AUD-20211215-WA0016.mp3
6.28M
👆 #صوت_جلسه_سوم دوره خانواده فاطمی
✨ « اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ »
🎤سخنران خانم دکتر رضوانی مدیر گروه روانشناسی بنت الهدی( دکترای روانشناسی تربیتی)
🦋🖤🦋
🖤🦋
🦋
🖤حضرت زهراسلام الله علیها
🦋همانا حقیقت و واقعیّت تمام سعادت ها و رستگاری ها در دوستی علیّ علیه السلام در زمان حیات و پس از رحلتش خواهدبود.
🦋إنَّ السَّعیدَ کُلَّ السَّعیدِ، حَقَّ السَّعیدِ مَنْ احَبَّ عَلیّا فی حَیاتِهِ وَ بَعْدَ مَوْتِهِ.(شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید:ج ۲، ص۴۴۹ )
#حدیث
#فاطمیه
#حدیث_فاطمی
4_5990284788601195216.mp3
10.27M
🍃🌸#خانواده_آسمانی ۳۶🌸🍃
🏆 این جهان میدان مسابقهای است برای رسیدن به عظیمترین پاداش هستی.
✿ و معصومین علیهمالسلام به عنوان مربیان این مسابقه؛
- قدم به قدم همراه با انسان هستند
- و ابزاری بسیار قدرتمند را به او معرفی کردهاند؛
⚡️[ ابزاری که با آن میتوان ره صدساله را یک شبه پیمود...]
- این ابزار چیست؟
- چگونه باید از آن استفاده کرد؟
#آیتالله_جوادی_آملی 🎤
#استاد_شجاعی
#استاد_پناهیان
🌸🍃🌸
🌷دعای حضرت زهرا سلام الله علیها در روز سه شنبه
🌹«اََللّهُمَّ اجْعَلْ غَفْلَةَ النّاسِ لَنا ذِکْراً، وَ اجْعَلْ ذِکْرَهُمْ لَنا شُکْرَاً، وَاجْعَلْ صالِحَ ما نَقُولُ بِأَلْسِنَتِنا نِیَّةً فی قُلُوبِنا
🌹اََللّهُمَّ إِنَّ مَغْفِرَتَکَ أَوْسَعُ مِنْ ذُنُوبِنا، وَ رَحْمَتَکَ أَرْجَی عِنْدَنا مِنْ أَعْمالِنا
🌹 اََللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ وَفِّقْنا لِصالِحِ الإَعْمالِ وَالصَّوابِ مِنَ الْفِعالِ»
🌷🌷🌷🌷
🌹خداوندا! برای ما غافل بودن مردم را یادآوری و توجه آنان را شکر و سخنان شایسته ای را که به زبان ما جاری می شود، انگیزه قلبی ما قرار ده.
🌹خداوندا! مغفرتت وسیع تر از گناهان ما و رحمت تو، امیدوارکننده تر از اعمال ما است. خداوندا! بر محمّد و آل محمّد صلوات فرست، و ما را به افعال درست موفق بدار.
📚 بحارالانوار ج۸۷ ص۳۳۸
#دعا
#دعای_روزانه
#فاطمه_زهراسلام الله علیها
پیوستن نخستین موتور دریایی ایرانساخت به صنعت کشور
🔹فرمانده نیروی دریایی ارتش در رونمایی از نخستین موتور دریایی بومی: خط تولید موتورهای سنگین دیزلی توسط متخصصان ایرانی راهاندازی شده و بر روی اولین ناو موشکانداز ایرانی نصب خواهد شد.
🔹این موتور با نام مکران ۳۶۰۰ که توسط متخصصان داخلی تولید شده، ۳۶۰۰ اسب بخار توان دارد و قادر است سرعت شناورهای نظامی را تا ۳۰ گره دریایی افزایش دهد. قبلا سرعت این شناورها ۱۵ گره دریایی بود.
