#پندانه
نظر یک ریاضیدان را درباره #انسانیت پرسیدند، درجواب گفت:
اگر زن یا مردی دارای اخلاق باشد نمره «یک» میدهم!
اگر دارای زیبایی هم باشد یک صفر جلوی عدد یک میگذارم؟ 👈🏻۱۰
اگر پول هم داشته باشد یک صفر دیگر جلوی عدد ۱۰ میگذارم! 👈🏻 ۱۰۰
اصل و نسب هم باشد یک صفر دیگر جلوی عدد ۱۰۰ میگذارم! 👈🏻۱۰۰۰
ولی اگر زمانی عدد «یک» رفت، (اخلاق رفت)
چیزی به جز [ صفر ] باقی نمیماند...!
و [ صفر ] هم به تنهایی هیچ است و آن انسان هیچ ارزشی ندارد...
مواظب " یِڪ " خودتون باشید!
بانوان فرهیخته ی فلارد
🌻 @banovan_farhikhte_felard 🌻
#پندانه
#عارف_و_نانوا
✨عارفی بود که شاگردان زیادی داشت و حتی مردم عامه هم #مرید او بودند و آوازه اش همه جا پیچیده بود.
✨روزی به آبادی دیگری رفت عابد به نانوایی رفت و چون لباس درستی نپوشیده بود نانوا به او نان نداد و عابد رفت.
✨مردی که آنجا بود عابد را شناخت، به نانوا گفت این مرد را می شناسی؟
گفت: نه.
گفت: فلان عابد بود،
نانوا گفت: من از مریدان اویم، دوید دنبالش و گفت می خواهم شاگرد شما باشم،
عابد قبول نکرد.
✨نانوا گفت اگر قبول کنی من امشب تمام آبادی را طعام می دهم، عابد قبول کرد.
✨وقتی همه شام خوردند،
نانوا گفت: سرورم دوزخ یعنی چه؟
عابد: دوزخ یعنی اینکه تو برای رضای خدا یک نان به بنده خدا ندادی ولی برای رضایت دل بنده خدا یک آبادی نان دادی!
#پندانه
#عارف_و_نانوا
✨عارفی بود که شاگردان زیادی داشت و حتی مردم عامه هم #مرید او بودند و آوازه اش همه جا پیچیده بود.
✨روزی به آبادی دیگری رفت عابد به نانوایی رفت و چون لباس درستی نپوشیده بود نانوا به او نان نداد و عابد رفت.
✨مردی که آنجا بود عابد را شناخت، به نانوا گفت این مرد را می شناسی؟
گفت: نه.
گفت: فلان عابد بود،
نانوا گفت: من از مریدان اویم، دوید دنبالش و گفت می خواهم شاگرد شما باشم،
عابد قبول نکرد.
✨نانوا گفت اگر قبول کنی من امشب تمام آبادی را طعام می دهم، عابد قبول کرد.
✨وقتی همه شام خوردند،
نانوا گفت: سرورم دوزخ یعنی چه؟
عابد: دوزخ یعنی اینکه تو برای رضای خدا یک نان به بنده خدا ندادی ولی برای رضایت دل بنده خدا یک آبادی نان دادی!
🔆 #پندانه
🔴 مرَنج و مَرَنجان
🔹فردی از عارفی خواست که او را موعظه کند
🔸عارف گفت: مـرنج و مـرنجـان
🔹گفت:
«مرنجان را فهمیدم یعنی کسی را اذیت نکنم
ولی «مرنج» یعنی چه؟
چطور میتوانم ناراحت نشوم
مثلا وقتی بفهمم کسی مرا غیبت کرده
یا فحش داده، چطور نباید برنجم؟
🔸عارف پاسخ داد:
علاج آن است که خودت را کَسی ندانی
و اگر خودت را کسی ندانستی دیگر نمیرنجی
🔺جفا کشیم و ملامت خوریم و خوش باشیم
#پندانه
✅خدا جبران تمام نداشتههای ماست
✍مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در حال کار، گفتوگوی جالبی بین آنها در گرفت. آنها درباره موضوعات و مطالب مختلف صحبت کردند. وقتی به موضوع «خدا» رسیدند، آرایشگر گفت:
من باور نمیکنم خدا وجود داشته باشد. مشتری پرسید: چرا باور نمیکنی؟ آرایشگر جواب داد: کافی است به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد. به من بگو، اگر خدا وجود داشت آیا این همه مریض میشدند؟ بچههای بیسرپرست پیدا میشد؟ اگر خدا وجود داشت، نباید درد و رنجی وجود داشته باشد. نمیتوانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه میدهد این چیزها وجود داشته باشد.
