eitaa logo
بانوی تمدن ساز 🇵🇸🇮🇷
8.8هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
6.7هزار ویدیو
291 فایل
🌺 قرآن انسان ساز است و زن انسان ساز است🌺 آمده ایم تا با الگو برداری از بزرگ بانوی تمدن ساز عالم حضرت فاطمه زهرا(س)، از به انتظار نشستن دست برداریم و به انتظار مبارزه و تلاش کنیم #سید_علی_تنها_نیست مدیر: @banooyemobarez ادمین تبلیغ و تبادل: @as_h1357
مشاهده در ایتا
دانلود
 🦋قرار روزانه 🦋 ⏳سیر مطالعاتی روزانه⌛️ 📕کتاب ۱📗 پیشگفتار کتاب حاضر، در مورد خاطرات همفر، جاسوس انگلیسی در ممالک اسلامی است . او دراین کتاب از مأموریتش به کشورهای مصر، عراق، ایران، حجاز و استانبول مرکز خلافت (عثمانی) و هدفش از این مأموریت که جمع آوری اطلاعات کافی به منظور جستجوی راه های درهم شکستن مسلمانان و نفود استعماری در ممالک اسلامی بود و از مسائلی که در این مأموریت برای او پیش می آید، یاد می کند این ماموریت های مخفیانه مربوط به زمانی است که قدرت و شوکت امپراطوری عثمانی روبه ضعف و سستی گذاشته شده بود و دشمنان اسلام در پی آن بودند که با ویران کردن پایه های اعتقادی مسلمانان ضربه ای اساسی بر جامعه های اسلامی وارد کنند. آنان می کوشیدند تا باورهایی که مسلمانان را بیدار و آگاه می ساخت و میان آنها همدلی و اتحاد ایجاد می کرد و باورهایی که فرقه های گوناگون اسلامی بر آن پای می فشردند و سلامت فکری، روانی و اجتماعی آنان را تأمین می نمود از میان بردارند. در مقدمه ترجمه انگلیسی نسخه اصلی این کتاب که در بمبئی چاپ شده، آمده است: در حین جنگ جهانی دوم، آلمان ها خاطرات این جاسوس انگلیسی را به صورت یک داستان دنباله دار در مجله اشپیگل منتشر کردند و در مجموعه ای که با عنوان اعترافات همفر چاپ می شد از چهره ی امپریالیسم انگلیسی پرده برداشتند و اینک خلاصه ای از آن خاطرات را با شما مرور می کنیم، پس از جنگ جهانی دوم یک مجله فرانسوی، ترجمه فرانسه این خاطرات را منتشر نمود. سپس دانشجویی لبنانی خلاطرات همفر را از فرانسه به زبان عربی باز گردانید و در بیروت منتشر کرد. ترجمه فارسی این کتاب که هم اکنون در دست شماست از روی نسخه عربی انجام گرفته است. مترجم این اثر دکتر محسن مؤیدی است. به امید دل بستن همه مسلمانان به باورهای راستین اسلام و چنگ زدن آنان به دستورات متعالی این آیین جاویدان. ✳️ @banooyetamadonsaz https://eitaa.com/joinchat/3589996566C30f040f3b9
🦋 قرار روزانه 🦋 ⏳سیر مطالعاتی روزانه⌛️ 📕 ۲📗 یخش اول از گذشته های دور حکرمت بریتانیای کبیر مانند امروز در این اندیشه برد که امپراطوری بزرگ و گسترده خود را چگونه حفظ کند، امپراطوری که آفتاب هیچگاه در آن غروب نمی کرد. بریتانیا در مقایسه با مستعمرات خود همچون هند، چین و خاورمیانه، کشوری کوچک بود. اگر چه ما در بخش های بزرگی از این کشورها حکومت دست نشانده نداشتیم و کار را خود مردم انجام می دادند، امّا سیاست های فعال و موفقیت آمیز ما در این کشورها پیش میرفت، و ما به سوی حاکمیت کامل بر آنها گام برمی داشتیم. بنابراین ما باید به دو نکته می اندیشیدیم : ۱. در مناطقی که بر آنها تسلّط پیدا کرد یم حاکمیّت خود را حفظ کنیم. ۲. بخش هایی که هنوز زیر سلطه ما نیستند به مستعمرات خرد بیافزاییم. وزارت مستعمرات برای هر یک از این کشورها کمیسیون خاصتی برگزید تا به بررسی این مسایل بپردازد. و من خوشبختانه از ابتدای ورود به این وزارت مورد اعتماد وزیر بردم، و کار در کمپانی هند شرقی به من سپرده شد. این کمپانی اگر چه هدف آشکارش بازرگانی بود در حقیقت راه های تسلط بر هند و به چنگ آوردن سرزمین های دور شبه قاره هند را جستجو می کرد. کشور بریتانیا از هند به دلیل وجود قومیت های مختلف، ادیان متفاوت، زبان های گوناگون و منافع بسیار در صورت برخورد با آن موارد نگرانی نداشت. چنان که چین نیز نمی توانست نگران کننده باشد. زیرا ادیان بودا و کنفسیوس که بیشتر مردم آن کشور پیرو آنها بردند انگیزه قیام را در آنان برنمی انگیخت. این ها دو دین مرده ای هستند که به مسایل اجتماعی کاری ندارند و تنها به ابعاد درونی می پردازند و احتمال ضعیف داشت که احساسی ملّی در میان مردم این