیل نماییم برخی از نقطه ضعف های آنان عبارتند از: ۱. اختلاف میان شیعیان و اهل سنت، اختلاف بین حکومت ها و مردم، اختلاف میان حکومت های ترک و فارس، اختلاف میان عشایر و اختلاف بین عالمان و حکومت ۲.نادانی و بی سوادی که به جز اندکی همه مسلمانان را فراگرفته است. ۳.خمودی جان ها، نبودن شناخت و آگاهی ۴.رها کردن کلی دنیا و سوق دادن همه تلاش ها به سوی آخرت ۵.دیکتاتوری حاکمان و استبداد فراگیر ۶.ناامنی راه ها و قطع رفت وآمد جز اندکی ۷.آشفتگی اوضاع بهداشت عمومی به گونه ای که طاعون و وبا مدام بر آنان هجوم می آورد و هر بار ده ها هزار را طعمه خود می ساخت. ۸.و یرانی کشورها، دشت ها، بسته شدن رودها و کمی کشتزارها ۹.از هم پاشیدگی در همه امور چنانکه هیچ نظام، قانون و مقرراتی وجود ندارد؛ اگر چه بسیار به قرآن افتخار می کنند اما به دستورات آن عمل نمی نمایند ۱۰.پاشیدگی ویران کننده اقتصادی به گونه ای که فقر همه جا را فرا گرفته است. ۱۱.نداشتن ارتش منظم و سلاح کافی و در نتیجه نابسامانی ناشی از آن ۱۲.کوچک شمردن زنان و پایمال کردن حقوق آن ها ۱۳.آلودگی بازارها، خیابان ها، همه چیز و همه جا در این کتاب پس از بیان هر نقطه ضعف یادآوری می شود که مقررات اسلام عکس آن است و باید مسلمانان را در نادانی نگاه داشت تا به حقیقت دین شان باز نگردند. در کتاب آمده است که اسلام: ۱.همگی به اتحاد، دوستی و کنارگذاشتن اختلافات فرمانشان می دهد، در قرآن آمده است که "به ریسمان الهی چنگ زنید" ۲.به آن ها دستور می دهد که دانش بیاموزند؛ در حدیث است "آموختن دانش بر هر مرد و زن مسلمان واجب است " ۳.دستور می دهد که آگاه باشند؛ قرآن می گوید: "در زمین گردش کنید" ۴.آن ها را به دنیاخواهی فرمان می دهد، قرآن می گوید "برخی از آن ها می گویند پروردگارا دنیا و آخرت به ما خوبی عطا کن " ۵.آن ها را به مشورت فرا می خواند، در قرآن آمده است " در امورتان مشورت کنید" ۶.آن ها را به ترمیم راه ها دستور می دهد، در قرآن است " در پستی و بلندی های زمین گام بردارید" ۷.آن ها را به حفظ بهداشت و سلامتی فرامی خواند؛ در حدیثی است "دانش ها چهار گونه اند. فقه برای نگهداری ادیان، پزشکی برای نگهداری بدن ها، نحو برای نگهداری زبان و نجوم برای نگهداری زمان" ۸.آنان را به آبادانی می خواند؛ در قرآن آمده است که "همه آنچه را در زمین است برای شما آفرید" ۹.آن ها را به ترتیب دستور می دهد، در قرآن آمده است " از هر چیزی به اندازه رویاندیم" و در حدیت ابت که "سفارش می کنم شما را به... ونظم در کارهایتان" ۱۰.دستور می‌ دهد که اقتصاد توانایی، داشته باشند؛ در حدیث است که "هر که معاش ندارد معاد هم ندارد" ✳️ @banooyetamadonsaz https://t.me/joinchat/AAAAAEZeui4XqwrHk5vJmw
🦋قرار روزانه 🦋 ⏳سیر مطالعاتی روزانه⌛️ 📕 ۲۵ 📗 ۱۱. آنان را به داشتن لشکریان قوی و سلاح، امر می نماید؛ در قرآن آمده است که " آنچه می توانید برای مبارزه با ایشان نیرو آماده کنید" ۱۲. آنان را به حفظ حرمت زنان می خواند؛ در قرآن است برای زنان، همانند وظایفی که بر دوش آن هاست، حقوق شایسته ای قرار داده شده است " ۱۲. آنان را به پاکیزگی فرامی خواند؛ در حدیث است که "پاکیزگی از نشانه های ایمان است " امّا نقطه های قوت آنان که در کتاب آمده و دستور به از میان بردن آن ها داده شده است: ۱. قومیت ها، سرزمین ها، زبان ها، رنگ ها و گذشته کشورها برای آن ها اهمیتی ندارد ۲.ربا، احتکار، زنا، شراب و گوشت خوک برای آنان حرام شده است. ۳.بسیار با عالمان شان دلبستگی دارند. ۴.بسیاری از اهل تسنن خلیفه را گرامی می دارند و او را مانند پیامبرشان می دانند و بر این باورند که پیروی از او همچون پیروی از خدا و پیامبر واجب است. ۵.جهاد را واجب می دانند. ۶.شیعیان، غیر مسلمان را دارای هر باوری که باشد نجس می دانند ۷.بر این باورند که اسلام سربلند است و والاتر از آن چیزی نیست. ۸.شیعیان کلیسا سازی را در کشورهای اسلامی حرام می دانند. ۹.بیشتر مسلمانان بر این باورند که یهودیان و مسیحیان باید از جزیرهٔ العرب بیرون رانده شوند. ۱۰.به عبادت هایی همچون نماز، روزه و حج بسیار اهمیت می دهند. ۱۱. شیعیان خمس دادن به عالمان شان را‌ واجب می دانند. ✳️ @banooyetamadonsaz https://t.me/joinchat/AAAAAEZeui4XqwrHk5vJmw