مشتری لحظهای فکر کرد اما جوابی نداد، چون نمیخواست جر و بحث کند. آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت. به محض اینکه از آرایشگاه بیرون آمد، در خیابان مردی دید با موهای بلند و کثیف و بههم تابیده و ریش اصلاحنکرده. ظاهرش کثیف و ژولیده بود.
مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت: میدانی چیست؟ بهنظر من آرایشگرها هم وجود ندارند. آرایشگر با تعجب گفت: چرا چنین حرفی میزنی؟ من اینجا هستم، من آرایشگرم. من همین الان موهای تو را کوتاه کردم.
مشتری با اعتراض گفت: نه! آرایشگرها وجود ندارند، چون اگر وجود داشتند، هیچکس مثل مردی که آن بیرون است، با موهای بلند و کثیف و ریش اصلاحنکرده پیدا نمیشد. آرایشگر جواب داد: نه بابا، آرایشگرها وجود دارند! موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمیکنند.
مشتری تأیید کرد:
دقیقا! نکته همین است. خدا هم وجود دارد! فقط مردم به او مراجعه نمیکنند و دنبالش نمیگردند. برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد.
✨﷽✨
✨ #پندانـــــــهـــ
""هفت پند مولوی""
1⃣شب باش:
✔در پوشيدن خطای ديگران
2⃣زمين باش:
✔در فروتنی
3⃣خورشيدباش:
✔در مهر و دوستی
4⃣کوه باش:
✔در هنگام خشم و غضب
5⃣رودباش:
✔در سخاوت و یاری به ديگران
6⃣درياباش:
✔در کنار آمدن با ديگران
7⃣خودت باش:
✔همانگونه که مینمایی…
#محسن_پوراحمد_خمینی
#کانال_تربیتی_همسران_خوب
@hamsaranekhoob
#پندانه
✍ سالها پیش مردی به نام مسلم در شهری نانوا بود. او مردی پرهیزگار، قانع و شاکر بود. در محلّهای که پسر مسلم بود، یک مغازۀ مرغفروشی بود که فروش خوبی هم داشت. روزی جعفر، پسر مسلم، به پدرش گفت:دوست دارم مالکِ آن مغازه را ببینم و به قیمت بالایی آن را اجاره کنم، مغازۀ پرفروشی است.
🔻مسلم گفت:پسرم! هرگز با آجرکردن نانِ کسی به دنبال نان برای خودت نباش. بدان! دنیا بزرگ است و خدا را قابلیّت روزی رساندن زیاد است.اما وسوسه درون جعفر را پر کرده بود و حاضر نبود از خواستۀ خود کوتاه بیاید.
🔅روزی مسلم، او را کنار خود به نانوایی برد. خمیر لواشی را به تنور چسباند و سریع خمیر لواش دیگری را دوباره به روی همان لواش که در حالِ پختن بود، زد. هر دو خمیر لواش، سنگین شدند و از دیوارۀ داغ تنور رها شده و داخل تنور افتادند و سوختند. مسلم گفت:پسرم! دیدی یک لواش در حال پختن بود، لواش دیگر روی آن چسبید و باعث شد نه خودش بپزد و تبدیل به نان شود؛ و نه گذاشت لواش دیگر نان شود.
☝️پسرم! هرگز نانِ خود را روی نانِ کس دیگری نزن، که برای تو هم نانی نخواهد شد. بدان! اگر اجارۀ بالا به آن مغازه بزنی و او را از نان و نوا بیندازی، خودت نیز به نان و نوایی نخواهی رسید و این قانون زندگی است.
@sabkezendegi_ivle
🔆 #پندانه
✍ بودنِ خدا کافیست
🔹خداوند عهدهدار کار حضرت یوسف شد.
🔸پس قافلهای را نیازمند آب کرد تا او را از چاه بیرون آورند.
🔹سپس عزیز مصر را نیازمند فرزند کرد تا او را به فرزندی بپذیرد.
🔸سپس پادشاه را محتاج تعبیرخواب کرد تا او را از زندان خارج کند.
🔹سپس همه مصریان را نیازمند غذا کرد تا او عزیز مصر شود.
🔸اگر خدا عهدهدار کارت شود همه عوامل خوشبختی را بدون اینکه احساس کنی برایت آماده میکند. فقط با صداقت بگو کارم را به خدا میسپارم.
#پندانه
حضرت موسی (علیه السلام) در جایی نشسته بود، ناگاه #ابلیس که کلاهی رنگارنگ بر سر داشت نزد حضرت موسی (علیه السّلام ) آمد.
وقتی که نزدیک شد، کلاه خود را برداشت و مؤدبانه نزد حضرت موسی (علیه السّلام ) ایستاد.
حضرت موسی (علیه السّلام ) گفت تو کیستی؟
#ابلیس گفت من ابلیس هستم.
حضرت موسی (علیه السّلام ) گفت آیا تو #ابلیس هستی؟ خدا تو را از ما و دیگران دور گرداند.
#ابلیس گفت من آمده ام به خاطر مقامی که در پیشگاه خدا داری، بر تو سلام کنم.
حضرت موسی (علیه السّلام ) گفت این کلاه چیست که بر سر داری؟
#ابلیس گفت با رنگ ها و زرق و برق های این کلاه، دل انسان ها را می ربایم.
حضرت موسی (علیه السّلام ) گفت به من از گناهی خبر ده که اگر انسان آن را انجام دهد، تو بر او چیره می شوی و هر جا که بخواهی، او را به می کشی.
#ابلیس گفت #سه_گناه است که اگر انسان گرفتار آن بشود، من بر او چیره می گردم:
۱. هنگامی که او، خودبین شود و از خودش خوشش آید.
۲. هنگامی که او عمل خود را بسیار بشمارد.
۳. هنگامی که گناهش در نظرش کوچک گردد.
#پندانه🧐🤔
🔷 #چنگیزخان نتوانست #بخارا را تسخیر کند نامه ای نوشت که هرکس با ما باشد، در #امان است‼️
👈 اهل بخارا #دو_گروه شدند.
👈یک گروه #مقاومت کردند 👈و گروه دیگر با او #همراه شدند.
📝 #چنگیزخان به آن ها نوشت:
با همشهریان مخالف #بجنگید، و هر چه #غنیمت بهدست آوردید، از آن شما باشد و #حاکمیت شهر را نیز به شما میدهیم‼️
🔹ایشان #پذیرفتند و آتش #جنگ بین این دو گروه مسلمان شعلهور شد...
و در نهایت، گروه #مزدوران چنگیز خان #پیروز شدند.
👈 اما #شکست_بزرگ آن بود که او دستور داد #گروه_پیروز #خلع_سلاح و #سربریده شوند!
🔹#چنگیز گفتهی مشهورش را گفت:
اگر اینان #وفا میداشتند، به خاطر ما #بیگانگان، به #برادرانشان #خیانت نمیکردند!
↩️ این عاقبت #خود_فروشان است.
⬅️ حالا شما چادر هموطنتو بردار، بسیجی رو زیر دست و پالگد کن تهشم نیروی امنیتی و آتیش بزن.
#پندانه
✨﷽✨
🔴عاقبت وحشتناک فکر و حسرت گناه
✍مردي در كنار درب خانه اش نشسته بود. بانوئى به حمام معروف (( منجاب)) مى رفت ، ولى راه حمام را گم كرد، و از راه رفتن خسته شده بود، به اطراف نگاه مى كرد چشمش به مردی افتاد، نزد او آمد و از او پرسيد:حمام منجاب كجاست ؟ آن مرد به خانه خود اشاره كرد و گفت : حمام منجاب همين جاست.
آن بانو به خيال اينكه حمام همانجاست ، به آن خانه وارد شد، آن مرد فورا درب خانه را بست و به سراغ او آمد و تقاضاى گناه كرد.زن دريافت كه گرفتار مرد هوسباز شده است ، حيله اي به ذهنش رسيد و گفت :
من هم كمال اشتياق با تو بودن را دارم ، ولى چون كثيف هستم و گرسنه ، مقدارى عطر و غذا تهيه كن تا با هم بخوريم بعد در خدمتتان باشم .
مرد قبول كرد و به خارج خانه رفت و عطر و غذا تهيه كرد و برگشت ، زن را در خانه نديد، بسيار ناراحت شد و آرزوى گناه با آن زن در دلش ماند و همواره اين جمله را مى خواند:
... اين الطريق الى حمام منجاب؟(( چه شد آن زنى كه خسته شده بود، و مى پرسيد راه حمام منجاب كجاست ))؟
مدتى از اين ماجرا گذشت تا اينكه در بستر مرگ افتاد، آشنايان به بالين او آمدند و او را به كلمه ((لا اله الا الله محمد رسول الله )) تلقين مى كردند او به جاى اين ذكر، همان جمله مذكور را در حسرت آن زن مى خواند، و با اين حال از دنيا رفت و عاقبت به شر شد.