🔸در این مراسم دو ناو موشکانداز بهینهسازی شده «گرز» و «خنجر» نیز به ناوگان نیروی دریایی ارتش ملحق شد.
@Farsna
#ساره
#قسمت_صد_و_سوم
همه ی این حرف ها بین ما ردوبدل شد و گفتم: حالا این ها درسته، اما من جواب بابام رو چی بدم؟
گفت: من واقعا نمی تونم عروسی بگیرم؛ به خدا انگشت نمای مردم محل می شم. تمام روستای هتکه پشت و روستاهای همجوار منو می شناسند، اون هم به عنوان پاسدار و سپاهی. خودت فکرشو بکن!
راست می گفت؛ باید راه چاره ای پیدا می کردم. دو هفته ای گذشت. چاره ای به ذهنم نرسید؛ انگار همه ی راه ها بسته شده بود.
به علی آقا گفتم: من نمی تونم به بابام حرفی بزنم. شما خودت بیا و بگو.
دو هفته بعد، مادرشوهرم آمد خانه ما و به پدرم جریان را گفت: حاج آقا ما نمی تونیم عروسی بگیریم. تو محله مان شهید دادیم! اگه اجازه بدید بی سروصدا می آییم و عروسمان را می بریم.
بابا خودش درگیر انقلاب و جنگ بود و کاملا وضعیت علی آقا را می شناخت. آنجا جلو مادرشوهرم گفت: هرچی خواست خداست. شما خودتان می دانید.
وقتی مادرشوهرم رفت، دلش طاقت نیاورد و به مادرم گفت: مگه میشه ما عروسی نگیریم؟ دختر را که نمیشه همینطور فرستاد خونه بخت.
خیلی ناراحت بود از این وضعیت. من دومین دخترش بودم و خیلی هم مرا دوست داشت. دلش رضایت نمی داد که بی هیاهو و شادی عروسی، خانه اش را ترک کنم.
رفته بود تو خودش، به همه حق می داد به جز خودش. همه را درک می کرد، ولی نمی توانست خودش را راضی کند.
#ساره
#قسمت_صد_و_چهارم
مادر به دادش رسید، گفت: اشکال ندارد. ما فامیل هایمان را دعوت می کنیم خانه خودمان و عروسی می گیریم.
بابا قبول کرد. من هم قبول داشتم. فقط می خواستم بدون نارضایتی همه چیز تمام شود و عروسی ام با خوشی به اتمام برسد.
در این سه ماه علی آقا یک پیکان قراضه خریده بود که رفت و آمدمان راحت باشد.
هر چند وقت یک بار هم یک خرج اساسی برایش می کرد. به من گفت با ماشین خودمان می آیم دنبال عروس. من هم پیکان قراضه مان را دوست داشتم.
از طرف دیگر حمیده به همراه همسرش آقای اسدالله زاده منتقل شد به چالوس؛ منطقه سه سپاه که آن زمان منطقه سه، گلستان و مازندران و گیلان را تحت پوشش داشت.
حمیده به من گفت: ساره جان! ما داریم می ریم چالوس، خانه ما خالی است. شما هم که دنبال خانه هستید. شما که مراسم عروسی آن چنانی ندارید، بیایید خانه ما. با پدر آقای اسدالله زاده (صاحب خانه) صحبت می کنیم تا با همان اجاره با شما قرارداد ببندد.
من با علی آقا جریان خانه حمیده را در میان گذاشتم و او هم نظر من برایش شرط بود. قبول کرد و رفت قرارداد خانه را بست؛ ماهی 1700 تومان.
تا زمان اجاره منزل کمی از جهیزیه آماده بود. زمان جنگ بود و تهیه بعضی وسایل زندگی سخت بود. به طور مثال تلویزیون نبود، پنکه پیدا نمی شد. بقیه وسایل از ظرف و تشک و غیره را هم در این سال ها مادرم برای من تهیه کرده بود.