🦋قرار روزانه 🦋 ⏳سیر مطالعاتی روزانه⌛️ 📕 ۲۶📗 ۱۲. به باورهای اسلامی بسیار دل بسته اند. ۱۳. فرزندانشان را به دقت و با روش پدران و نیاکانشان تربیت می کنند، چنان که جدا کردن فرزندان از پدران ممکن نیست. ۱۴. زنانشان در حجاب سختی هستند که فساد به آنها راه نمی یابد. ۱۵. هر روز بارها برای نماز جماعت گرد هم می آیند. ۱۶ برای پیامبر، خانواده اش و نیکان مقبره هایی دارند که محل گرد آمدن و رهسپار شدن آن هاست. ۱۷. در میان آنان بسیار کسانند که وابسته به پیامبراند فرزندان اویند یادآور پیامبر ند و او را در برابر دیده ها زنده نگاه می دارند. ۱۸. شیعیان حسینیه هایی دارند که در زمان های خاصتی در آنها جمع می شوند و سخنرانی، ایمان را در وجودشان قوت می بخشد و آنها را به کارهای نیک تشویق می کند. ۱۹. امر به معروف و نهی از منکر بر ایشان واجب است. ۲۰. ازدواج، زیادی فرزندان و تعداد همسران بر ایشان مستحب است. ۲۱. به باور آنان هر کس انسانی را مسلمان کند برایش بهتر از آن است که همه دنیا را داشته باشد. ۲۲. به عقیده آنان "هر که سنت حسنه ای بگذارد، پاداش آن و پاداش هر که را بدان عمل کند خواهد گرفت " ۲۳. آنان به قرآن و حدیث بسیار ارزش می نهند و پاداش پیروی از آن را بهشت می دانند. این کتاب همچنین به افزودن نقاط ضعف و از میان بردن عوامل قوت، سفارش می نماید و دلیل های کافی را هم برای این کار آورده است. کتاب در بخش افزودن نقطه های ضعف می گوید: ۱. اختلاف ها را می توان با افزایش بدبینی میان گروه های درگیر و نیز انتشار کتاب هایی که از این یا آن گروه بد می گوید، انبوه کرد. پول کافی هم باید برای تباهی و پراکندگی خرج نمود. ۲. نادانی را می توان با جلوگیری از گشایش مدارس و انتشار کتاب ها ترویج داد. آتش زدن کتاب ها، تشویق مردم به این که فرزندان شان را به مدارس دینی نفرستند با اتهام زدن به عالمان دینی همه می توانند به این هدف کمک کنند. ۳و۴. آن ها را می توان در یک حالت تا آگاهی نگاه داشت. برای این کار باید از بهشت بسیبار گفت، آنان را نسبت به زندگی دنیا بی مسؤلیت نشان دهیم و حلقه های صوفیه را گسترش داد؛ کتاب هایی را که به زهد فرامی خواند ترویج نمود؛ همچون کتاب احیاء العلوم غزالی، منظومه های مثنوی و کتاب های ابن عربی، ۵. دیکتاتوری حکومت ها را می توان با "سایه خدا در زمین" نامیدن آن ها نیرومندتر کرد. باید تبلیغ کرد که ابوبکر، عمر، عثمان، بنی امیه، بنی عباس و علی همه با زور و شمشیر به حکومت رسیدند و حکومت فردی داشتند. ابوبکر با شمشیر عمر و با تهدید او به حکومت رسید و خانه ی کسانی همچون فاطمه دختر محمد(ص) که سر به فرمان ننهادند به آتش کشیده شد؛ عمر به وصیت ابوبکر خلیفه شد خلافت عثمان به حکم عمر بود. علی را انقلابی ها به حکومت برگزیدند؛ معاویه با نیروی شمشیر حاکم شد و بنی امیه حکومت را از او به ارث بردند. سفاح خلافت را با شمشیر به چنگ آورد و بنی عباس حکومت را به میراث از او گرفتند. ابن همه نشان می دهد که حکومت در اسلام استبدادی است. ✳️ @banooyetamadonsaz https://t.me/joinchat/AAAAAEZeui4XqwrHk5vJmw
🦋قرار روزانه 🦋 ⏳سیر مطالعاتی روزانه⌛️ 📕 ۲۷📗 می توان راه ها را همینطور ناامن نگاه داشت. حکومت ها را از مجازات دزدان بازداشت و دزدان را تقویت نمود؛ به آنها سلاح داد و آنان را به دزدی و بر هم زدن نظم تشویق نمود با تلقین باورها به قضا و قدر در میان آن ها، می توان بر نابسامانی بهداشتی آن ها افزود. و گفت: که این همه از خداست و درمان، هیچ سودی ندارد. مگر خدا در قرآن از زبان حضرت ابراهیم (ع) نمی گوید "او به من غذا و آب می دهد و اگر بیمار شوم شفایم می دهد" و مگر نمی گوید "او مرا می میراند و آنگاه او مرا زنده ام می کند" بنابراین شفا به دست خداست؛ مرگ به دست خداست و بدون درخواست او هیچ راهی برای شفا نیست و نه گریزی از مرگ که قضا و قدر از اوست. چنانکه در بخش های ۳ و ۴ گفته شد می توان این ویرانی و نابسامانی را همچنان نگاه داشت. هرج و مرج را می توان حفظ کرد. باید این اندیشه را گسترش داد که اسلام یک دین عبادی است؛ سازماندهی ندارد محمد (ص) و جانشینانش هیچ یک وزیر، نظام، اداره و قانون نداشتتند. در هم ریختگی اقتصادی، نتیجه طبیعی آشفتگی های از پیش گفته است: آتش زدن فراورده های کشاورزی، غرق کردن کشتی های بازرگانی، به آتش کشیدن بازارها، شکستن سدها که آب در شهرها و کشتزارها می افکند و ریختن سم در آب های آشامیدنی این در هم ریختگی را می افزاید. حاکمان را می توان به فساد، شرابخواری، قمار و ریخت و پاش دارایی ها در امور شخصی تشویق کرد تا چیزی برای سلاح و مخارج ارتش باقی نماند. می توان شایع کرد که اسلام زن را تحقیر می کند مگر در قرآن نیامده است که "زن همه شر است" و مگر درست نیست که "مردان سرپرست زنان اند" - آلودگی و ناپاکی به طور طبیعی پیامد کم آبی است؛ باید با هر نیرنگی از افزایش آب جلوگیری کرد روش های کتاب برای از میان بردن نقطه های قوت. کتاب به موارد زیر سفارش می کند: زنده کردن فریادهای قومی، سرزمینی، زبانی، نژادی و مانند این ها در میان مسلمان ها. 👈چنانکه باید به مسلمانان سفارش کرد که به👈 تمدن گذشته کشورهای خود و ۷قهرمانان پیش از اسلام توجه کنند: همچون زنده کردن فرعون ها در مصر، دوگانه پرستی در ایران، تمدن بابلی در عراق و دیگر مواردی که در کتاب به شرح آمده است. پراکندن چهار چیز ضروری است: شراب، قمار، زنا و گوشت خوک آشکارا یا نهانی، کتاب به همکاری با یهودیان، مسیحیان، مجوس و صابئیان که در سرزمین های اسلامی زندگی می کنند، فرامی خواند تا این امور زنده نگه داشته شود؛ از وزارت مستعمرات می خواهد تا از خزانه خود برای کارمندانی که این امور را می پراکنند، حقوق مشخص نماید. هر که توانست این امور را گسترده و همه گیر کند به او جایزه دهد و تشویق نماید. کتاب، از نمایندگان دولت بریتانیا می خواهد که آشکار یا پنهان از این امور پشتیبانی کنند و هر اندازه پول که لازم است هزینه نماید تا از مجازات عاملان نشر این کارها جلوگیری شود. ✳️ @banooyetamadonsaz https://t.me/joinchat/AAAAAEZeui4XqwrHk5vJmw
🦋قرار روزانه 🦋 ⏳سیر مطالعاتی روزانه⌛️ 📕 ۲۸ 📗 کتاب همچنین سفارش می کند از ربا به شکل ترویج شود؛ اینکار افزون بر آنکه اقتصاد شان را ویران می کن د،مسلمانان را در شکستن قوانین قرآن جرأت می بخشد. هر که یک قانون را بشکند، شکستن دیگر قانون ها نیز برایش آسان می شود و به مسلمانان گفته شود تنها ربای مضاعف بر مسلمانان حرام است زیرا قرآن میگوید "ربا را دو چندان و افزوده نخورید " و همه گونه ه ای ربا حرام نیست ۳ و ۴. پیوستگی مردم با عالمان دینی را باید کاست و برخی از مزدوران را جامه عالمان پوشاند. آنگاه اینان همه گونه کار بد انجام دهند تا مردم به هر عالم دینی مشکوک شوند و نتوانند دریابند که این عالم است یا مزدور گسیل این مزدوران به الازهر، استانبولی، نجف و کربلا بسیار مناسب است. یکی از راه های کاهش دلبستگی مردم به عالمان دینی گشایش مدارسی است که مزدوران وزارت در آن کردکان را به گونه ای بپرورند که عالمان و خلیفه را دوست نداشته باشند. بدی های خلیفه و خوشگذرانی های او را بازگویند؛ به آنها بیاموزند که خلیفه اموال مردم را در راه فساد و هوسرانی خرج می کند، و او به هیچ روی همچون پیامبر نیست. ۵. تردید برانگیختن در امر جهاد و شناساندن آن به عنوان مسئله ای که مربوط به زمان خاصی بوده و مدت آن سپری شده است. ۶. باید اندیشه نجس بودن کافران را از جان های شیعیان بیرون راند و گفت که قرآن می گوید "غذای شما برای آنان حلال است و غذای آنان برای شما حلال است "و دیگر اینکه یک همسر پیامبر یهودی بوده است: صفیه، و همسر دیگرش مسیحی بوده: ماریه، و نمی توان همسران پیامبر را نجس دانست. ۷. مسلمانان باید باور کنند که منظور پیامبر از اسلام، همه ادیان است چه نصرانیت باشد و چه