📚نفل از كتاب عالم برزخ ص 41 يا كشكول شيخ بهائى 1/232
#پندانه💥
☃️ﻫﺮﮔﺰ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﺣﺴﺎﺩﺕ ﻧﮑﻦ
🦢ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻧﻌﻤﺘﯽ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩﻩ
☃️زﯾﺮﺍ ﺗﻮ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﯽ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ
🦢ﭼﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ
☃️و ﻏﻤﮕﯿﻦ ﻣﺒﺎﺵ
🦢ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﻮ ﮔﺮﻓﺖ
☃️ﺯﯾﺮﺍ ﺗﻮ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﯽ
🦢ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﻋﻮﺽِ ﺁﻥ
☃️ﺑﻪ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ،
🦢پس ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺷﺎﮐﺮ ﺑﺎﺵ...
☃️ﺍﮔﺮ ﺭﻭﺯﯼ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺑﻪ ﻣﺤﺎﺳﺒﻪ
🦢ﺛﺮﻭﺗﺖ ﮔﺮﻓﺘﻰ ﭘﻮﻟﻬﺎﯾﺖﺭﺍ ﻧﺸﻤﺎﺭ...
☃️ﮐﺎﻓﯽ ﺍﺳﺖ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺷﻜﻰ
🦢ﺑﺮﺭﻭﯼ ﮔﻮﻧﻪﺍﺕ ﺑﺮﯾﺰﯼ...
☃️ﺗﻌﺪﺍﺩ ﺩﺳﺘﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺁﻧﺮﺍ
🦢ﭘﺎﮎ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﺛﺮﻭﺕ ﺗﻮﺳﺖ.
✍تهیه و تنظیم :عاشوری
❄️⛄️❄️⛄️❄️⛄️❄️⛄️❄️⛄️❄️
#شب_خوش🌹
#پندانه💥
☃️ﻫﺮﮔﺰ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﺣﺴﺎﺩﺕ ﻧﮑﻦ
🦢ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻧﻌﻤﺘﯽ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩﻩ
☃️زﯾﺮﺍ ﺗﻮ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﯽ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ
🦢ﭼﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ
☃️و ﻏﻤﮕﯿﻦ ﻣﺒﺎﺵ
🦢ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﻮ ﮔﺮﻓﺖ
☃️ﺯﯾﺮﺍ ﺗﻮ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﯽ
🦢ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﻋﻮﺽِ ﺁﻥ
☃️ﺑﻪ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ،
🦢پس ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺷﺎﮐﺮ ﺑﺎﺵ...
☃️ﺍﮔﺮ ﺭﻭﺯﯼ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺑﻪ ﻣﺤﺎﺳﺒﻪ
🦢ﺛﺮﻭﺗﺖ ﮔﺮﻓﺘﻰ ﭘﻮﻟﻬﺎﯾﺖﺭﺍ ﻧﺸﻤﺎﺭ...
☃️ﮐﺎﻓﯽ ﺍﺳﺖ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺷﻜﻰ
🦢ﺑﺮﺭﻭﯼ ﮔﻮﻧﻪﺍﺕ ﺑﺮﯾﺰﯼ...
☃️ﺗﻌﺪﺍﺩ ﺩﺳﺘﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺁﻧﺮﺍ
🦢ﭘﺎﮎ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﺛﺮﻭﺕ ﺗﻮﺳﺖ.
✍تهیه و تنظیم :عاشوری
❄️⛄️❄️⛄️❄️⛄️❄️⛄️❄️⛄️❄️
#شب_خوش🌹
🔅 #پندانه
✍ شاید این نجاتدهندهات باشد
🔹خسته و کوفته به خانه برگشتهای در حالی که چیزهایی که از تو خواستهشده را با خودت حمل میکنی.
🔸مادرت از تو میپرسد:
شیر هم برایم آوردهای؟
🔹با لبخند به او بگو:
چشم الان میرم میارم.
🔸دعا میکند در حقت.
شاید این نجاتدهندهات باشد.
🔹مشغول خواندن نماز هستی. کودکت کنارت مشغول بازیکردن است. ناگهان در حال سجده بر پشتت سوار میشود.
🔸عصبانی نشو. او با خودش کودکیاش را حمل میکند.
🔹سجدهات را کمی طولانیتر کن.
شاید این نجاتدهندهات باشد.
🔸کارگری در گرمای طاقتفرسای تابستان، زیر تابش نور آفتاب خسته و کوفته مشغول کار است.
🔹آب سردی را به او تعارف کن.
شاید این نجاتدهندهات باشد.
🔸برای پرندگان دانههایی از برنج و جو و گندم و ارزن میریزی تا از آن بخورند.
شاید این نجاتدهندهات باشد.
