eitaa logo
بانوان فرهیخته ی فلارد🇮🇷
137 دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
11.2هزار ویدیو
404 فایل
ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/hosseini12345
مشاهده در ایتا
دانلود
نظر یک ریاضی‌دان را درباره پرسیدند، درجواب گفت: اگر زن یا مردی دارای اخلاق باشد نمره «یک» می‌دهم! اگر دارای زیبایی هم باشد یک صفر جلوی عدد یک می‌گذارم؟ 👈🏻۱۰ اگر پول هم داشته باشد یک صفر دیگر جلوی عدد ۱۰ می‌گذارم! 👈🏻 ۱۰۰ اصل و نسب هم باشد یک صفر دیگر جلوی عدد ۱۰۰ می‌گذارم! 👈🏻۱۰۰۰ ولی اگر زمانی عدد «یک» رفت، (اخلاق رفت) چیزی به جز [ صفر ] باقی نمی‌ماند...! و [ صفر ] هم به تنهایی هیچ است و آن انسان هیچ ارزشی ندارد... مواظب " یِڪ " خودتون باشید! بانوان فرهیخته ی فلارد 🌻 @banovan_farhikhte_felard 🌻
✨عارفی بود که شاگردان زیادی داشت و حتی مردم عامه هم او بودند و آوازه اش همه جا پیچیده بود. ✨روزی به آبادی دیگری رفت عابد به نانوایی رفت و چون لباس درستی نپوشیده بود نانوا به او نان نداد و عابد رفت. ✨مردی که آنجا بود عابد را شناخت، به نانوا گفت این مرد را می شناسی؟ گفت: نه. گفت: فلان عابد بود، نانوا گفت: من از مریدان اویم، دوید دنبالش و گفت می خواهم شاگرد شما باشم، عابد قبول نکرد. ✨نانوا گفت اگر قبول کنی من امشب تمام آبادی را طعام می دهم، عابد قبول کرد. ✨وقتی همه شام خوردند، نانوا گفت: سرورم دوزخ یعنی چه؟ عابد: دوزخ یعنی اینکه تو برای رضای خدا یک نان به بنده خدا ندادی ولی برای رضایت دل بنده خدا یک آبادی نان دادی! ‌ ✨عارفی بود که شاگردان زیادی داشت و حتی مردم عامه هم او بودند و آوازه اش همه جا پیچیده بود. ✨روزی به آبادی دیگری رفت عابد به نانوایی رفت و چون لباس درستی نپوشیده بود نانوا به او نان نداد و عابد رفت. ✨مردی که آنجا بود عابد را شناخت، به نانوا گفت این مرد را می شناسی؟ گفت: نه. گفت: فلان عابد بود، نانوا گفت: من از مریدان اویم، دوید دنبالش و گفت می خواهم شاگرد شما باشم، عابد قبول نکرد. ✨نانوا گفت اگر قبول کنی من امشب تمام آبادی را طعام می دهم، عابد قبول کرد. ✨وقتی همه شام خوردند، نانوا گفت: سرورم دوزخ یعنی چه؟ عابد: دوزخ یعنی اینکه تو برای رضای خدا یک نان به بنده خدا ندادی ولی برای رضایت دل بنده خدا یک آبادی نان دادی!
🔆 🔴 مرَنج و مَرَنجان 🔹فردی از عارفی خواست که او را موعظه کند 🔸عارف گفت: مـرنج و مـرنجـان 🔹گفت: «مرنجان را فهمیدم یعنی کسی را اذیت نکنم ولی «مرنج» یعنی چه؟ چطور می‌توانم ناراحت نشوم مثلا وقتی بفهمم کسی مرا غیبت کرده یا فحش داده، چطور نباید برنجم؟ 🔸عارف پاسخ داد: علاج آن است که خودت را کَسی ندانی و اگر خودت را کسی ندانستی دیگر نمی‌رنجی 🔺جفا کشیم و ملامت خوریم و خوش باشیم ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌
✅خدا جبران تمام نداشته‌های ماست ✍مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در حال کار، گفت‌وگوی جالبی بین آن‌ها در گرفت. آن‌ها درباره موضوعات و مطالب مختلف صحبت کردند. وقتی به موضوع «خدا» رسیدند، آرایشگر گفت: من باور نمی‌کنم خدا وجود داشته باشد. مشتری پرسید: چرا باور نمی‌کنی؟ آرایشگر جواب داد: کافی است به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد. به من بگو، اگر خدا وجود داشت آیا این همه مریض می‌شدند؟ بچه‌های بی‌سرپرست پیدا می‌شد؟ اگر خدا وجود داشت، نباید درد و رنجی وجود داشته باشد. نمی‌توانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه می‌دهد این چیزها وجود داشته باشد. مشتری لحظه‌ای فکر کرد اما جوابی نداد، چون نمی‌خواست جر و بحث کند. آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت. به محض اینکه از آرایشگاه بیرون آمد، در خیابان مردی دید با موهای بلند و کثیف و به‌هم تابیده و ریش اصلاح‌نکرده. ظاهرش کثیف و ژولیده بود. مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت: می‌دانی چیست؟ به‌نظر من آرایشگرها هم وجود ندارند. آرایشگر با تعجب گفت: چرا چنین حرفی می‌زنی؟ من اینجا هستم، من آرایشگرم. من همین الان موهای تو را کوتاه کردم. مشتری با اعتراض گفت: نه! آرایشگرها وجود ندارند، چون اگر وجود داشتند، هیچ‌کس مثل مردی که آن بیرون است، با موهای بلند و کثیف و ریش اصلاح‌نکرده پیدا نمی‌شد. آرایشگر جواب داد: نه بابا، آرایشگرها وجود دارند! موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمی‌کنند. مشتری تأیید کرد: دقیقا! نکته همین است. خدا هم وجود دارد! فقط مردم به او مراجعه نمی‌کنند و دنبالش نمی‌گردند. برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد.