یهودیت و مقصود تنها پیروان محمد (ص) نیست زیرا قرآن همه دینداران را مسلمان می خواند در قرآن یوسف پیامبر می گوید "مرا مسلمان بمیران " ابراهیم و اسماعیل می گویند: "پروردگارا ما را مسلمان نما و از فرزندان ما نیز امت مسلمانی بیافرین" و یعقوب پیامبر به فرزندانش می گوید: "جز به دین اسلام نمیرید" ۸. پیامبر و جانشینانش کلیساها را خراب نکردند و به آنها حرمت نهادند؛ چرا این ها کلیساها را تحریم می کنند. در قرآن آمده است: "اگر خداوند (شر) برخی از مردم را با برخی دیگر نمی زدود، صومعه ها، کلیسالاها و عبادتگاه ها ویران می شد " صومعه ها از آن مسیحیان، کلیساها از یهودیان و عبادتگاه ها از آن مجوسان است. اسلام به مراکز ستایش خدا حرمت می نهد نه این که آنها را ویران کند و یا مردم را از آنها باز دارد ۹. باید در این خبر که " یهودیان را از جزیرهٔ العرب بیرون رانید "و نیز این که "دو دین در جزیرهٔ العرب گرد هم نمی آیند " تردید افکند. زیرا اگر این روایات درست برد، پیامبر همسران یهودی و مسیحی نداشت؛ طلحه صحابی پیامبر همسر یهودی نداشت و پیامبر با نصرالیان نجران مذاکره نمی کرد. ۱۰. باید مسلمانان را از عبادت بازداشت و در سودمند بودن آن تردید افکند با این دستاویز که خدا از اطاعت انسان ها بی نیاز است. باید به سختی از حج جلوگیری کرد و از هر گردهمایی مسلمانان چون نماز جماعت و حاضر شدن در مجلس های حسین، ودسته های عزاداری؛ چنان که باید آن ها را به سختی از ساختن مساجد، زیارتگاهها، کعبه حسینیه ها و مدارس باز داشت. ✳️ @banooyetamadonsaz https://t.me/joinchat/AAAAAEZeui4XqwrHk5vJmw
🦋قرار روزانه 🦋 ⏳سیر مطالعاتی روزانه⌛️ 📕 ۲۹📗 ۱۱. باید در خمس تردید افکند و آن را تنها برای غنیمت های به دست آمده جنگ با کفار واجب دانست و نه منافع کسب و کار. گذشته از آن خمس را باید به پیامبر و امام پرداخت نه عالم؛ دیگر اینکه عالمان با پول های مردم خانه، قصر، چهارپا و باغ می خرند، بنابراین خمس دادن به آنها شرعی نیست. ۱۲. اسلام را باید دین عقب ماندگی و هرج و مرج بر شماریم: در عقاید مردم تردید ایجاد کنیم و پیوند مسلمانان را با اسلام سست کنیم، واپسماندگی و ناآرامی و دزدی در کشورهای اسلامی را باید به اسلام نسبت دهیم. ۱۳. باید پدران را از پسران جدا کنیم تا فرزندان به پرورش پدران گردن ننهند و👈 تربیت آنان به دست ما بیفتد و ما آنان را از عقیده، تربیت دینی و پیوستگی با عالمان دور کنیم. ۱۴. باید زنان را تشویق کنیم که عبا (چادر) از سر بیافکنند زیرا حجاب را خلیفگان بنی عباسی رایج کردند و این یک عادت اسلامی نیست. به همین جهت، مردم زنان پیامبر را می دیدند و زن در همه امور وارد بود؛ 👈آنگاه که زن عبا از سر افکند، جوانان را تشویق کنیم که به سوی آنان بروند تا فساد در میانشان افتد. 👈در ابتدا باید زنان غیرمسلمان عبا (چادر) از سر بردارند تا زنان مسلمان نیز سر در پی آنان نهند. ۱۵.نمازهای جماعات را باید با نسبت دادن فسق به امام جماعات و آشکار کردن بدی های او و نیز دشمنی انداختن با شیوه های گوناگون درمیان امام و پیروانش برافکند. ۱۶.امّا زیارتگاه ها را باید به بهانه این که این ها در زمان پیامبر نبوده و بدعت است، ویران کرد و مردم را از رفتن به این گونه مکان ها بازداشت. باید در این که زیارتگاه های موجود واقعاً از آن پیامبر، امامان، و یا صالحان باشد تردید ایجاد کرد. پیامبر در کنار قبر مادرش به خاک سپرده شده و ابوبکر در بقیع دفن شده و قبر عثمان مشخص نیست؛ علی در بصرہ مدفون گردید و نجف محل قبر مغیرہ بین شعبه است، سر حسين در حنانه دفن شد و مزار خودش معلوم نیست؛ در کاظمین قبر دو نفر از خلیفه ها است نه مزار کاظم و جواد از خانواده پیامبر؛ در طوس قبر هارون است و نه رضا از اهلبیت؛ در سامرا قبرهای بنی عباس است نه هادی و عسکری و (سرداب) مهدی از اهلبیت؛ 👈بقیع را باید با خاک یکسان کرد ، چنانکه باید گنبدها و ضریح های موجود در همه کشورهای اسلامی را از میان برد. ۱۷. در نسبت خانواده پیامبر به او باید تردید افکند. افرادی که سید نیستند عمامه سیاه و سبز بر سر بگذارند، تا مردم نتوانند آنها را تشخیص دهند و به خانواده پیامبر بدبین شوند و در نسبت سادات با پیامبر تردید نمایند. چنانکه ضروری است عمامه ها از سر عالمان دین و سادات برداشته شود تا هم نسبت خاندان پیامبر از میان برود و هم عالمان دینی در میان مردم حرمت نداشته باشند. ۱۸. 