🔹آشغالهای در مسیر راهت را برمیداری یا در مسجد از روی فرش جمع میکنی و در سطل آشغال میریزی.
شاید این نجاتدهندهات باشد.
🔸یکی تو را دشنام میدهد. میگویی خدا تو را ببخشد.
شاید این نجاتدهندهات باشد.
🔹آیهای از قرآن را با خشوع و تدبر میخوانی و اشک از چشمانت جاری میشود.
شاید این نجاتدهندهات باشد.
🔸از کنار جوانهایی که به گناهانی مبتلا شدهاند میگذری. با نرمی و محبت و حکمت آنها را پند میدهی.
شاید این نجاتدهندهات باشد.
🔹کسی در حق تو بدی میکند. عصبانی میشوی و میخواهی دشنام بدهی.
🔸بهیاد این فرمایش الله متعال میافتی:
«کسانی که خشم خودشان را فرومیخورند و مردم را معاف میکنند... و خدا نیکوکاران را دوست میدارد.»
🔹خشم خودت را فرومیخوری و او را میبخشی.
شاید این نجاتدهندهات باشد.
🔸خبر رسوایی کسی به تو میرسد. اما پیش خودت نگه میداری و آن را پخش نمیکنی.
شاید این نجاتدهندهات باشد.
🔹چهبسا اعمالی که تو اصلا برایشان ارزشی قائل نمیشوی و آنها را چیزی حساب نمیکنی، باعث نجات تو شوند و میزان اعمالت را سنگین کنند.
هیچ کار نیکی را دستکم نگیر.
🔸همیشه قبل از هر کار به ظاهر کوچک، این را با خودت تکرار کن:
شاید این نجاتدهندهات باشد.
🔹خواهی دید چگونه زندگی تو به یک مسابقه پیدرپی برای بذل و بخشش تبدیل میشود
و نتیجه آن را در زندگی خودت مشاهده خواهی کرد.
🆔 @Masaf
🔴 #پندانه
✍ مال هیچ بندهای با دادن صدقه کاهش نمییابد
جوانی از یکی از پیشرفتهترین دانشکدههای اقتصادی و تجاری آمریکایی فارغالتحصیل شد و برگشت تا در کسبوکار و فروش لوازم خانگی به پدرش کمک کند.
او متوجه شد که پدرش هر ماه یک دستگاه لباسشویی یا یخچال یا اجاق گازی را در راه خدا به مستمندان (فقرا، بیسرپرستان و بیوهزنان) کمک میکند.
پسر بهشدت در برابر این کار پدرش ایستاد و آن را تلفکردن مال قلمداد میکرد و شروع کرد به حساب و کتاب که هزینه هر ماه و هر سال چنین و چنان میشود و بعد از ۱۰ سال چه مبلغ هنگفتی جمع میشود که اگر این مبلغ را در سرمایهگذاری به راه اندازد چه سودی خواهد داشت.
سرانجام به نتیجهای دست یافت که بهآسانی نمیتوانست از آن بگذرد!
آمار و ارقامی که به آن دست یافته بود بهسادگی قابل چشمپوشی نبود، لذا با پدرش شروع به مجادله کرد تا او را قانع کند که چگونه در اشتباه است و این کار او کاملا مخالف قوانین و اصول تجارتی است که او در دانشگاههای آمریکایی خوانده است.
پدر سادهاش از او پرسید:
تعداد گوسفندان بیشتر است یا سگها؟
پسر گفت:
گوسفند.
سپس پدر پرسید:
سگها در سال بیشتر تولیدمثل میکنند یا گوسفندان؟
جوان جواب داد:
سگها بیشتر از یک بار در سال تولیدمثل میکنند و هر بار نیز پنج یا شش یا بیشتر از اینها توله به دنیا میآورند. اما میش کاملا برعکس؛ سالی یک یا دو بره میزاید.
سپس پدر ادامه داد و پرسید:
مردم سگ میخورند یا گوسفند و میش؟
جوان جواب داد:
معلوم است گوسفند.
پدر گفت:
سگها بیشتر از گوسفندان زاد و ولد میکنند و مردم بیشتر گوسفندان را ذبح میکنند و میخورند و سگها اصلا خوردنی نیستند. پس چرا تعداد گوسفندان چندین برابر سگها است؟
جوان ساکت ماند و جوابی نداشت.
پدر به او گفت:
این معادله در دانشگاههای آمریکایی و غرب قابل تعلیم نیست.
پسر دلبندم، این یعنی برکت. دادن صدقه و بخشیدن مال باعث افزایش ثروت میشود و هرگز از آن نمیکاهد و این موضوع به خدا ارتباط دارد.
