فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⏪ نقش زنان درحکومت امام زمان(عجل الله فرجه)
✅ خانمها باید سیاسی باشند...
👤 استاد پناهیان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
ارتباط با امام زمان.mp3
5.59M
🔹 #ارتباط با #امام_زمان(عج)
🔸 استاد مسعود عالی
🔹تلنگری زیبا برای همه ما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آرزوی جالب پیرزن همسایه حاج قاسم
رئیس جمعیت هلال احمر;
با ارز دولتی واکسنهای آلمانی، فرانسوی و کانادایی, وارد می کنیم. اگر تقاضا برای واکسن آنفلوآنزا بیشتر باشد و این ۱۶ میلیون دوز کفایت نکند مجبور خواهیم بود با ارز آزاد مجدداً واکسن وارد کشور کنیم!
🔺 یکی از بزرگترین عملیات های واکسیناسیون ایران و جهان کلید می خورد!!!
🔹 وقتی داروی کودکان سرطانی تحریم است چطور برای ما بصورت گسترده واکسن میفرستند؟
⚠️خطرات جدی واکسن های غربی در پوشش کشورهای غیر امریکایی و در واقع با پشتیبانی امریکا و افرادی مانند بیل گیتس بدون تحریم وارد شده است. چون می دانند پس از سخنان رهبری، حساسیت مردم نسبت به واکسن امریکایی بیشتر شده است.
🔺 کمر جمعیت ایران هم در 41 سال گذشته با هدایت همین گروه مافیایی پشت صحنه و با تابلوی وزارت بهداشت ج.ا.ا. شکسته شد.
🔺 الان چه خوابی برای مردم بی نوا و هراسان از بیماری و مرگ دیده اند که فعلا 16 میلیون دوز را وارد می کنند و جالب اینکه ناظر و مجری هم همان کسانی اند که سیاست های بهداشت و درمان و تغذیه را مشخص می کنند.
🔺 اگر فردا روز مشخص شد این واکسن ها مانند خون های فرانسوی که اولین بار ایدز را وارد کشور کردند الوده بوده یا مانند سیاست جنین کشی که جمعیت ایران را با بحران روبرو کرده است باعث از بین رفتن جمعیت و عامل چند بیماری نوپدید و ناشناخته خواهد شد تکلیف چیست؟
🔺 چند نفر بخاطر نابودی جمعیت و ورود ایدز در ایران و ایجاد فساد گسترده در نان و سفره مردم محاکمه شده اند که فردا روز انتظار باشد پیرو هشدار رهبری نسبت به این واکسن ها کسانی که تعمدا نسبت به آن تقصیر و جرم مرتکب شده اند ، به تیغ عدالت سپرده خواهند شد.
⚠️انتظار این است که خود و خانواده و دیگران را هشیار کنیم تا جلوی فجایع دیگر گرفته شود. باور کنیم اینها بخشی از حق الناس است. پس این پیام را بازنشر دهید.
✅ امام خامنه ای "مدظله" (۹۹/۰۱/۰۳):
سران آمریکا چند بار تا حالا گفتهاند که ما حاضریم از لحاظ درمان و دارو به شما کمک کنیم؛ چند بار تکرار کردهاند که فقط شما از ما بخواهید تا به شما از لحاظ دارو و درمان کمک کنیم.این جزو آن حرفهای بسیار عجیب است که به ما می گویند که از آنها درمان بخواهیم و دارو.
شما آمریکایی ها؛ متهمید به اینکه این ویروس را شما تولید کردهاید؛ من نمی دانم چه قدر این اتّهام حقیقی است؟!؟امّا وقتی این اتّهام وجود دارد ؛ کدام عاقلی به شما اعتماد می کند که شما بیایید برای او دارو بیاورید؛ ممکن است داروی شما یک وسیلهای باشد برای اینکه این بیماری را بیشتر گسترش بدهد!!! هیچ اعتباری ندارید؛ به شما اعتمادی نیست.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 بازخوانی| رهبر معظم انقلاب اسلامی: نبود آقایان یزدی و مصباح برای مجلس خبرگان خسارت است
🔹مقام معظم رهبری: برخی بزرگان هم هستند که رأی آوردن و یا رأی نیاوردن، هیچ خللی در شخصیت آنها ایجاد نمی کند، آقایان یزدی و مصباح از جمله این افراد هستند که حضور آنان در خبرگان باعث افزایش وزانت این مجلس می شود و نبود آنها نیز برای مجلس خبرگان خسارت است./۲۰ اسفند ۱۳۹۴
«مجموعه فرهنگی سنگر» رحلت این عالم وارسته، انقلابی، بابصیرت و خار چشم لیبرالها و متحجرین را تسلیت عرض میکند.