✨﷽✨ ✨ ""هفت پند مولوی"" 1⃣شب باش: ✔در پوشيدن خطای ديگران 2⃣زمين باش: ✔در فروتنی 3⃣خورشيدباش: ✔در مهر و دوستی 4⃣کوه باش: ✔در هنگام خشم و غضب 5⃣رودباش: ✔در سخاوت و یاری به ديگران 6⃣درياباش: ✔در کنار آمدن با ديگران 7⃣خودت باش: ✔همانگونه که می‌نمایی… @hamsaranekhoob
✍ سال‌ها پیش مردی به نام مسلم در شهری نانوا بود. او مردی پرهیزگار، قانع و شاکر بود. در محلّه‌‌ای که پسر مسلم بود، یک مغازۀ مرغ‌فروشی بود که فروش خوبی هم داشت. روزی جعفر، پسر مسلم، به پدرش گفت:دوست دارم مالکِ آن مغازه را ببینم و به قیمت بالایی آن را اجاره کنم، مغازۀ پرفروشی است. 🔻مسلم گفت:پسرم! هرگز با آجرکردن نانِ کسی به دنبال نان برای خودت نباش. بدان‌! دنیا بزرگ است و خدا را قابلیّت روزی‌ رساندن زیاد است.اما وسوسه درون جعفر را پر کرده بود و حاضر نبود از خواستۀ خود کوتاه بیاید. 🔅روزی مسلم، او را کنار خود به نانوایی برد. خمیر لواشی را به تنور چسباند و سریع خمیر لواش دیگری را دوباره به روی همان لواش که در حالِ پختن بود، زد. هر دو خمیر لواش، سنگین شدند و از دیوارۀ داغ تنور رها شده و داخل تنور افتادند و سوختند. مسلم گفت:پسرم! دیدی یک لواش در حال پختن بود، لواش دیگر روی آن چسبید و باعث شد نه خودش بپزد و تبدیل به نان شود؛ و نه گذاشت لواش دیگر نان شود. ☝️پسرم! هرگز نانِ خود را روی نانِ کس دیگری نزن، که برای تو هم نانی نخواهد شد. بدان! اگر اجارۀ بالا به آن مغازه بزنی و او را از نان و نوا بیندازی، خودت نیز به نان و نوایی نخواهی رسید و این قانون زندگی است. @sabkezendegi_ivle
🔆 ✍ بودنِ خدا کافیست 🔹خداوند عهده‌دار کار حضرت یوسف شد. 🔸پس قافله‌ای را نیازمند آب کرد تا او را از چاه بیرون آورند. 🔹سپس عزیز مصر را نیازمند فرزند کرد تا او را به فرزندی بپذیرد. 🔸سپس پادشاه را محتاج تعبیرخواب کرد تا او را از زندان خارج کند. 🔹سپس همه مصریان را نیازمند غذا کرد تا او عزیز مصر شود. 🔸اگر خدا عهده‌دار کارت شود همه عوامل خوشبختی را بدون اینکه احساس کنی برایت آماده می‌کند. فقط با صداقت بگو کارم را به خدا می‌سپارم.
حضرت موسی (علیه السلام) در جایی نشسته بود، ناگاه که کلاهی رنگارنگ بر سر داشت نزد حضرت موسی (علیه السّلام ) آمد. وقتی که نزدیک شد، کلاه خود را برداشت و مؤدبانه نزد حضرت موسی (علیه السّلام ) ایستاد. حضرت موسی (علیه السّلام ) گفت تو کیستی؟ گفت من ابلیس هستم. حضرت موسی (علیه السّلام ) گفت آیا تو هستی؟ خدا تو را از ما و دیگران دور گرداند. گفت من آمده ام به خاطر مقامی که در پیشگاه خدا داری، بر تو سلام کنم. حضرت موسی (علیه السّلام ) گفت این کلاه چیست که بر سر داری؟ گفت با رنگ ها و زرق و برق های این کلاه، دل انسان ها را می ربایم. حضرت موسی (علیه السّلام ) گفت به من از گناهی خبر ده که اگر انسان آن را انجام دهد، تو بر او چیره می شوی و هر جا که بخواهی، او را به می کشی. گفت است که اگر انسان گرفتار آن بشود، من بر او چیره می گردم: ۱. هنگامی که او، خودبین شود و از خودش خوشش آید. ۲. هنگامی که او عمل خود را بسیار بشمارد. ۳. هنگامی که گناهش در نظرش کوچک گردد.‌ ‎
🧐🤔 🔷 نتوانست را تسخیر کند نامه ای نوشت که هرکس با ما باشد، در است‼️ 👈 اهل بخارا شدند. 👈یک گروه کردند 👈و گروه دیگر با او شدند. 📝 به آن ها نوشت: با همشهریان مخالف ، و هر چه به‌دست آوردید، از آن شما باشد و شهر را نیز به شما می‌دهیم‼️ 🔹ایشان و آتش بین این دو گروه مسلمان شعله‌ور شد... و در نهایت، گروه چنگیز خان شدند. 👈 اما آن بود که او دستور داد و شوند! 🔹 گفته‌ی مشهورش را گفت: اگر اینان می‌داشتند، به خاطر ما ، به نمی‌کردند! ↩️ این عاقبت است. ⬅️ حالا شما چادر هموطنتو بردار، بسیجی رو زیر دست و پالگد کن تهشم نیروی امنیتی و آتیش بزن.