#من_میترا_نیستم🎊
#قسمت_چهل_و_یکم🦋
او به شرکت در کلاس های اعتقادی و اخلاقی علاقه داشت و در کنار درس و مدرسه در کلاس های عقیدتی بسیج و جامعه زنان شرکت میکرد.
جامعه زنان در خیابان فردوسی قرار داشت استاد کلاس اخلاق زینب آقای «هویدافر» بود او و خواهرش هردو از معلم های دوره عقیدتی بودند.
آقای هویدافر در یکی از جلسات از همه افراد کلاس خواست که دعای نور حضرت زهرا را حفظ کنند و در همان جلسه تاکید زیادی روی دعای نور کرد و قول داد بعد از حفظ دعا توسط افراد کلاس، تفسیرش را هم درس بدهد.
زینب همان شب در خانه دعا را حفظ کرد شب که خوابید خواب عجیبی دید و صبح خوابش را برای من تعریف کرد.
او دید که یک زن سیاه پوش در کنارش می نشیند و دعای نور را برایش تفسیر می کند آنقدر زیبا تفسیر را می گوید که زینب در خواب گریه میکند.
زینب در همان عالم خواب وقتی تفسیر دعا را یاد میگیرد به یک گروه کودک یاد می دهد. کودکانی که در حکم بزرگان بودند.
او دعای نور را در خواب می خواند البته نه خواندن عادی بلکه از عمق وجود.
هنگامی که زینب دعا را میخوانده رودخانه و زمین و کوه هم گریه می کردند زینب آن شب در عالم خواب حرفهایی شنید و صحنه هایی دید که خبر از یک عالم دیگر می داد.
او از من خواست که خوابش را برای هیچکس حتی مادرم تعریف نکنم با وجود روحیه معنوی اش در جمع دوستان و خانواده رفتارش خیلی عادی بود.
با خوش رویی و لبخند با همه برخورد میکرد. یک روز قرار بود از طرف جامعه زنان به اردو بروند صبح زود با هم از خانه بیرون رفتیم.
قرار بود او را به جامعه زنان برسانم و خودم به خانه برگردم آن جا که رسیدیم تعدادی دانش آموز و معلم جمع شده بودند.
تا رسیدیم زینب رفت و یک سفره نان آورد و مقداری پنیر و خرما هم که از قبل تهیه کرده بودند روی سفره گذاشت و خیلی فرز و زرنگ نان و پنیر و خرما را لقمه درست می کرد و در کیسه فریزر میگذاشت تا در اردو به دخترها بدهد.
خیلی از معلم ها نشسته بودند و نگاه میکردند اما زینب تند تند کار میکرد من بعد از رساندن زینب به آنجا به خانه برگشتم.
در مسیر برگشت به خانه به این فکر می کردم که او خیلی زود توانسته بود آدمهایی مثل خودش را پیدا کند و با جوّ شهر کنار بیاید
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#من_میترا_نیستم 🦋
#قسمت_چهل_و_دوم🍓
زینب در جمع از همه شادتر و فعال تر بود. کتاب انجیل و تورات را گرفته بود و در خانه مطالعه میکرد. دوست داشت همه چیز را بداند. و همه فکرها را با هم مقایسه کند.
مرتب از من می پرسید: مامان اگه جنگ تموم بشه برمیگردیم آبادان؟ آبادان را خیلی دوست داشت خیلی دلش میخواست دوره دبیرستان را در آبادان درس بخواند.
با وجود علاقه زیادش به آبادان در شاهینشهر طوری زندگی میکرد و دنبال فعالیتهایش بود که انگار برای همیشه قرار است آنجا بماند.
او هر روز بعد از مدرسه اول به مسجد «المهدی» فردوسی میرفت و نماز ظهر و عصرش را به جماعت میخواند
اگر دستش میرسید نماز صبح هم به مسجد میرفت از همه کس و همه چیز درست می گرفت.
رادیو، معلمش بود. خطبه های نماز جمعه تهران یا اصفهان را گوش میکرد و نکته های مهمش را می نوشت.
روزنامه دیواری درست میکرد و از سخنرانی های امام، خطبههای نماز، کتاب های آقای مطهری و شریعتی مطلب جمع میکرد و در روزنامه دیواری مینوشت.
