eitaa logo
بانوان فرهیخته ی فلارد🇮🇷🏴
137 دنبال‌کننده
11هزار عکس
11.2هزار ویدیو
404 فایل
ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/hosseini12345
مشاهده در ایتا
دانلود
💐نام زینب خاک را زر می کند 🎊دخت حیدر کار حیدر می کند 💐نام زینب دلنشین و دلرباست 🎊دختر مشکل گشا مشکل گشاست 💐پیشاپیش میلاد 🎊حضرت زینب کبری 💐سلام الله علیها و 🎊روز پرستـار مبارک 🎉💐
11.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 ولادت پرستار کربلا بر تمامی شیعیان و پرستاران عزیز مبارک باد🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پشت پرده واکسن هایی که به فرزندانتان میزنید
🔴 حضرت زهرا سلام الله علیها: 💠 آن لحظه‌ای که زن در خانه خود می‌ماند (و به امور زندگی و تربیت فرزند می‌پردازد) به خدا نزدیک‌تر است. 📗بحارالانوار، ج۴۳ ص۹۲ 🔺🔸🔹 ⇝ پرسمان اعتقادی https://eitaa.com/joinchat/3397320738C0c4c71fad0 🔺فقط به اشتراک بذارید👌 ࿐🌸❒○🌼○❒🌸࿐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂🍂 داستان شب یلدا 🍂🍂 🌟 شب سردی بود …. 🌟 پیرزنی بیرون میوه فروشی ، 🌟 زل زده بود به مردمی که ، 👈 میوه میخریدن … 🌟 شاگرد میوه فروش تند تند ، 🌟 پاکت های میوه رو ، 🌟 توی ماشین مشتری ها میذاشت . 🌟 پیرزن با خودش فکر می کرد 🌟 چی می شد اونم می تونست 🌟 میوه بخره و به خونه ببره … 🌟 رفت نزدیک تر … 🌟 چشمش به جعبه چوبی بیرون مغازه که میوه های خراب و گندیده داخلش بود ، افتاد … 🌟 با خودش گفت : 🌷 چه خوب می شد از میون اون میوه های خراب ، سالم ترهاشو ببره خونه … 🌷 میشه قسمت های خراب میوه ها رو جدا کنم و بقیه رو بدم به بچه ها ... 🌷 تا اونا هم شاد بشن … 🌟 برق خوشحالی توی چشماش دوید 🌟 دیگه سردش نبود ! 🌟 پیرزن ، جلو رفت 🌟 پای جعبه میوه نشست … 🌟 تا دستش رو برد داخل جعبه ، 🌟 شاگرد میوه فروش ، که می دونست پیرزنه پول نداره ، گفت : 🔥 دست نزن ننه ! برو دُنبال کارت ! 🌟 پیرزن زود بلند شد … 🌟 خیلی خجالت کشید ! 🌟 چند تا از مشتریها نگاهش کردند ! 🌟 سرش رو پایین انداخت … 🌟 دوباره سردش شد ! 🌟 دستاش رو روی شونه هاش گذاشت 🌟 راهش رو کشید و رفت … 🌟 چند قدم دور شده بود 🌟 که یه خانمی صداش زد : 🌸 مادر جان …مادر جان ! 🌟 پیرزن ایستاد … 🌟 برگشت و به آن زن نگاه کرد ! 🌟 خانمی با چادری مشکی ، لبخندی زد 🌟 و بهش گفت : 🌸 اینارو برای شما گرفتم مادر ! 🌟 پیرزن به دست خانم نگاه کرد 🌟 سه تا پلاستیک دستش بود 🌟 پر از میوه ، موز و پرتغال و انار 🌟 پیرزن گفت : 🌹 دستِت دَرد نکنه ننه 🌹 ولی من مستحق نیستم ! 🌟 خانم چادری گفت : 🌸 اما من مستحقم مادر جان … 🌸 مستحق دعای خیر … 🌸 اگه اینارو نگیری دلمو شکستی ! 🌸 جون بچه هات بگیر ! 🌟 خانم منتظر جواب پیرزن نموند … 🌟 میوه هارو داد دست پیرزن 🌟 و سریع از اونجا دور شد … 🌟 پیرزن هنوز ایستاده بود 🌟 و رفتن خانم رو نگاه می کرد … 🌟 قطره اشکی که تو چشمش جمع شده بود ، روی صورتش غلتید … 🌟 دوباره گرمش شد … 🌟 با صدای لرزانی گفت : 🌷 پیر شی ننه …. پیر شی ! 🌷 الهی خیر ببینی مادر 🌷 انشالله در این شب چله ، 🌷 حاجت بگیری دخترم .
❣جــــانْ آقـــام❣ شب یلدا یک حرم ... کنـــار بیــن الحــرمیــــن بهترین یلدای عمرم می‌شود پیش حسیــ(ع)ــن اللهم‌الرزقنا♥️ شبتون حسینی