دو منطقه پدید یابد. بنابراین بریتانیای کبیر از این دو منطقه نگرانی نداشت. ما از امکان به وجود آمدن تحولاتی در آینده نیز غافل نبودیم و برنامه های دراز مدتی را برای گسترش تفرقه، نادانی، فقر، و گاه بیماری، در این کشورها برنامه ریزی کردیم. پیدا کردن پوشش مناسب برای این اهداف نیز دشوار نبود، پوشش هایی با ظاهر جذاب و خیره کننده و باطنی استوار، که با تمایلات روحی مردم در این مناطق متناسب بود. برای ترصيف کار ما، میتران یک مثل قدیمی بودایی یاد کرد که می گوید "اگر چه دارو تلخ است اما به گونه ای رفتار کن که بیمار آن را با شیرینی میل کند" اما أوضاع کشورهای اسلامی ما را نگران می کرد. ما با این مرد بیمار (۱) قراردادهایی بسته بودیم که همه آن به نفع ما بود. کارشناسان وزارت مستعمرات نیز بر این باور بودند که👈 این مرد کمتر از یک قرن آینده نفس های آخرش را خواهد کشید! ما همچنین قراردادهای پنهانی با دولت ایران بسته بودیم و نیز جاسوس ها و مزدورانی در این دو کشور به کار گرفته بودیم. @banooyetamadonsaz https://eitaa.com/joinchat/3589996566C30f040f3b9
🦋قرار روزانه 🦋 ⏳سیر مطالعاتی روزانه⌛️ 📕 ۳📗 رشوه فساد اداری و سرگرمی با زنان زیبا مانند موریانه در آنها نفوذ کرده بود ولی با این همه برنامه ریزی به دلایل زیر ما به نتایج کار اطمینان نداشتیم: ۱_ نیروی اسلام در جان فرزندانش، یک فرد مسلمان در پیروی از اسلام استوار است همچنان که اسلام در جان یک مسلمان، همانند مسیحیت در دل کشیشی ها و راهبان می باشد، که جان می دهند ولی دست از مسیحیت برنمی دارند، خطر وجود مسلمانان شیعه در ایران، از این هم بیشتر است زیرا آنان مسیحیان را کافر و نجس می دانند. مسیحی در نگاه یک شیعه همچون نجاستی است که یکی از دستان ما را آلوده کرده است و باید در پاک کردن آن بکوشیم. وقتی از یک نفر آنان پرسیدم چرا در مسیحیان اینگونه می نگرید؟ در پاسخ گفت: پیامبر اسلام انسان حکیمی بود و به این وسیله میخواست پیرامون کافران نوعی فشار اجتماعی ایجاد نماید تا آنها احساس تنگی و ترس کنند تا به سوی خدا و دین درست هدایت شوند چنانچه حکومت ها هرگاه از کسی احساس خطر کنند او را در فشار قرار می دهند نا دوباره مطیع و فرمانبردار گردد. منظور از نجاستی هم که گفته شد نه پلیدی ظاهری بلکه نجاست معنوی است و نه تنها مسیحیان که همه کافران را فرامی گیرد، حتی مجوسانی که ساکنان ایران باستان بوده اند. به او گفتم: مسیحیان به خدا، نبوّت و معاد باور دارند، چرا آنان را نجس می دانید؟ او گفت: به دو دلیل، نخست این که آنها پیامبری محمد (صلی الله علیه و آله و مسلم) را انکار می کنند و این به معنای دروغگو خواندن پیامبر است، ما در برابر آن می گوییم که شما مسیحیان نجس هستید. زیرا بر مبنای عقل، هر کسی آزار رساند، می توان او را آزار داد دوم آنکه آنها به پیامبران الهی نسبت های ناروا می دهند، مثلا می گویند مسیح شراب می نوشید و او نفرین شده بود چون به صلیب کشیده شد. من برآشفته گفتم: مسیحیان اینگونه نمی گویند، او گفت: تو نمی دانی، در کتاب مقدس آنها چنین سخنانی است، من با آنکه می دانستم این مرد در مورد دوم دروغ می گوید سکوت کردم" البته او در مورد اول درست می گفت و من نمی خواستم که با او بحث کنم زیرا من در جامعه مسلمانی بودم و می ترسیدم که به من مشکوک شوند، از اینرو همواره از مسایل جنجالی دوری می جستم ۲_روزگاری اسلام دین زندگی بوده که سروری داشته، و برده خواندن سروران دشوار است . غرور سروری حتی در هنگام ناتوانی و عقب ماندگی انسان را به سوی برتری می خواند. ما هم نمی توانستیم تاریخ اسلام را وارونه کنیم تا مسلمانان احساس کنند که سروری گذشته آن ها در شرایط ویژه ای به دست آمده است و اکنون آن زمان سپری شده و بازنخواهد گشت ۳_ما اطمینان نداشتیم که عثمانی ها و پادشاهان ایران آگاه نشوند و برنامه های سلطه گرانه ما را در هم نریزند. البته این دو حکومت چنان که اشاره شد بسیار ناتوان شده بردند امّا وجود یک حکومت مرکزی با حاکمیت و پول و اسلحه که مردم فرمانبردار آن بودند امری نگران کننده است. ✳️ @banooyetamadonsaz