یکبار سر نماز سجده اش خیلی طولانی شد و حسابی گریه کرد. بلندش کردم. گفتم مامان تو را به خدا این همه گریه نکن آخه تو چرا ناراحتی؟
با چشم های مشکی و قشنگش که از زور گریه سرخ شده بود گفت: مامان من برای امام گریه می کنم امام تنهاست به امام خیلی فشار میاد.
به خاطر جنگ مملکت خیلی مشکل داره امام بیشتر از همه غصه میخوره برای من که مادر زینب بودم و خودم عاشق امام، این حرف ها سنگین بود.
از اینکه زینب این همه می فهمید و رنج میبرد داغ شدم ای کاش زینب این همه نمی فهمید و کمتر رنج میبرد.
ما در خانه مینشستم و فیلم سینمایی نگاه میکردیم زینب نماز یا کتاب میخواند.
معمولاً عصرهای پنجشنبه برای خیرات مرده ها حلوا درست می کرد خودش پای اجاق گاز می ایستاد و بوی حلوا را توی خانه راه میانداخت. او حتی مردها را هم از یاد نمیبرد.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#کتاب_من_میترا_نیستم🦋
#قسمت_چهل_و_سوم❣
گمشده
بعد از چند ماه، کم کم به خانه جدیدمان عادت کردم. مینا و مهری و مهران و مهرداد هنوز جبهه بودند و پدر بچه ها بین ماهشهر و شاهینشهر در رفت و آمد بود.
با اینکه شب و روز مشغول خانه و بچهها بودم اما دائماً در انتظار آمدن بچه ها از جبهه و آمدن پدرشان از ماهشهر بودم.
شروع کردم به خانهتکانی چند ماه بیشتر از آمدنمان به این خانه نمی گذشت و همه چیز تمیز بود ولی برای اینکه حال و هوای خودم، مادرم و بچه ها عوض شود می خواستم کاری کرده باشم.
وقتی بهار نزدیک میشد انواع سبزه ها مثل گندم ماش و شاهی می کاشتم گاهی وقت ها سبزه ها را به اسم تکتک بچهها در ظرفهای کوچک می کاشتم.
دخترها با ذوق و سلیقه دور سبزه ها را با روبان رنگی می بستند و آنها را روی تاقچه و سفره هفت سین می چیدند.
در آبادان از فرش و موکت و پرده ها را می شستم تا با شروع سال جدید همه چیز پاک و پاکیزه باشد.
بچهها هم خانه تکانی را دوست داشتند و پا به پای من کار میکردند و غر نمی زدند. خرید لباس و کیف و کفش عید هم که برای بچهها عالمی داشت.
حتی گاهی کفش و لباس نو را بالای سرشان می گذاشتند و میخوابیدند. بعد از جنگ از این همه خوشی فقط خاطره اش ماند و خودش فراموش شد.
شروع کردم به تمیزکاری خانه. زینب به من کمک کرد اما پشت سر هم میگفت مامان من به نیت تمیزی خونه کمک می کنم وگرنه ما عید نداریم رزمندهها تو جبهه هستند هر روز شهید میارن.
من هم به او اطمینان می دادم که نیت من هم تغییر حال و هوای خانه است وگرنه کدام عید. وقتی ۴ تا از بچه هایم در دل خطر هستند من عید ندارم
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#کتاب_من_میترا_نیستم🍃
#قسمت_چهل_و_چهارم💚
شب های آخر اسفند رزمندهها در منطقه شوش عملیات داشتند دلم پیش بچه ها بود. شوش با اهواز و آبادان فاصله زیادی نداشت.
احتمالاً بچههای من هم به آنجا رفته بودند هر وقت نگران بچههایم می شدم عذاب وجدان می گرفتم.
خیلی ها عزیزانشان در جبهه بودند من هم یکی مثل بقیه چه فرقی نمیکرد همه رزمندهها عزیزان ما بودند.
زندگی ما تازه داشت کمی قوام میگرفت در خانه و زندگی خودمان جا گرفتیم و تنها نگرانیم سلامتی بچه ها در جبهه بود.
خانه را از بالا تا پایین تمیز کردم. در و دیوار خانه برق می زد همه جا بوی تمیزی می داد.
شب اول فروردین سال ۱۳۶۱ زینب بلند شد. چادرش را سر کرد و برای نماز جماعت به مسجد المهدی در خیابان فردوسی رفت.
او معمولاً نمازهایش را در مسجد میخواند تلویزیون روشن بود و شهلا شهرام برنامه سال تحویل را تماشا میکردند.
دلم نیامد با زینب مخالفت کنم و از او بخواهم که مسجد نرود. زینب مثل همیشه به مسجد رفت.