💥حسینیه ها را باید با این دست آویز که بدعت هستند و در زمان پیامبر و جانشینانش نبوده اند، 👈مورد تردید قرار داد و ویران کرد. چنان که مردم را باید 👈به هر حیله از رفتن به این مکان ها بازداشت؛ سخنرانان را کاهش داد؛ ماليّات های ویژه ای بر سخنرانی بست که خود سخنران و صاحبان حسینیه آن را بپردازند. ۱۹. باید پیام بی بندوباری را در جان های مسلمانان دمید. هر کسی که کاری بخواهد بکند؛ نه امر به معروف واجب است و نه نهی از منکر، نه آموزش احکام و باید به آنها گفت:👈 " عیسی به دین خود، موسی به دین خود " و امر و نهی به عهده دولت است نه مردم. " کسی را در گور دیگری نمی گذارند" ✳️ @banooyetamadonsaz https://t.me/joinchat/AAAAAEZeui4XqwrHk5vJmw
🦋قرار روزانه 🦋 ⏳سیر مطالعاتی روزانه⌛️ 📕 ۳۱ 📗 دبیرکل آنگاه افزود: بزرگان مسیحی در استانبول، بسیار زیرک و باهوشند؛ زیرا همین برنامه ها را اجرا می کنند؛ در درون مسلمانان آشوب کرده اند؛ مدرسه هایی برای پرورش کودکانشان گشوده اند و کلسیاهایی بنا کرده اند. 👈 شراب، قمار و فساد را میان آنها رایج کرده اند؛ در جوان هایشان نسبت به دین 👈تردید ایجاد کرده اند؛ حکومت هایشان را به جان هم انداخته اند؛ در جاهای مختلف فتنه ها را میانشان شعله ور کرده اند؛ خانه های بزرگان آنها را از زیبا رویان مسیحی آکنده اند تا بزرگیشان از میان برود. دلبستگی آن ها نسبت به دینشان کم شود و وحدت و همدلی شان کاستی یابد آنگاه بزرگان مسیحی به یکباره‌ نیروهای نظامی سهمگین برانگیزند تا ریشه اسلام را از این کشورها برکنند. ✳️ @banooyetamadonsaz https://t.me/joinchat/AAAAAEZeui4XqwrHk5vJmw
🦋قرار روزانه 🦋 ⏳سیر مطالعاتی روزانه⌛️ 📕 ۳۲📗 بخش هفتم دبیرکل راز دوم را هم برای من باز گفت: همان رازی که وعده داده بود. من به ویژه پس از چشیدن شیرینی راز اول در آرزوی دانستن آن بودم. راز دوم سند پنجاه صفحه ای بود که در آن برنامه هایی برای درهم کوبیدن اسلام و مسلمانان در مدت یک قرن آمده بود، به گونه ای که پس از آن از اسلام تنها نامی باقی بماند. این سند خطاب به مدیر کالهای وزارت و برای دستیابی به این هدف تنظیم شده بود. این سند چهارده بند داشت و به من هشدار دادند که از این سند به کسی چیزی نگویم و آن را کاملاً پوشیده دارم تا مسلمانان به مفاد آن آگاه نشوند و برای رویارویی با آن چاره ای نیندیشند. خلاصه این سند به شرح زیر است: ۱. همکاری جدی با تزارهای روسیه برای دست اندازی به مناطق اسلامی همچون بخارا، تاجیکستان، ارمنستان، خراسان و توابع آن، و همکاری جدی با آنها برای دست یافتن به اطراف مناطق ترک نشین هم مرز با روسیه. ۲. همکاری تعامل با فرانسه و روسیه در برنامه ریزی همه جانبه برای درهم کوبیدن جهان اسلام از بیرون و درون. ۳. برانگیختن اختلاف ها و درگیری های شدید میان دو حکومت ترک و فارس و افروختن آتش قومی و نژادی میان دو طرف. شعله ور کردن آتش جنگ میان قبایل و ملت های مسلمان همسایه و کشورهای اسلامی و زنده کردن مذاهب (حتی آنها که از میان رفته اند)برانگیختن اختلاف در میان مذاهب. ۴. بخشیدن مناطقی از کشورهای اسلامی به غیر مسلمانان، یثرب به یهودیان؛ اسکندریه به مسیحیان؛ یزد به زرتشتیان پارسی؛ عماره به صابئان کرمانشاه به علی اللهی ها، موصل به یزیدیان؛ خلیج فارس به هندوها پس از آنکه تعداد زیادی هندو به آن منطقه آورده شدند؛ طرابلس به دروزی ها؛ فارس به علوی ها، مسقط به خوارج؛ باید اینان را با پول، اسلحه، برنامه و نیروهای کارآمد یاری کنیم تا همچون خارهایی در بدن اسلام باشند و مناطق آنها را گسترش دهیم تا همه کشورهای اسلامی را درهم کوبند. ۵. برنامه ریزی برای پاره