با تأمل بخوانید👇
✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃
#امام بگوییم یا #رهبر؟
#امت بگوییم یا #ملت؟
#امام_امت بگوییم یا #رهبر_ملت؟
🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃
👈 شهریور 58 که در مجلس خبرگان قانون اساسی ، #شهید_بهشتی کلمهی #امامت را در قانون اساسی گذاشت،
ریاست آن مجلس با آقای منتظری بود....
#امام_خمینی گفتند: شما نمیتوانی #مجلس را اداره کنی، برو کنار، آقای #بهشتی اداره کند....
👈 وقتی #شهید_بهشتی آمد اصل پنجم را مطرح کند که ولی فقیه نائب امام زمان و امام امت اسلامی است،
عده ای ناراحت شدند ....
#بازرگان اعلام استعفای دستهجمعی دولت را کرد....
#امیرانتظام اعلام کرد که #مجلس_خبرگان قانون اساسی باید منحل شود...
👈آنها غافل از این نکته بودند که :
#امامت_محوری،
#امّت_گرایی
#،عدالت_گستری،
و دوقطبی #مستکبرین-مستضعفین اساس تئوری #امام_خمینی بود....
#امام_خمینی از دنیا رفتند....
❌ آقای #هاشمی_رفسنجانی آمد،
پنج روز بعد از رحلت #امام_خمینی در دومین خطبهی اولین نمازجمعهی بعد از #رحلت_امام، راجع به #ولایت_فقیه دو جمله گفتند یک :
« مانمی خواهیم بعد از #رحلت_امام_خمینی به #جانشین ایشان "#امام" بگوییم» !!!!
👈 این همه دعوا داشتیم با #شرق و #غرب؛
#شهید_بهشتی قربانی شد برای احیای این کلمه؛ #قانون_اساسی پنج بار روی #امامت_ولی_فقیه تأکید کرده،
#امام این را از سال 48 مطرح کرده،
شما میگویی نمیخواهیم ؟؟؟
به امام، امام خمینی گفتند به جانشیناش نمیگوییم #امام!!!
انگار یکی به شما بگوید من چون خیلی شما را دوست دارم، افکار شما را میخواهم با شما دفن کنم!!!..
ادامه دارد👇👇
🍃🍂روزی، #سنگتراشی که از #کار خود ناراضی بود و #احساس_حقارت می کرد، از نزدیکی خانه بازرگانی رد می شد. در باز بود و او خانه مجلل، باغ و نوکران #بازرگان را دید و به حال خود #غبطه خورد و با خود گفت: این بازرگان چقدر قدرتمند است! و آرزو کرد که مانند بازرگان باشد.
در یک لحظه، او تبدیل به بازرگانی با جاه و جلال شد. تا مدت ها فکر می کرد که از همه قدرتمند تر است، تا این که یک روز حاکم شهر از آنجا عبور کرد، او دید که همه مردم به حاکم احترام می گذارند حتی بازرگانان. مرد با خودش فکر کرد: کاش من هم یک حاکم بودم، آن وقت از همه #قوی تر می شدم!
در همان لحظه، او تبدیل به حاکم مقتدر شهر شد. در حالی که روی تخت روانی نشسته بود، مردم همه به او تعظیم می کردند. احساس کرد که نور خورشید او را می آزارد و با خودش فکر کرد که خورشید چقدر قدرتمند است.
او آرزو کرد که خورشید باشد و تبدیل به خورشید شد و با تمام نیرو سعی کرد که به زمین بتابد و آن را گرم کند.
پس از مدتی ابری بزرگ و سیاه آمد و جلوی تابش او را گرفت. پس با خود اندیشید که نیروی ابر از خورشید بیشتر است، و تبدیل به ابری بزرگ شد.
کمی نگذشته بود که بادی آمد و او را به این طرف و آن طرف هل داد. این بارآرزو کرد که باد شود و تبدیل به باد شد. ولی وقتی به نزدیکی صخره سنگی رسید، دیگر قدرت تکان دادن صخره را نداشت. با خود گفت که قوی ترین چیز در دنیا، صخره سنگی است و تبدیل به سنگی بزرگ و عظیم شد.
همان طور که با #غرور ایستاده بود، ناگهان صدایی شنید و احساس کرد که دارد خرد می شود. نگاهی به پایین انداخت و سنگتراشی را دید که با چکش و قلم به جان او افتاده است!
🦋🦋هیچ گاه خود را #دست_کم نگیرید🦋🦋
#حکایت
✾📚 @Dastan 📚✾