🦋قرار روزانه 🦋 ⏳سیر مطالعاتی روزانه⌛️ 📕 ۳📗 رشوه فساد اداری و سرگرمی با زنان زیبا مانند موریانه در آنها نفوذ کرده بود ولی با این همه برنامه ریزی به دلایل زیر ما به نتایج کار اطمینان نداشتیم: ۱_ نیروی اسلام در جان فرزندانش، یک فرد مسلمان در پیروی از اسلام استوار است همچنان که اسلام در جان یک مسلمان، همانند مسیحیت در دل کشیشی ها و راهبان می باشد، که جان می دهند ولی دست از مسیحیت برنمی دارند، خطر وجود مسلمانان شیعه در ایران، از این هم بیشتر است زیرا آنان مسیحیان را کافر و نجس می دانند. مسیحی در نگاه یک شیعه همچون نجاستی است که یکی از دستان ما را آلوده کرده است و باید در پاک کردن آن بکوشیم. وقتی از یک نفر آنان پرسیدم چرا در مسیحیان اینگونه می نگرید؟ در پاسخ گفت: پیامبر اسلام انسان حکیمی بود و به این وسیله میخواست پیرامون کافران نوعی فشار اجتماعی ایجاد نماید تا آنها احساس تنگی و ترس کنند تا به سوی خدا و دین درست هدایت شوند چنانچه حکومت ها هرگاه از کسی احساس خطر کنند او را در فشار قرار می دهند نا دوباره مطیع و فرمانبردار گردد. منظور از نجاستی هم که گفته شد نه پلیدی ظاهری بلکه نجاست معنوی است و نه تنها مسیحیان که همه کافران را فرامی گیرد، حتی مجوسانی که ساکنان ایران باستان بوده اند. به او گفتم: مسیحیان به خدا، نبوّت و معاد باور دارند، چرا آنان را نجس می دانید؟ او گفت: به دو دلیل، نخست این که آنها پیامبری محمد (صلی الله علیه و آله و مسلم) را انکار می کنند و این به معنای دروغگو خواندن پیامبر است، ما در برابر آن می گوییم که شما مسیحیان نجس هستید. زیرا بر مبنای عقل، هر کسی آزار رساند، می توان او را آزار داد دوم آنکه آنها به پیامبران الهی نسبت های ناروا می دهند، مثلا می گویند مسیح شراب می نوشید و او نفرین شده بود چون به صلیب کشیده شد. من برآشفته گفتم: مسیحیان اینگونه نمی گویند، او گفت: تو نمی دانی، در کتاب مقدس آنها چنین سخنانی است، من با آنکه می دانستم این مرد در مورد دوم دروغ می گوید سکوت کردم" البته او در مورد اول درست می گفت و من نمی خواستم که با او بحث کنم زیرا من در جامعه مسلمانی بودم و می ترسیدم که به من مشکوک شوند، از اینرو همواره از مسایل جنجالی دوری می جستم ۲_روزگاری اسلام دین زندگی بوده که سروری داشته، و برده خواندن سروران دشوار است . غرور سروری حتی در هنگام ناتوانی و عقب ماندگی انسان را به سوی برتری می خواند. ما هم نمی توانستیم تاریخ اسلام را وارونه کنیم تا مسلمانان احساس کنند که سروری گذشته آن ها در شرایط ویژه ای به دست آمده است و اکنون آن زمان سپری شده و بازنخواهد گشت ۳_ما اطمینان نداشتیم که عثمانی ها و پادشاهان ایران آگاه نشوند و برنامه های سلطه گرانه ما را در هم نریزند. البته این دو حکومت چنان که اشاره شد بسیار ناتوان شده بردند امّا وجود یک حکومت مرکزی با حاکمیت و پول و اسلحه که مردم فرمانبردار آن بودند امری نگران کننده است. ✳️ @banooyetamadonsaz
🦋قرار روزانه 🦋 ⏳سیر مطالعاتی روزانه⌛️ 📕۴📗 ۴_ما از عالمان مسلمان بسیار نگران بودیم. علمای الازهر، عراق و ایران استوارترین سد در برابر خواسته های ما محسوب می شدند، آنان از اصول زندگی معاصر کاملاً بی اطلاع بودند، بهشتی را که قرآن مژده داده بود هدف خود قرار داده بودند، و حاضر نبودند سر سوزنی از اعتقادات خود دست بردارند، و مردم از آن ها پیروی می کردند و حکومت همچون موش هراسان از گربه، از آنها می ترسید، البته اهل تسنن نسبت به شیعیان، کمتر از علمای خود فرمانبری داشتند، زیرا آنان هم سلطان و هم شیخ الاسلام را حاکم می دانند، در حالی که شیعیان حکومت را تنها شایسته عالمان می دانند و به سلطان اهمیت کافی نمی دهند؛ امّا این تفاوت چیزی از نگرانی وزارت مستعمرات و حاکمان بریتانیای کبیر نمی کاست. ما کنفرانس های بسیاری تشکیل دادیم : تا برای این مسایل نگران کننده راه حل هایی بیابیم اما هر بار با بن بست روبرو میشدیم. گزارش های رسیده از جاسوس ها و مزدوران نیز ناامید کننده بود، همچون نتایج کنفرانس ها که با صفر بود و یا زیر صفر، 👈ناامیدی در ما راهی نداشت زیرا ما خود را با تلاش پیوسته و صبر بی پایان آموخته بردیم.