پاره کردن حکومت های اسلامی فارسی و ترک به بیش ترین پاره های ممکن حکومت های کوچک محلی که با یکدیگر نزاع کنند؛ همچون اوضاع هند زیرا گفته اند "احتلاف بینداز و ویران کن " و "اختلاف بینداز و حکومت کن " ۶. ساختن دین ها و مذهب های مختلف در کشورهای اسلامی و این برنامه ریزی حساب شده ای نیاز دارد به گونه ای که هر دین با تمایلات مردم یک منطقه تناسب داشته باشد. مثلاً باید چهار دین در مناطق شیعه پدید آورد، دینی که خدایش حسین بن علی باشد؛ دینی که جعفر صادق را پرستش کند؛ دینی که مهدی موعود را بپرستد و دینی که علی الرضا را عبادت کند. جای مناسب برای اولی کربلا، دوم اصفهان، سوم سامرا و چهارمی خراسان است . چنان که باید مذهب های چهارگانه اهل سنت را به شیوه ادیان جداگانه درآورد که ارتباطی با یکدیگر نداشته باشند؛ اختلاف های خونینی داشته باشند؛ در کتاب هایشان باید دست برد تا هر گروه تنها خود را مسلمان بداند و بر این باور باشد که دیگران کافرند و کشتن و بیرون راندن آنان واجب است. ۷. پراکندن فسادهایی چون زنا، لواط، شراب و قمار در میان مسلمانان ، بهترین وسیله برای این کار باقی ماندگان از دین های گذشته در این کشورهایند؛ آنان باید سربازان انبوهی برای این کار داشته باشند. ۸. تلاش برای گماشتن حاکمان فاسد در این کشورها که در دستان وزارت باشند، دستورات را انجام دهند و از آنچه نهی می شود خودداری کنند؛ ما باید خواسته هایمان را از طریق اینها در کشورهای اسلامی جامه عمل بپوشانیم. اگر حاکمان غیرمسلمان باشند بسیار بهتر است؛ بنابراین 👈باید افرادی را با ظاهر اسلامی به سوی مراکز قدرت گسیل کنیم تا اهداف ما را به انجام برسانند. ✳️ @banooyetamadonsaz https://t.me/joinchat/AAAAAEZeui4XqwrHk5vJmw
🦋قرار روزانه 🦋 ⏳سیر مطالعاتی روزانه⌛️ 📕 ۳۳📗 ۹. محدود ساختن زبان عربی (تا جایی که ممکن است) و رواج بخشیدن به زبان های دیگر. چون سانسکریت، پارسی، کردی و پشتو، زنده کردن زبان های اصلی رایج در جهان عرب و گسترش لهجه های فرعی زبان عربی که سبب خواهد شد عرب ها از زبان فصیح که زبان قرآن و سنت است دور شوند. ۱۰. گسیل مزدوران به گِرد حاکمان و رساندن آنها به درجه مشاوران آنان، تا وزارت بتواند بدین روش در حاکمان نفوذ کند. برترین راه، سود جستن از غلامان و کنیزکان توانا است. وزارت باید اینان را پرورش دهد و در بازار برده فروشان به نزدیکان حاکمان همچون فرزندان، زنان و افراد دارای نفوذ نزد حاکمان فروخته شوند تا آنان گام به گام به حاکمان نزدیک شوند. پس از آن مادران و مشاوران حاکمان شوند و همچون دستبندی آنها را در برگیرند ۱۱. گسترش دایره دعرت به مسیحیت و وارد کردن افرادی از هر صنف به گروه دعوت کنندگان از جمله حسابداران، پزشکان، مهندسان و مانند آنان؛ ساختن کلیساها، مدارس، درمانگاه ها، کتابخانه ها و گروه های خیریه در گوشه و کنار جهان اسلام: انتشار مجانی و بدون عوض میلیون ها کتاب مسیحی در میان مسلمانان ؛ تلاش برای جای دادن تاریخ مسیحی در کنار تاریخ اسلامی؛ فرستادن جاسوس ها و مزدوران به دیرها و صومعه ها با نام راهبان زن و مرد که وظیفه آنان کمک به ارتباط و تحرک های مسیحیان و نیز خبریابی از اوضاع و احوال مسلمانان خواهد بود. چنان که باید لشکر بزرگی از دانشمندان پدید آورد تا پس از آشنایی کامل با اوضاع مسلمانان، تاریخ آنان را سیاه کنند و در کتاب هایشان دست ببرند. ۱۲. سست کردن عقیده دختران و پسران مسلمان با تردید افکندن در میان آنها نسبت به دینشان؛ فاسد کردن اخلاق آنها از طریق مدرسه ها، کتاب ها، باشگاه ها، نشریه ها و نیز دوستان غیرمسلمان که می توانند زمینه را برای این کار فراهم نمایند. بنابراین لازم است گروه هایی پنهانی از جوانان یهودی و مسیحی و دیگر آیین ها تشکیل شوند که در کمین جوانان مسلمان باشند و با هر روش ممکن آنان را شکار کنند. ۱۳. برافروختن آتش همیشگی جنگ ها و شورش های داخلی و مرزی میان مسلمانان و غیرمسلمانان و میان مسلمانان تا نیروی مسلمانان تباه شوند و اندیشه پیشرفت و همبستگی را