بیشتر از نیم ساعت از رفتن زینب به مسجد گذشت ولی او برنگشت نگران شدم پیش خودم گفتم حتما سخنرانی ختم قران به خاطر اول سال تو مسجد برگزار شده و به خاطر همین زینب دیر کرده.
بیشتر از یک ساعت گذشت چادر سرم کردم و به مسجد رفتم نفهمیدم چطور به مسجد رسیدم در دلم غوغا بود.
وارد مسجد شدم، هیچکس در حیاط و شبستان نبود. نماز تازه تمام شده بود و همه نمازگزار ها رفته بودند.
با دیدن مسجد خالی دست و پایم را گم کردم یعنی چی زینب کجا رفته هوا تاریکِ تاریک بود و باد سردی می آمد.
یعنی زینب کجا رفته بود؟! او دختری نبود که بی اطلاع من جایی برود.
بدون اینکه متوجه باشم و حواسم به دور و برم باشد خیابانهای اطراف مسجد را گشتم چشمم دنبال یک دختر چادری باریک و بلند بود.
یک دفعه به خودم دلداری دادم که حتماً تو آمدن من به مسجد، زینب به خونه برگشته و حالا پیش مادر و بچه هاست.
دستپاچه خودم را به خانه رساندم
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌷 فضیلت شب نیمه ماه شعبان و جشن شیعیان 🌷
شب پانزدهم شعبان از شب هاي با فضيلت سال است و پس از شب قدر، افضل ليالي است و خداوند سبحان اين شب را به بندگانش ارزاني داشت، تا روح و روان خويش را پالايش و گذشته ناپسند خويش را جبران و اصلاح كنند.
امام جعفرصادق(ع) فرمود: از پدرم امام محمدباقر(ع) درباره فضيلت شب نيمه شعبان پرسيده شد و آن حضرت در پاسخ فرمود: اين شب، پس از شب قدر، افضل شب ها است.
در اين شب، خداوند سبحان فضل خويش را بر بندگانش عطا مي كند و به كَرَم خويش، آنان را مي آمرزد.
پس تلاش و كوشش كنيد در اين شب براي تقرب به خدا، زيرا خداوند سبحان بر خودش لازم دانسته است كه هر كسي از وي حاجتي خواهد، وي را رد نكند و حاجتش را اجابت نمايد، مگر آن كه معصيتي را از وي بخواهد.
شب نيمه شعبان، شبي است كه خداوند سبحان، آن را در ازاي شب قدر كه براي پيامبر(ص) قرار داده بود، براي ما اهل بيت(ع) قرار داده است. پس تلاش كنيد در نيايش و ستايش پروردگار متعال، زيرا هر كسي در اين شب، صد بار تسبيح ]سبحان الله[، صد بار حمد ]الحمدالله[، صد بار تكبير ]الله اكبر[ و صد بار تهليل ]لا اله الا الله[ خواند، خداوند سبحان تمام گناهان گذشته اش را مي آمرزد و حاجت هاي دنيا و آخرتش را برآورده مي كند. چه حوائجي كه از خدا بخواهد و چه حاجت هايي كه از خدا نخواهد ولي به آن ها نياز داشته باشد، خداوند سبحان تفضّلاً تمامي حاجت هايش را برآورده مي كند.
به هر روي، اين شب عزيز و شريف، شب مغتنمي براي بندگان و صالحان است و از آن مي توانند بهره هاي معنویِ وافر يابند.
برخي از اعمال عبادي اين شب بزرگ:
1- غسل به نیت تقرب به خداوند .
2- احياي شب
زنده نگه داشتن شب نيمه شعبان و بيدار ماندن در آن و پرداختن به نماز، دعا و استغفار، چنان كه امام سجاد (ع) آنها را انجام می دادند.
3- زيارت امام حسين(ع)
زيارت امام حسين(ع) افضل و بهترین اعمال شب نيمه شعبان و موجب آمرزش گناهان است.
4- بيتوته در كربلا .
اگر ممكن باشد، انسان در اين شب، در كربلا حضور يابد و در كنار مرقد مطهر امام حسين(ع) بيتوته كند و هزار بار سوره توحيد، هزار بار استغفار، هزار بار "الحمدلله" بگويد. پس از آن چهار ركعت نماز كند و در هر ركعتي هزار بار آية الكرسي را قرائت كند.