💥 به یاد دارم که یک بار کنفرانسی با حضور شخص وزیر و بزرگ ترین کشیشان و تعدادی از کارشناسان برپا کرده بودیم، افراد حاضر در جلسه بیست نفر بودند بیش از سه ساعت گفتگو کردیم و کنفرانس را بدون نتیجه به پایان ہردیم اما اسقف گفت: نامید نشوید! مسیح پس از سیصد سال شکنجه، و تبعید و آشته شدن خود و پیروانش به حکومت رسید. شاید هم او از ملکوت نظر لطفی بیفکند و ما موفق شویم حتی پس از سیصد سال کفار را از مراکزشان بیرون برانیم. ما باید به ایمان استوار و بردباری بی پایان مجهز شویم و از همه وسایل و راه ها برای تسلط و ترویج مسیحیت در سرزمین های مسلمانان بهره ببریم، اگر چه پس از قرن ها به نتیجه برسیم؛ که پدران برای فرزندان می کارند یک بار کفرانسی در وزارت تشکیل شد که در آن نمایندگانی از بریتانیای کبیر، فرانسه و روسیه در بالاترین سطوح حضور داشتند، دیپلمات ها و دین مردان، خوشبختانه من به دلیل پیوندهای نزدیک با وزیر در این کنفرانس شرکت داشتم. اعضای کنفرانس به طور گسترده ای مشکلات مسلمانان را مورد بررسی قرار دادند. آنان راه های افزایش فشار بر مسلمانان، جدا نمودن آنها از باورهایشان و بازگرداندن آن ها به حوزه ایمان را مطرح کردند همچنان که اسپانیا پس از قرن ها جنگ با مسلمانان بربر به حوزه ایمان بازگشت امّا نتیجه در سطح مطلوب نبود. من مشروح گفتگوهای این کنفرانس را در کتابی به نام به سری ملکوت مسیح " نگاشتم کندن ریشه های درختی که در شرق و غرب زمین گسترش یافته دشوار است اما باید به هر بهایی از دشواری های این کار کاست. مسیحیت باید گسترش یابد و این مژده خود مسیح، به ما است. اما محمد (صلی الله علیه و آله و سلام) از شرایط زمانی انحطاط شرق و غرب سود جست و با پایان دوران انحطاط باید این فرصت از میان می رفت که خوشبختانه چنین شد. کار مسلمانان به انحطاط گرایید و کشورهای مسیحی رو به پیشرفت نهادند و اکنون هنگام آن رسیده است که آنچه را طی قرن ها از دست داده ایم با فداکاری باز بستانیم. حکومت نیرومند بریتانیای کبیر در این روزگار لوای این مبارزه فرخنده را در دست گرفته است. ✳️ @banooyetamadonsaz https://t.me/joinchat/AAAAAEZeui4XqwrHk5vJmw
 🦋 قرار روزانه 🦋 ⏳سیر مطالعاتی روزانه⌛️ 📕 ۵📗 بخش دوم در سال ۱۷۱۰ وزارت مستعمرات من را به مصر، عراق، تهران، حجاز و استانبول فرستاد تا اطلاعات کافی برای ضعیف کردن مسلمانان و چیرگی بیشتر بر آنان به دست آورم. همزمان نه نفر دیگر از بهترین کارمندان وزارت که فعالیت، نشاط و دلبستگی کافی برای تحکیم بساط بریتانیا بر امپراطوری عثمانی و دیگر کشورهای اسلامی را داشتند، به مناطق مختاف اعزام شدند. وزارت پول کافی، اطلاعات لازم، نقشه های مربوطه و نام های حاکمان، سران قبایل و عالمان را در اختیار ما قرار داد. این سخن دبیرکل را هنگامی که به نام مسیح ما را بدرود می داد، فراموش نمی کنم. او گفت👈"آینده کشور ما در گرو موفقیت شماست، آنچه در توان دارید کوتاهی نکنید. " من با هدف دوگانگی، راهی استانبول مرکز خلافت اسلامی شدم در لندن زبان های ترکی، عربی (زبان قرآن) و پهلوی (زبان ایرانیان) را آموخته بودم ولی حالا باید زبان ترکی (زبان مسلمانان ترکیه) را تکمیل می نمودم. آموختن زبان با دانستن زبان آن طوری که بتوان مانند مردم آن کشور سخن گفت تفاوت دارد. نخست چند سال طول می کشد اما دومی چند برابر به درازا خواهد کشید و من باید زبان را با همه ریزه کاری هایش چنان می آموختم که مورد بدگمانی قرار نگیرم. امّا در این مورد نگرانی زیادی نداشتم. زیرا مسلمانان تسامح، سعه صدر و خوش گمانی را از پیامبرشان آموخته اند و بدگمانی نزد آن ها چون بدگمانی برای ما نیست. حکومت ترکان نیز در رتبه ای نبود که بتواند جاسوسان و مردوران را باز شناسد. این حکومت آنچنان ناتوان و از هم گسیخته بود که خاطر ما را آسوده می کرد پس از یک سفر خسته کننده به استانبول رسیدم خود را محمد نامیدم و به مسجد (جایگاه گردهمایی و عبادت مسلمانان) رفتم. نظم، پاکیزگی و فرمانبرداری آنان شگفت زده ام کرد. 💥با خود گفتم چرا ما با این انسان ها می جنگیم؟ چرا می کوشیم آن ها را درهم بکوبیم و دستاوردهایشان را برباییم؟ آیا مسیح ما را بدین کار سفارش کرده است؟ امّا زود این اندیشه اهریمنی را از خود دور کردم و دوباره اراده نمودم که این جام را تا پایان بنوشم. با عالم کهنسالی برخورد کردم به نام احمد افندم که در خوش نفسی، پرحوصلگی، پاک باطنی و خیرخواهی، بهترین مردان دینی مان را همچون او نیافته بودم. او شب و روز می کوشید تا همچون پیامبر(صلی الله علیه و آله و سام) شود که او را برترین نمونه می دانست. هرگاه نام او را می برد چشمانش پر از اشک می شد. خوشبختانه او حتی یکبار هم از ریشه و کسان من نپرسید. او مرا محمد افندی صدا می کرد. آنچه می پرسیدم به من می آموخت و وقتی فهمید که من در کشورشان میهمان هستم و برای کار و زندگی در سایه خلیفه پیامبر رفته ام، با من بسیار مهربانی کرد. این ها دلایلی بود که من برای زندگی در استانبول ارائه کرده بودم. به شیخ گفتم: من جوانی هستم که پدر و مادرم را از دست داده ام. برادری هم ندارم آنان برایم ثروتی به ارث گذاشته اند. من اندیشیدم که قرآن و سنت بیاموزم و لذا به پایتخت اسلام آمده ام که به دین و دنیا برسم. شیخ به من بسیار خوش آمد گفت. او با کلماتی که عیناً می آورم گفت: "به چند دلیل احترام تو لازم است."؛ ۱_ تو مسلمانی و مسلماتان برادرند. ۲_میهمانی و پیامبر (صلی الله علیه آله وسلم) فرمرده است: میهمان را نوازش کنید. ۳_تو جویندہ دانشی و اسلام بر بزرگداشت جویندگان دانش پای می فشارد. ✳️ @banooyetamadonsaz https://t.me/joinchat/AAAAAEZeui4XqwrHk5vJmw
🦋 قرار روزانه 🦋 ⏳سیر مطالعاتی روزانه⌛️ 📕 ۶📗 ۴_ تو در پی کسبی و در خبر است که " کاسب دوست خداست." از این مسایل بسیار شگفت زده شده، با خود گفتم: چه خوب بود مسیحیت چنین حقایق تابناکی داشت و تعجب کردم که چرا اسلام با چنین مرتبه والایی به دست این حاکمان سرکش و عالمان بی اطلاع از زندگی بدین پایه ناتوان و پست شده است. به شیخ گفتم: می خواهم قرآن کریم را بیاموزم. او از این درخواست من شادمان شد و آمورش بسوره حمد و تفسیر مفاهیم آن را آغاز نمود. تلفظ برخی از کلمات برایم دشوار برد و گاه حتی در نهایت، مشقت می دیدم به یاد می آورم که تلفظ جمله " و علی امّم ممن معک " را پس از ده ها بار تکرار در طول یک هفته آموختم. زیرا شیخ گفته بود باید چنان ادغام کنی که هشت "میم " پدیدار شود. بدین ترتیب من در طول دو سال کامل قرآن را از ابتدا تا انتها خواندم او هنگامی که خواست مرا آموزش دهد وضوی نمار می گرفت و از من هم میخواست که چون او وضو بگیرم و روی به قبله بنشینم. گفتنی است وضو یکی از شستشوهای مسلمانان می باشد. ابتدا روی را می شویند، سپس دست راست را از انگشتان تا آرنج و آنگاه دست چپ را به همین گونه، پس از آن بر سر، پشت گوش ها و گردن دست می کشند و سرانجام پاهایشان را می شویند می گویند گرداندن آب در دهان و به بینی کشاندن آن پیش از وضو بسیار نیکو است. استفاده از مسواک برایم بسیار دشوار بود آن چوبی است که برای تمیز کردن دندانهایشان پیش از وضو به دهان می برند من معتقد بودم این چوب برای دهان و دندان ها زیان آور است، گاهی نیز دهان را زخم می کرد و از آن خون می آمد اما ناگزیر از این کار بودم زیرا مسواک زدن سنت موکد پیامبرشان حضرت محمد(ص) بود و آنها فضیلتهای بسیاری برای آن بر می شمردند.۸ هنگامی که در استانبول به سر می بردم پولی به خادم مسجد می پرداختم و شب ها نزدش می خوابیدم. او فردی تندخو برد، نامش مروان افندی که نام یکی از یاران پیامبر (ص) بوده است و این خادم به این نام فرخنده افتخار می کرد و به من می گفت: اگر خدا به تو فرزندی داد نام او را مروان بگذار زیرا اویکی از شخصیت های بزرگ و مجاهد اسلام بود. شام را آن خادم برایم فراهم می کرد و با هم تناول می کردیم . جمعه (عید مسلمانان) را کار نمی کردم و دیگر روزها نجاری کار می کردم، او مزد اندکی به صورت هفتگی به من می پرداخت. چون من تنها صبح ها سر کار بودم و مزد من نصف مزد دیگر کارگرها برد. نام نجار خالد بود که به هنگام بیکاری پیرامون فضیلت های خالد بن ولید پرحرفی می کرد. خالد بن ولید یک سردار اسلامی و از اصحاب پیامبر (ص) بوده و برای اسلام بسیار رنج کشیده است. وی از آن اندوهگین بود که امیرالمؤمنین عمر بن الخطاب به هنگام خلافتش، خالد بن ولید را بر کنار کرد. ✳️ @banooyetamadonsaz https://t.me/joinchat/AAAAAEZeui4XqwrHk5vJmw