از سر بیرون کنند؛ نیروهای فکری و مالی شان نابود گردد؛ جوانان شان از میان بروند و آشفتگی، درهم ریختگی، و هرج و مرج آنان را فراگیرد ۱۴. ویران ساختن افتصاد و معاش مسلمانان، نابود کردن کشتزارها، خراب کردن سدها؛ خشک ساختن رودها، 👈تلاش برای گسترش بیکاری به وسیله بیزار کردن آنان از کار پدیدآوردن مکان هایی برای وقت گذرانی بیکاران و👈 افزون ساختن معتادان به تریاک و دیگر مواد مخدر. این بندها همواره با شرح کامل، نقشه ها، شکل ها و عکس هایی آمده بود. از دبیرکل به دلیل این که این سند را در اختیارم گذاشته بود سپاسگزاری کردم و یک ماه دیگر در لندن ماندم وزارت دستور داد بار دیگر به سوی عراق روانه شوم تا کار را با محمدالوهاب به پایان برسانیم دبیرکل به من گفت: در کار او هیچگونه کوتاهی نکنیم. او گفت: بر اساس گزارش های دریافتی از مزدوران، شیخ بهترین کسی است که می توان به او تکیه کرد؛ او گوش به فرمان وزارت است. ✳️ @banooyetamadonsaz https://t.me/joinchat/AAAAAEZeui4XqwrHk5vJmw
🦋قرار روزانه 🦋 ⏳سیر مطالعاتی روزانه⌛️ 📕 ۳۴ 📗 دبیرکل همچنین گفت: با شیخ بی پرده سخن بگو مزدور ما در اصفهان با او بی پرده سخن گفته و شیخ همه پذیرفته است؛ به شرط آن که از او در برابر حکومت ها و عالمانی که در صورت ارائه اندیشه هایش بر او از همه سو خواهند تاخت، پشتیبانی گردد. اگر لازم شد پول و سلاح کافی در اختیار او قرار گیرد و یک استان هر چند کوچک نیز در اطراف نجد، به او سپرده شود. وزارت این همه را پذیرفته است. من با این خبر گویا می خواستیم از شادمانی پرواز کنیم. به دبیرکل گفتم: اکنون من چه کنم؟ از شیخ چه بخواهم؟ و از کجا آغاز نمایم؟ دبیرکل گفت: وزارت برنامه دقیقی دارد که شیخ باید آن را انجام دهد؛ آن برنامه این است: ۱. تکفیر همه مسلمانان و روا دانستن کشتار آنان، ستاندن اموالشان، بر باد دادن ناموس شان، فروش آنها در بازار برده فروشان و روا دانستن آنکه مردان مسلمان به عنوان غلام و زنانشان به عنوان کنیز به خدمت گرفته شوند. ۲. ویران کردن کعبه با این دست آویز که این بنا از باقیمانده های بت پریستی است و جلوگیری از انجام حج و تشویق قبایل به قتل و غارت حجاج ۳. تلاش برای سرپیچی از فرمان خلیفه، تشویق به جنگ با او و گردآوردن سربازان برای نبرد، جنگ با بزرگان حجاز، برای کاهش نفوذ آنان با هر وسیله ممکن ۴. ویران کردن گنبدها، ضریح ها، مکان های مقدس مسلمانان در مکه، مدینه و دیگر شهرها، با دست آویز شرک و بت پرستی همچنین لکه دار کردنشخصیت پیامبر محمد(ص) و جانشینانش و مردان بزرگ تا جایی که امکان دارد. ۵. گسترش هرج و مرج و تروریسم در کشورهای اسلامی. ۶. انتشار قرآنی تحریف شده که بر اساس حديث ها در آن فزونی وکاستی ایجاد شده باشد. پس از آنکه این برنامه مشخص شد، دبیرکل گفت: از این برنامه گسترده هراسان مشو ما باید بذرهایی بکاریم و به زودی نسل های دیگری می آیند و آن را تکمیل می کنند. حکومت بریتانیا بر اینگونه بردباری، دیرینه بسیاری دارد. و را گام به گام باید پیمود، آیا محمد پیامبر (ص) یک مرد نبود که توانست چنین انقلاب نابود کننده ای برپا کند محمد ابن عبد الوهاب نیز باید همچون پیامبرش باشد و این انقلاب مطلوب را انجام دهد. چند روز بعد، از وزیر و دبیرکل اجازه گرفتم با خانواده و دوستانم بدرود گفتم؛ چون می خواستم از خانه بیرون آیم، پسرم گفت بابا زود برگرد؛ چشمانم اشک آلود شد و نتوانستم از همسرم پنهان کنم؛ یکدیگر را به گرمی بوبسیدیم و به بسوی بصره به راه افتادم . پس از یک سفر دراز، شبی به خانه عبدالرضا در بصره رسیدم: در خواب بود؛ چون مرا دید به گرمی خوش آمد گفت؛ شب را تا صبح خوابیدم؛ به من گفت: محمد به بصره آمد، و پیش از سفر دوباره نامه ای برایت گذاشت. بامداد نامه را خواندم و دانستیم که به نجد رفته است. نشانی اش را در نجد نوشته بود؛ صبحگاه به راه نجد رهسپار شدم و پس از رنج بسیار به آنجا رسیدم و شیخ محمد را در خانه اش پیدا کردم. آثار ناروائی را در او دیدم به او چیزی نگفتم امّا پس از آن دریافتم که ازدواج کرده است و اندیشیدم که اینگونه نیرویش کاسته خواهد شد به او پند دادم همسرش را رها کند و او هم پذیرفت. با هم قرار گذاشتیم که من خود را به عنوان بنده او معرفی کنم؛ بنده ای که او از بازار خریده، در سفر بوده و اکنون باز آمده است و چنین نیز شد؛ در و در دوستانش مشهور شد که من بنده ی او هستم او مرا در بصرہ حریده است و من به دستور وی در سفری بوده ام. ✳️ @banooyetamadonsaz https://t.me/joinchat/AAAAAEZeui4XqwrHk5vJmw