مال هیچ بندهای با دادن صدقه کاهش نمییابد.
#پندانـــــــهـــ
هر وقت رزقت کم شد، خواستی زیادتر بشود، از همان اندکی که داری انفاق کن. وقت نداری، پول نداری، بدهکاری، اما از همان مختصری که هست به دیگران ببخش. با صدق دل و خدایی. یک دفعه میبینی در باز شد و روزی سرازیر شد. خدا بیش و کم را کاری ندارد، با انفاق شما رزقت را بیشتر میکند.
💠 هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی
کین کیمیای هستی قارون کند گدا را
📚 حاج اسماعیل دولابی
🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب
💓 eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
🔴#پندانه
✍ مراقب حرفهایمان باشیم
🔹 ﮐﻼﺱ ﺍﻭﻝ ﺩﺑﺴﺘﺎﻥ، شیراز ﺑﻮﺩﻡ، ﺳﺎﻝ ١٣٤٠. ﻭﺳﻄﺎﯼ ﺳﺎﻝ ﺍﻭﻣﺪﯾﻢ اصفهان ﯾﻪ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺍﺳﻤﻢ ﺭو ﻧﻮﺷﺘﻨﺪ. ﺷﻬﺮﺳﺘﺎﻧﯽ ﺑﻮﺩﻡ، ﻟﻬﺠﻪ ﻏﻠﯿﻆ ترکیقشقایی، ﺍﺯ ﺷﻬﺮﯼ ﻏﺮﯾﺐ.
🔸ﻣﺎ ﮐﺘﺎبمون ﺩﺍﺭﺍ اناﺭ ﺑﻮﺩ، ﻭﻟﯽ اصفهان ﺁﺏ ﺑﺎﺑﺎ. معضلی ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ. ﻫﯿﭽﯽ ﻧﻤﯽﻓﻬﻤﯿﺪﻡ.
🔹 ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺗﻮ ﺷﻬﺮ ﺧﻮدمون ﻫﻢ ﻫﻤﭽﯿﻦ ﺧﺒﺮﯼ ﺍﺯ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺍﻭﻝ ﺑﻮﺩﻧﻢ ﻧﺒﻮﺩ ﻭﻟﯽ ﺑﺎ ﺳﺨﺘﯽ ﻭ ﺑﺪﺑﺨﺘﯽ ﺩﺭﺳﮑﯽ میخوندم.
🔸ﺗﻮ اصفهان ﺷﺪﻡ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺗﻨﺒﻞ ﮐﻼﺱ. ﻣﻌﻠﻢ ﭘﯿﺮ ﻭ بیحوصلهﺍﯼ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺷﺪ ﺩﺷﻤﻦ ﻗﺴﻢﺧﻮﺭﺩﻩ ﻣﻦ!
🔹هرﮐﺲ ﺩﺭﺱ ﻧﻤﯽﺧﻮﻧﺪ میگفت: «ﻣﯽﺧﻮﺍﯼ ﺑﺸﯽ ﻓﻼﻧﯽ؟» ﻭ ﻣﻨﻈﻮﺭﺵ ﻣﻦ ﺑﯿﻨﻮﺍ ﺑﻮﺩﻡ.
🔸 ﺑﺎ ﻫﺰﺍﺭ ﺯﺣﻤﺖ ﺭﻓﺘﻢ ﮐﻼﺱ ﺩﻭﻡ. اوﻧﺠﺎ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺑﺨﺖ ﺑﺪ ﻣﻦ، ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻢ ﺷﺪ معلممون. ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺗﻪ ﮐﻼﺱ ﻣﯽﻧﺸﺴﺘﻢ ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﻫﻢ ﭼﻮﺑﯽ میخوردم ﮐﻪ ﯾﺎﺩﻡ ﻧﺮه ﮐﯽ ﻫﺴﺘﻢ!
🔹دیگه ﺧﻮﺩﻡ ﻫﻢ ﺑﺎﻭﺭﻡ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺗﻨﺒﻠﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ.
🔸 ﮐﻼﺱ ﺳﻮﻡ ﯾﮏ ﻣﻌﻠﻢ ﺟﻮﺍﻥ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ اوﻣﺪ ﻣﺪﺭﺳﻪمون. ﻟﺒﺎسای ﻗﺸﻨﮓ ﻣﯽﭘﻮﺷﯿﺪ ﻭ ﺧﻼﺻﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﮐﺎﺭ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﻮﺩ.
🔹ﺍﻭنو ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻼﺱ ﻣﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ. ﻣﻦ ﺧﻮﺩﻡ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻪ ﮐﻼﺱ ﻧﺸﺴﺘﻢ. میدونستم ﺟﺎﻡ ﺍﻭﻧﺠﺎﺳﺖ.