5- خواندن دعا
دعاهاي زيادي براي اين شب وارد شد.ه از جمله دعاي: اللّهُمَّ بِحَقّ لَيْلَتِنا هذه و مولودها و …
6- خواندن دعاي كميل
7- نماز جعفر طيار
8- تسبيح و تحميد الهي و تكبير و تهليل
9- خواندن نماز وعبادت
10- روزه گرفتن در روز نيمه شعبان
الاقبال بالأعمال الحسنه (سيد بن طاووس)، ج3، ص 312.
26.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥حجت الاسلام رفیعی
▫️محورهای دشمنی دشمنان با تفکر مهدویت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای جااااانم 👌👌👌😍😍😍😍
_چگونه_امام_زمان_عج.mp3
1.7M
🎙چگونه #امام_زمان (عج) از احوال ما خبردار هستند؟
▫️حجت الاسلام رفیعی
مداحی آنلاین - فقط نه امشب که میلادشه - طاهری.mp3
6.1M
🌺 #میلاد_امام_زمان(عج الله)
🔆 #روز_امید
💐فقط نه امشب که میلادشه
💐یه عمره این دل همش یادشه
🎙 #محمدرضا_طاهری
👏 👏👏👏
💚الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها💚
#بهار_مهدوی
@Excerpt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آموزش احکام _ ۶۹ / میشه دعای فرج را در قنوت نماز بخوانیم؟!
سایر کلیپ ها در آپارات :
http://aparat.com/cmenbar
@cmenbar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥خاطره استاد قرائتی از عنایت امام زمان علیه السلام به ایشان در شب نیمه شعبان!
#امام_زمان
#نیمه_شعبان
#ماه_شعبان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 یک حاجت مستجاب از امام زمان
▫️السلام علیک یا مهدی (عج)
▫️دعای اویس قرنی
🔸 حجت السلام رفیعی
#امام_زمان
#نیمه_شعبان
#ماه_شعبان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
━━ .•🧒━━━━━━━━━━━
مولودی فرزند آوری😍
حاج مهدی رسولی
عالی👏👏
#فرزندآوری
به طبیبِ جان بپیوندید:👇
https://eitaa.com/joinchat/3658612752C778c1803ba
🍃✿●•۰▬▬▬▬▬▬▬▬▬
امشب مهمونتم مولا یابن الحسن، هستم سرباز تو_۲۰۲۳_۰۳_۰۷_۲۰_۲۷_۱۹_۴۲۸.mp3
15.79M
🔊 #سرود 💐💐
" امشب مهمونتم مولا یابنالحسن، هستم سرباز تو
کربلاییسیدرضا نریمانی
ویژه ولادت امامزمانعج
تعجیل در فرج مولا صلوات
زمانی تو برای سرود #سلام_فرمانده عازم گرد همایی عشاق امام زمان شدی، حالا در سرود سلام فرمانده نام تورا میبرند و تو را الگوی خود قرار میدهند💐
تصویریازحضورشهیدآرمانعلیوردی
درهمایشسلامفرمانده،ورزشگاهآزادی
+آرمان...
اون روز تو ورزشگاه آزادی وقتی داشتی به فرماندهات از ته قلب، سلام می کردی؛ فکرشو می کردی چندماه بعد اینطوری بخرنت و اسمتو تو سلام فرماندهِ بعدی ببریم...
و قول بدیم مثل تو پای کار باشیم؟
آخ آرمان...
اون روز چیکار کردی...
چیکار کردی که محبوب فرمانده شدی؟!
#برادر_شهیدم
#شهید_آرمان_علی_وردی
اگه بیای دنیا رو به پات میریزم_۲۰۲۳_۰۳_۰۵_۲۱_۳۵_۴۹_۴۶۶.mp3
4.36M
اگه بیای...
حاج سید مجید بنی فاطمه
میلاد امام زمان عج💐
تعجیل در فرج مولا صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#انیمیشن: صدای پای بارون🌧
🌸جشن سه نور تماشایی
🌸سه هدیه زهرایی
🌸داره عطر بهشت، روزای رویایی...
🎉کودکیار مهدوی محکمات:👇
🆔@koodakyaremahdavi
32.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این کلیپو با بچههاتون ببینید...
💞بیا آقا بیا، بیا آقا بیااا
#امام_زمان
به طبیبِ جان بپیوندید:👇
https://eitaa.com/joinchat/3658612752C778c1803ba
🍃👦🏻✿●•۰▬▬▬▬▬▬▬