🦋قرار روزانه 🦋 ⏳سیر مطالعاتی روزانه⌛️ 📕 ۳۵📗 و اکنون بازگشته ام. مردم مرا به همین گونه می شناختند؛ من دو سال با او بودم و ما زمینه آشکار کردن دعوت را فراهم نمودیم در سال ۱۱۴۳ هجری او عزم جزم کرد تا یارانی گرد آورد و فراخوان خود را با واژه های مبهم و حرف های رمزآلود برای نزدیک ترین یارانش باز گفت و به تدریج دعوتش را گسترش می داد. من بر گرد وی گروهی توانمند گرد آوردم که به آنها پول می دادیم، هرگاه آنها را در برخورد با دشمنان ناتوان می دیدم، عزمشان را سخت می کردم. هر چه دعوتش را بیشتر آشکار می کرد دشمنانش افزون تر می شدند. گاهی به دلیل فشار شایعه هایی که علیه او می ساختند می خواست از راهش باز گردد، امّا من اراده او را سخت می کردم و می گفتم: پیامبر محمد (ص) بیش از این تحمل کرد؛ این راه بزرگواری است، هر مصلحی با اینگونه سختی ها و تهمت ها روبرو می شود. ما اینگونه با دشمنان در جنگ و گریز بودیم؛ من برای دشمنان شیخ جاسوس هایی گمارده بودم با پول هرگاه می خواستند فتنه ای به پا کنند جاسوسی ها خبر می دادند و ما می توانستیم توطئه آنها را درهم شکنیم. یک بار جاسوسان گفتند: برخی از دشمنان شیخ در اندیشه ترور او هستند؛ وقتی که نقشه آنها را برای ترور شیخ آشکار کردیم کار بر آن ها واژگونه شد و مردم از آنها بیزار گردیدند شیخ به من قول داد که هر شش بخش برنامه را انجام خواهد داد؛ وی گفت البته اکنون تنها برخی از آنها را می توانم انجام دهم و این کار را هم کرد. شیخ بعید می دانست که بتواند پس از دست یافتن به کعبه آن را ویران کند؛ زیرا دست آویز اینکه آنجا مرکز بت پرستی بوده است، مورد پذیرش مردم نبود؛ همچنین بعید می دانست که بتواند قرآن تازه ای درست کند. او از حاکمان مکه و استانبول به سختی هراسان بود. وی می گفت: اگر ما سخنی در این دو مورد بگوییم آنان لشکریانی به سوی ما گسیل خواهند کرد که ما توانایی دفاع در برابر آنها را نخواهیم داشت . من عذر او را پذیرفتم زیرا همچنان که شیخ می گفت زمینه آماده نبود. پس از سال ها کار، وزارت توانست "محمد بن سعود " را هم به سوی ما سوق دهد؛ آنان کسی پیش من فرستددند تا این مطلب را به من بگوید و لزوم همکاری این دو محمد را بیان نماید دین از محمدالوهاب و قدرت از محمد السعود تا هم دل های مردم را به چنگ آورند و هم بدن هایشان را زیرا تاریخ نشان داده است که حکومت های دینی هم پایدارترند و هم نفوذ بیشتری دارند و هم ترسناک ترند. این چنین شد که قدرت بزرگی در سوی ما گرد آمد؛ "الدرعیه"ٔ را پايتخت حکومت و دین تازه قرار دادیم و وزارت پنهانی حکومت نو را پول کافی می رساند، حکومت تازه بندگانی خرید که در واقع بهترین کارشناسان وابسته به وزارت بودند، آنها زبان عربی آموخته و جنگ های بیابانی فرا گرفته بودند، من و آنان که یازده نفر بودند در اجرای برنامه های مورد نیاز همکاری می کردیم و این دو محمد هم در انجام برنامه های ما پیش می رفتند، بارها در مواردی که وزارت دستور خاصی نداده بود ما خود مسایل را مورد بررسی قرار می دادیم. ما همگی با دخترانی از عشایر ازدواج کردیم، و چه شگفت زده شدیم از یک رنگی زن مسلمان با شوهرش، این گونه ما با عشایر بیش از پیش پیوسته شدیم و اینک پیشرفت کارها هر روز از روز پیش بهتر است و مرکزیت ما روز به روز تقویت می شود به گونه ای که اگر فاجعه ای ناگهانی روی ندهد بذرهای پاشیده شده چنان رشد می کند که میوه های مطلوب به بار خواهد نشست. ✳️ @banooyetamadonsaz https://t.me/joinchat/AAAAAEZeui4XqwrHk5vJmw