🔸 ﺩﺭﺱ ﺩﺍﺩ. ﮔﻔﺖ ﮐﻪ مشق رو ﺑﺮﺍی ﻓﺮﺩﺍ ﺑﯿﺎﺭﯾﻦ.
اونقدر ﺑﻪ ﺩﻟﻢ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﻤﯿﺰ ﻣﺸﻘﻢ ﺭو ﻧﻮﺷﺘﻢ، ﻭﻟﯽ ﻣﯽﺩوﻧﺴﺘﻢ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺗﻨﺒﻞ ﮐﻼﺱ چیه!
🔹 ﻓﺮﺩﺍﺵ ﮐﻪ ﺍﻭﻣﺪ، ﯾﮏ ﺧﻮﺩﻧﻮﯾﺲ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﮔﺮﻓﺖ ﺩﺳﺘﺶ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﺍﻣﻀﺎﮐﺮﺩﻥ ﻣﺸﻖﻫﺎ.
🔸ﻫﻤﮕﯽ ﺷﺎﺥ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩﯾﻢ. ﺁﺧﻪ ﻣﺸﻘﺎﻣﻮﻥ ﺭو ﯾﺎ ﺧﻂ میزدن ﯾﺎ ﭘﺎﺭﻩ ﻣﯽﮐﺮﺩﻥ، ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺭﺳﯿﺪ ﺑﺎ ﻧﺎﺍﻣﯿﺪﯼ ﻣﺸﻘﺎﻣﻮ ﻧﺸﻮﻥ ﺩﺍﺩﻡ. ﺩﺳﺘﺎﻡ ﻣﯽﻟﺮﺯﯾﺪ ﻭ ﻗﻠﺒﻢ ﺑﻪﺷﺪﺕ ﻣﯽﺯﺩ.
🔹ﺯﯾﺮ ﻫﺮ ﻣﺸﻘﯽ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ مینوشت. ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺑﺮﺍی ﻣﻦ ﭼﯽ ﻣﯽﻧﻮﯾﺴﻪ؟
🔸ﺑﺎ ﺧﻄﯽ ﺯﯾﺒﺎ ﻧﻮﺷﺖ:
ﻋﺎﻟﯽ.
🔹ﺑﺎﻭﺭﻡ ﻧﻤﯽﺷﺪ. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﻪ ﺳﺎﻝ ﺍﯾﻦ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﮐﻠﻤﻪﺍﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺗﺸﻮﯾﻖ ﻣﻦ ﺑﯿﺎﻥ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ.
🔸ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ ﻭ ﺭﺩ ﺷﺪ. ﺳﺮﻡ ﺭو ﺭﻭﯼ ﺩﻓﺘﺮﻡ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻡ. ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﻫﺮﮔﺰ نمیذارم بفهمه ﻣﻦ ﺗﻨﺒﻞ ﮐﻼﺳﻢ. ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻗﻮﻝ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺑﺎﺷﻢ.
🔹اوﻥ ﺳﺎﻝ ﺑﺎ ﻣﻌﺪﻝ ۲۰ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺍﻭﻝ ﺷﺪﻡ ﻭ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭ ﺳﺎﻝﻫﺎﯼ ﺑﻌﺪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺍﻭﻝ ﺑﻮﺩﻡ. ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻨﮑﻮﺭ ﺩﺍﺩﻡ، ﻧﻔﺮ ﺷﺸﻢ ﮐﻨﮑﻮﺭ ﺩﺭ ﮐﺸﻮﺭ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺭﻓﺘﻢ.
🔸ﯾﮏ ﮐﻠﻤﻪ ﺑﻪ اوﻥ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ منو ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺩﺍﺩ.
🔹ﭼﺮﺍ ﮐﻠﻤﺎﺕ ﻣﺜﺒﺖ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺭو ﺍﺯ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺩﺭﯾﻎ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ؟ ﺑﻪﻭﯾﮋﻩ ﭘﺪﺭﺍﻥ، ﻣﺎﺩﺭﺍﻥ، ﻣﻌﻠﻤﺎﻥ، ﺍﺳﺘﺎﺩﺍﻥ، ﻣﺮﺑﯿﺎﻥ، ﺭﺋﻴﺴﺎﻥ ﻭ...
🔴 #پندانه
✍ ببخشیم تا قبل از سال تحویل کلی حقالناس پاک بشه
🔹دیگران را ببخشید. بیعقلی، تهمتها، خیانت و بیادبی نشانه عدم بلوغ روحی انسانهاست.
