#شاهرخ_حر_انقلاب_اسلامی
#قسمت_بیستم_و_چهارم (جنگ تحمیلی)
بعد از مدتی که در #سنندج بودیم ما به #سقز رفتیم عمليات آغاز شد.
با دستگيري بيست نفر و كشته شدن چند نفر از سران ضد انقلاب #سقز هم پاكسازي شد.
#شــهيد_چمران هم كه از ماجرا خبردار شــده بود به ديدن ما آمد و از رشادت بچه ها بخصوص #شاهرخ تجلیل کرد.
در طی عملیات #شاهرخ مجروح شد و مدتي در تهران بستري بود.
سال 59 بود، با بمبارانهای فرود گاههاي کشور جنگ تحميلي #عراق_عليه_ايران شــروع شــد.
در مسجد نشسته بودیم همه مانده بودیم چه بکنیم که يکي از بچه ها از در وارد شد و #شاهرخ را صدا کرد.
نامهایی را به او داد و گفت:
از طرف دفتر #وزارت_دفاع ارسال شده از سوي #دکتر_چمران براي تمام نيروهائي که در #کردستان حضور داشتند.
#شاهرخ به ســراغ تمامي رفقاي قديم وجديد رفت.
صبح روز يازدهم مهر، با دو دستگاه اتوبوس و حدود هفتاد نفر نيرو راهي جنوب شديم.
وقتي وارد اهواز شــديم همه چيز به هم ريخته بود. رزمندگان هم ازشهرهاي مختلف مي آمدند و ... همه به ســراغ استانداري و محل اســتقرار دکتر چمران مي رفتند.
بعد از سه روز به همراه #دکتر_چمران و برای عمليات راهي منطقه #سوسنگرد شديم.
بعــد از اين حمله #شــهيد_چمران براي نيروها صحبت كــرد و گفت:
اگر مي خواهيد کاري انجام دهيد ، اينجا نمانيد ، برويد #خرمشهر.
#ادامه_دارد
#چه_مریضی_لذت_بخشی..
شهید #دکتر_چمران میگفت:
توی کوچه پیرمردی را دیدم که روی زمین سرد خوابیده بود...
سن و سالم کم بود و چیزی نداشتم تا کمکش کنم
اون شب رختخواب آزارم می داد و خوابم نمیبرد از فکر پیرمرد...
رختخوابم را جمع کردم و روی زمین سرد خوابیدم می خواستم توی رنج پیرمرد #شریک_باشم
اون شب سرما توی بدنم نفوذ کرد و مریض شدم #اما_روحم_شفا_پیدا_کرد ، #چه_مریضی_لذت_بخشی..
💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