🦋قرار روزانه 🦋 ⏳سیر مطالعاتی روزانه⌛️ 📕 ۸ 📗 بخش سوم وزارت، نُه دوست دیگرم را نیز همچون من به لندن فراخوانده بود، ولی از بخت بد تنها شش نفر بازگشتند. امّا چهار نفر دیگر: یکی چنان که دبیرکل گفت مسلمان شده و در مصر مانده بود و دبیرکل خشنود بود که او رازش را برملا نکرده است. دیگری به روسیه رفته بود، او در اصل روسی بود. دبیرکل بسیار نگران به نظر می رسید، نه از جهت بازگشت او به میهنش، بلکه می پنداشت که او جاسوسی روس ها برای وزارت مستعمرات بوده و اکنون پس از انجام مأمورت به کشور خویش بازگشته است. دبیرکل در مورد نفر سوم گفت: که وقتی در شهر عماره در نزدیکی بغداد "وبا" شایع شده، به این بیماری مبتلا شده و درگذشته است. اما از نفر چهارم خبری در دست نبود، وزارت ردش را تا شهر صنعا در یمن دنبال کرده بود، گزارش های او تا یک سال به طور پیوسته به وزارت می رسید، امّا پس از آن، گزارش ها قطع شده بود و وزارت علاوه بر تلاش هایش نتوانسته بود خبری از او به دست آورد وزارت از دست دادن این چهار نفر را فاجعه می دانست. زیرا ما در مورد هر فرد به دقت حساب می کنیم. ما ملتی هستیم کوچک با اهداف بزرگ و از دست دادن هر انسانی در این سطح برای ما فاجعه است. دبیرکل پس از شنیدن گزارش های اولیه ام، مرا به کنفرانسی فرستاد که با حضور گروهی از کارکنان وزارت مستعمرات به ریاست شخصی وزیر تشکیل شده بود. این کنفرانس به گزارش های ما شش نفر گوش فرا می داد. همکارانم و من گزارش هایی از مهم ترین فعالیت هایمان ارائه کردیم. وزیر، دبیرکل و برخی حاضرین مرا تشویق کردند. امّا من دریافتم که کارکرد من پس از جرج بلکرد و هنری فانس در درجه سوم قرار دارد. من از نظر آموزش زبان های ترکی، عربی، قرآن و شریعت موفقیت کاملی به دست آورده بودم، اما از جهت ارسال گزارش هایی که ضعف های دولت عثمانی را برای وزارت آشکار کند، توفیقی نداشتم کنفرانس پس از شش ساعت کار به پایان رسید. سپس دبیرکل توجه مرا به این اشکال جلب کرد. گفتم: وظیفه من آموختن زبان، شریعت و قرآن بود. بنابراین من وقتم را برای دیگر کارها صرف نکردم، امّا اگر برای سفر آینده به من اعتماد کنید، چنان خواهیم کرد. دبیرکل گفت: بی تردید تو موفق بوده ای اما من امیدوارم در این بخشی نیز توفیق یابی، همفر تو در سفر آینده دو وظیفه بر عهده داری : ۱_نقطه ضعف مسلمانان را که ما میتوانیم از طریق آن به آنها آسیب برسانیم دریابی و این پایه پیروزی بر دشمن است. ۲_اگر این نقطه ضعف را یافتی بر آن یورش ببر، اگر توانستی چنین کنی بدان که موفق ترین مزدورانی، و شایستگی اخذ نشان افتخار وزارت را داری. شش ماه در لندن به سر بردم، در این مدت با دختر عمویم (ماری شوای) که یک سال از من بزرگ تر بود ازدواج کردم من در این هنگام بیست و دو سال داشتم و او بیست و سه ساله بود او دختری باهوش متوسط زیبارو و دارای سطح فکری عادی بود. و من در این زمان بهترین روزهای زندگیم را با وی گذراندم، هنگامی که ما روزها را در انتظار میهمان جدیدمان سپری می کردیم، وزارت به من دستور داد که باید متوجه عراق شوم . ✳️ @banooyetamadonsaz https://t.me/joinchat/AAAAAEZeui4XqwrHk5vJmw
سید: 🦋قرار روزانه 🦋 ⏳سیر مطالعاتی روزانه⌛️ 📕 ۷ 📗 خالد، نجار بسیار بداخلاق و تندمزاجی بود. او به من اطمینان داشت امّا من دلیلش را نمی دانستیم. شاید سبب این اعتمادش آن بود که من حرف شنو و مطیع بودم و در امور دین و مغازه اش با او بحث نمی کردم او در خلوت از من درخواست لواط می کرد، این کار به گفته شیخ احمد برای آنها مؤکد منع شده است، اما خالد در واقع اعتقادی به دین نداشت، اگر چه به ظاهر و پیش دوستانش به آن تظاهر می کرد. او به نماز جمعه می رفت، امّا نمی دانم که در روزهای دیگر نماز می خواند یا نه؟ ولی من از این کار خودداری می کردم، به گمانم او با دیگر کارگرانش چنین می کرد. یکی از کارگران جوان و زیبا از سلائیک و یهودی بود که مسلمان شده بود، گاهی با خالد به قسمت پشت مغازه که انبار چوب بود می رفتند و وانمود می کردند که می خواهند انبار را مرتب کنند، امّا من می دانستم که آنها در پی انجام کار دیگری هستند. من در مغازه غذا می خوردم و برای نماز به مسجد می رفتم. تا وقت نماز عصر در مسجد می ماندم و پس از نماز راهی خانه شیخ احمد می شدم. در خانه او دو ساعت به آموختن قرآن و زبان های ترکی و عربی می پرداختم. هر آدینه زکات پولی را که در یک هفته به دست آورده بودم به وی می پرداختم. این زکات در واقع رشوه ای بود که من برای تداوم روابط به او می دادم تا مرا بهتر آموزش دهد. او در آموزش قرآن، مبانی اسلام و ریزه کاری های دو زبان عربی و ترکی از چیزی فروگذاری نمی کرد. هنگامی که شیخ احمد دریافت که من همسر ندارم از من خواست که با یکی از دخترانش ازدواج کنم . من خودداری کردم و گفتم: که ناتوانم و چون دیگر مردان قادر به ازدواج نیستم. البته پس از آن که او بر این کار پافشاری کرد و تهدید کرد روابطش را با من خواهد برید، این عذر را آوردم. وی گفت: ازدواج سنت پیامبر (ص) است. پیامبر فرموده است: "هر کسی از سنت من سرپیچی کند از من نیست. من چاره ای ندیدم جز آنکه این بیماری دروغین را بهانه کنم. شیخ این سخن را پذیرفت و پیوندهای دوستانه و محبت آمیز دوباره بازگشت. پس از دو سال اقامت در استانبول اجازه گرفتم که به وطنم بازگردم اما شیخ نپذیرفت. او گفت: چرا می خواهی بروی؟ در استانبول هر چه دلت بخواهد و چشمانت بپسندد فراهم است. خدا، دین و دنیا را در آن گرد آورده است و افزود تو پیش از این گفتی که پدر و مادرت مرده اند و برادری هم نداری پس در همین شهر مسکن اختیار کن، شیخ به دلیل دوستی با من پافشاری می کرد که بمانم من هم به او بسیار دلبسته شده بودم، اما وظیفه ملی مرا به بازگشت به لندن و ارائه گزارش مشروح از اوضاع پایتخت خلافت و دریافت دستورات جدید فرا می خواند در مدت اقامتم در استانبول ماهانه گزارشی از تحولات و مشاهداتم برای وزارت مستعمرات می فرستادم. به یاد دارم که یک بار در گزارشم درخواست صاحب مغازه را در مورد لواط آوردم. پاسخ شگفت آور آن بود که اگر این کار در دستیابی به هدف کمک می کند اشکالی ندارد هنگامی که پاسخ را خواندم آسمان دور سرم چرخید. با خود اندیشیدم چگونه رؤسای من از فرمان دادن به چنین کار زشتی شرم نمی کنند؟ اما ناگریر بودم که این جام را تا پایان بنوشم، بنابراین کارم را ادامه دادم و لب فرو بستم. در روز وداع با شیخ، او با چشمان اشکبار به من گفت: فرزندم خدا به همراهت. اگر به این شهر بازگشتی و مرازنده نیافتی به یادم باش: ما در روز بازپسین یکدیگر را نزد پپامبر (ص) خواهیم دید. من نیز واقعاً بسیار اندوهگین شدم و اشک های گرمی فشاندم اما وظیفه مهم تر از احساسات بود. ✳️ @banooyetamadonsaz https://t.me/joinchat/AAAAAEZeui4XqwrHk5vJmw
🦋قرار روزانه ⏳سیر مطالعاتی روزانه⌛️ 📕 ۹ 📗 این دستور باعث تأسف من شد آن هم هنگامی که در انتظار تولد کودکم بودم، اما دلبستگی به میهن و نیز علاقه به مشهور شدن درمیان همکارانم بر احساسات همسری و فرزندی چیره شد؛ و برخلاف خواست همسرم که می گفت: این سفر را به بعد از به دنیا آمدن کودکمان مرکول کن، آن را پذیرفتم. در روز وداع هر دو به تلخی گریستیم. او به من گفت: حتماً برایم نامه بفرست و من نیز با نامه از آشیانه تازه طلایی مان به تو خبر خواهم داد؛ این سخن طوفانی در من به پا کرد تا آنجا که می خواستم از سفر صرف نظر کنم، ولی احساسات خود را کنترل کردم و با او خداحافظی کردم و به وزارت رفتم تا آخرین رهنمودها را بشنوم شش ماه بعد در بصره بودم، عشایری که در آن دو طایفه اسلامی (شیعه و سنی) زندگی می کنند، چنان که برخی اهالی آن عرب و بعضی دیگر فارس و اندک دیگر مسیحی هستند. برای نخستین بار در زندگی با شیعیان و فارسی ها دیدار کردم، خوب است که در مورد شیعه و سنی هم چیزی بگویم. شیعیان پیروان علی بن ابی طالب (ع) هستند و او داماد پیامبرشان بوده است. همسر دخترش فاطمه (س) و پسر عموی پیامبر (ص)، شیعیان می گویند پیامبرشان محمد (ص) پس از خود، علی را به خلافت برگزیده و علی و فرزندانش یکی پس از دیگری خلیفه هستند. به نظر من در مورد خلافت علی، حسن و حسین حق با شیعه است، زیرا بر اساس بررسی های من، علی ویژگی های والایی داشته که او را برای رهبری امتیاز می بخشید و بعید نیست که پیامبر محبت (ص)، حسن و حسین (ع) را نیز به عنوان امام معرفی کرده باشد . این را اهل سنت نیز انکار نمی کنند. امّا در مورد این که پیامبر محمد (ص) نه تن از فرزندان حسین را نیز به جانشینی خود برگزیده باشد تردید دارم. زیرا حضرت محمد (ص) چگونه از آینده خبر داشت؟ هنگامی که او درگذشت حسین کودک بود، او چگونه می دانست که حسین فرزندانی خواهد داشت و آنان نه تن خواهند شد آری مسیح نیز از آینده خبر داده است اما ما مسیحیان در پیامبری محمّد (ص) تردید داریم مسلمانان می گویند: قرآن نشانه پیامبری (ص) است، اما من قرآن را خواندم و این نشانه را نیافتم. بی تردید قرآن، کتاب بلند مرتبه ای است؛ سطحی فراتر از تورات و انجیل دارد، که شامل قوانین، نظام ها و اخلاقیات و غیره می باشد. آیا ابن به تنهایی برای اثبات پیامبری محمد (ص) کافی است؟ من در کار محمد (ص) بسیار شگفت زده ام او یک مرد بیابانی بود که خواندن و نوشتن را نزد کسی نیاموخته بود، چگونه می توانست چنین کتاب بلند مرتبه ای بیاورد؟! او فردی خوش خلق و تیزهوش بوده و هیج عرب درس خوانده ای همانند او نبوده است، چه برسد به صحرانشینانی که خواندن و نوشتن نمی دانستند. این از یک طرف، امّا از طرف دیگر، آیا این دلیل برای اثبات پیامبری او کافی است؟ همواره در پی آن بودم که این حقیقت را دریابیم. یک بار این موضوع را با یکی از کشیشان در لندن در میان گذاشتم اما او پاسخ قانع کننده ای به من نداد و از سر تعصب و دشمنی سخن گفت. ✳️ @banooyetamadonsaz https://t.me/joinchat/AAAAAEZeui4XqwrHk5vJmw
🦋قرار روزانه 🦋 ⏳سیر مطالعاتی روزانه⌛️ 📕 ۱۰ 📗 در ترکیه با شیخ احمد نیز بارها بحث را گشودم امّا هرگز جواب صحیحی نشنیدم، در حقیقت باید بگوییم که من نمی توانستم به صراحت با شیخ سخن بگویم زیرا می تر سیدم رازم برملا شود و یا به من مشکوک گردد. به هر حال من به حضرت محمد (ص) بسیار ارج می نهم، بی تردید او در سطح پیامبرانی است که ویژگی هایشان را در کتاب ها می خوانیم؛ امّا تاکنون پیامبری او را نپذیرفته ام. البته به فرض اینکه وی را پیامبر ندانیم فردی که به او احترام میگذارد نمیتواند او را همچون دیگر برجستگان بداند؛ بی تردید برتر از آنان و والا تر از همه هوشمندان بوده است. اهل تسنن بر این باورند که پس از پیامبر، مسلمانان ابوبکر ، عمر و عثمان را برای خلافت برتر از علی دانستند پس فرمان پیامبر را نادیده گرفتندو آنان را به خلافت برگزیدند. چنین درگیری هایی در هر آیینی (به ویژه در مسیحیت) وجود دارد ولی من نمی دانم توجیه ادامه این درگیری ها چیست؟ علی و عمر از دنیا رفته اند و اگر مسلمانان خردمند باشند باید به امروز بیندیشند نه به گذشته دور دبیرکل در یکی از جلساتی که پیش از سفر به عراق با من داشت گفت: همفر بدان که انسان ها از آن هنگام که خدای متعال، هابیل و قابیل را آفرید تا آنگاه که مسیح باز گردد، به طور طبیعی اختلافاتی دارند: ۱. اختلاف به سبب رنگ ۲. اختلافات قبیله ای ۴. اختلاف بر سر زمین ۵ اختلافات دینی وظیفه تو در این سفر آن است که این اختلاف ها را در میان مسلمانان بازشناسی و کوه های آماده آتشفشان را بیابی و اطلاعات دقیق آن را برای وزارت بفرستی، اگر بتوانی آتشی اختلاف را شعله ور کنی، خدمت بزرگی به بریتانیای کبیر کرده ای، 👈ما بریتانیایی ها نمی توانیم در رفاه زندگی کنیم، مگر آنکه در همه مستعمرات آشوب درگیری ایجاد کنیم، ما تنها از طریق ایجاد آشوب در میان مردم خواهیم توانست سلطان عثمانی را در هم بکوبیم و به جز این چگونه یک ملّت کوچک خواهد توانست بر یک ملّت بزرگ چیره شود. تو با تمام توان بکوش که راه نفودی بیابی و اگر یافتی در آن وارد شو امّا بدان که حکومت های ترک و فارس ناتوان شده اند و تو باید مردم را بر این حکومتها بشورانی مانند تمام انقلابهایی که در طول تاریخ علیه حاکمان انجام شده است ؛ اگر آنها از هم جدا شوند و با یکدیگر به درگیری بپردازند ما به آسانی خواهیم توانست بر آنان چیره شویم. ✳️ @banooyetamadonsaz https://t.me/joinchat/AAAAAEZeui4XqwrHk5vJmw