🔸انسانهای نارس این موارد را زیاد دارند؛ شما انسانی رسیده باشید!
🔹با سبکبالی و بدون اینکه قضاوت یا سرزنش کنید،
و بدون اینکه از این حرفها ناراحت شوید، از کنارشان رد شوید.
🔸اگر هوای دلتان ابری شد و چشمهایتان باریدند، بگذارید این اشکها باران رحمت و بخشش باشند، برای آنها که نمیدانند و زمین دلشان خشک شده است.
🔹اینجاست که دل بخشنده شما چشمه جوشانی میشود که به منبع عظیم لطف خدا متصل شده است.
🔴#پندانه
🔴 معجزه استغفار
✍شخصی خدمتِ امام رضا(علیه السلام) آمد و از «خشکسالی» شکایت کرد. حضرت در بیان راهِ چاره فرمودند: «استغفار کن». شخص دیگری به پیشگاه حضرت آمد و از «فقر و ناداری» شکایت کرد. حضرتش فرمودند: «استغفار کن» .فرد سومی به محضرش شرفیاب شد و از حضرت خواست تا دعایی فرماید که خداوند پسری به او عطا فرماید. حضرت، به او فرمودند: «استغفار کن».
حاضران باتعجّب پرسیدند: سه نفر با سه خواسته متفاوت، خدمتِ شما آمدند و شما همه را به «استغفار» توصیه فرمودید؟! فرمود: من این توصیه را از خود نگفتم. همانا در این توصیه از کلامِ خداوند الهام گرفتم و آن گاه این آیات سوره نوح را تلاوت فرمودند:
«اِستَغفروا ربَّکم اِنَّه کانَ غَفّاراً یرسِلِ السَّماءَ علیکُم مِدراراً ویمدِدکُم بِاَموال وبنین وَیجعَل لَکُم جَنّاتٍ ویجعَل لکم اَنهاراً؛ از پروردگار خود آمرزش بخواهید که او بسیار آمرزنده است؛ تا باران های مفید و پر برکت را از آسمان بر شما پیوسته دارد و شما را با مال بسیار و فرزندان متعدّد یاری رساند و باغ های خرّم و نهرهای جاری به شما عطا فرماید.
📚مجمع البیان، ذیل تفسیر سوره نوح
#پندانـــــــهـــ
🔻 هر جا خداوند امتحانت کرد و
یک خورده عـقـب رفتی، غصه نخور
زیرا این امتحان لازم بود تا به ناقص
بودن خود پی ببری؛ کمی تلاش کنی
جـبـران میشود. امتحان فضل خدا
میباشد و برای رشـدِ خـلـق، نـافع و
لازم است.
📚 حاج اسماعیل دولابی (ره)
🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب
💓 eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
#پندانـــــــهـــ
🔻 هر جا خداوند امتحانت کرد و
یک خورده عـقـب رفتی، غصه نخور
زیرا این امتحان لازم بود تا به ناقص
بودن خود پی ببری؛ کمی تلاش کنی
جـبـران میشود. امتحان فضل خدا
میباشد و برای رشـدِ خـلـق، نـافع و
لازم است.
📚 حاج اسماعیل دولابی (ره)
🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب
💓 eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
#پندانه
✍ﺷﺨﺼﯽ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺩﻭ ﭼﯿﺰ ﺧﻮﺍﺳﺖ:
ﯾﮏ ﮔﻞ ﻭ ﯾﮏ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ
ﺍﻣﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩ
ﯾﮏ ﮐﺎﮐﺘﻮﺱ ﻭ ﯾﮏ ﮐﺮﻡ ﺑﻮﺩ
ﻏﻤﮕﯿﻦ ﺷﺪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺍﻧﺪﯾﺸﯿﺪ
ﺷﺎﯾﺪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﻭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺗﻮﺟﻬﯽ نمی کند
✨ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﮔﺬﺷﺖ ...
ﺍﺯ ﺁﻥ ﮐﺎﮐﺘﻮﺱ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺧﺎﺭ
ﮔﻠﯽ ﺯﯾﺒـﺎ ﺭﻭﯾﯿﺪﻩ ﺷﺪ
ﻭ ﺁﻥ ﮐﺮﻡ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺑﻪ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﺍﯼ زیبـا شده بود
👈ﺍﮔﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺍﺳﺘﯿﺪ
ﻭ ﭼﯿﺰ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﮐﺮﺩﯾﺪ...
ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﮐﻨﯿد ...
ﺧﺎﺭﻫﺎﯼ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﮔﻠﻬﺎﯼ ﻓﺮﺩﺍﯾﻨد