=========================
🆔 🇮🇷@sangar_1🇮🇷
🇮🇷مجموعهی فرهنگی سنگر🇮🇷
📌آیتالله محمد یزدی دار فانی را وداع گفت
اذا مات العالم الفقیه ثلم فی الاسلام ثلمة لایسدها شیء
وقتی عالمی فقیه، فوت کند در اسلام رخنه و حفرهای ایجاد میشود که هیچ چیزی نمیتواند جای آن را پر کند
🔹 ایشان عضو خبرگان رهبری بود و چندی پیش بهعلت بیماری از عضویت شورای نگهبان استعفا کرد. ریاست مجلس خبرگان، ریاست قوه قضاییه، ریاست جامعه مدرسین قم، عضو شورای نگهبان و نمایندگی مجلس را در کارنامه داشت.
«مجموعه فرهنگی سنگر» رحلت این عالم وارسته، انقلابی، بابصیرت و خار چشم لیبرالها و متحجرین را تسلیت عرض میکند.
=========================
🆔 🇮🇷@sangar_1🇮🇷
🇮🇷مجموعهی فرهنگی سنگر🇮🇷
🔺نبود آقایان آیت الله #یزدی و آیت الله مصباح برای خبرگان خسارت است
💢 حضرت #امام_خامنه_ای:
🔹 بعضی از #بزرگان ما هستند که اینها رأی آوردن و نیاوردنشان، هیچ لطمه ای به شخصیّت اینها پیدا نمیکند. بعضی هستند که مجلس خبرگان از حضور آنها بهرهمند میشود، نه آنها از حضور در مجلس خبرگان. امثال جناب آقای یزدی یا جناب آقای مصباح، کسانی هستند که وقتی در مجلس خبرگان حضور داشته باشند، مجلس #وزانت بیشتری پیدا میکند. نبودن اینها در مجلس خبرگان، به اینها هیچگونه ضرری نمیزند. بله، برای مجلس خبرگان نبودن اینها خسارت است. شخصیّت برجستهی اشخاص به #معنویّات آنها، به داشتههای معنوی آنها، به سرمایههای معنوی آنها است.
🏴 رحمت خدا بر این فقیه بصیر و عالم انقلابی
#عمار_انقلاب
#یاور_رهبر
#آیتالله_محمد_یزدی
«مجموعه فرهنگی سنگر» رحلت این عالم وارسته، انقلابی، بابصیرت و خار چشم لیبرالها و متحجرین را تسلیت عرض مینماید.
=========================
🆔 🇮🇷@sangar_1🇮🇷
🇮🇷مجموعهی فرهنگی سنگر🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑 زندگینامه مرحوم آیت الله یزدی عضو مجلس خبرگان رهبری
🔹آیت الله محمد یزدی نماینده مردم قم در خبرگان رهبری صبح امروز نوزدهم آذر ماه در سن ۸۹ سالگی دعوت حق را لبیک گفت و عصر امروز چهارشنبه در جوار بارگاه ملکوتی حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) به خاک سپرده میشود.
از خداوند مسئلت داریم ایشان را غرق انوار رحمت الهی و همنشین ائمه معصومین - علیهم السلام - گرداند.
💔روحش شاد و یادش گرامی💔
┄┅═✧❁•🌺•❁✧═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با سلام به اطلاع می رساند برای این کلیپ زحمات زیادی کشیده شده است تا در آن از شبهاتی که در مورد رهبری در اذهان عمومی مردم هست رفع شبهه گردد و انشاءالله در انتخابات آینده دقت لازم را داشته باشیم لطفاً این کلیپ را تا جایی که ممکن هست منتشر کنید در تمامی گروه ها و اقوام و آشنایان.
با تشکر.🌹
لطفا تا انتهامشاهده و سپس نشر بفرمائید.
53.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽
#ببینید
نماهنگ | راهم بده...
بامداحی: حاج مهدی رسولی
شاعر: علی رأفتی
واکسن کرونا مشکوک است و به واکسن قتل عام معروف است .
متاسفانه ۱۶ ملیون دوز از آن وارد کشور شده و پولش هم از طرف بانک مرکزی پرداخت شده 🤔😳
خدایا به داد این مردم برس 🤲
دیگه قول میدن به هیچ فتنه گر دروغگو و فریبکاری رای ندن 🙈
#دولت_انقلابی 👊
@dolate_enghelabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️نمکی: واکسن کرونای خارجی به زودی وارد میشود
وزیر بهداشت:
🔹️به دلیل فشارهای ناجوانمردانه آمریکاییها در نقل و انتقالات ارزی دچار مشکل بودیم اما با دستور صریح رییس جمهور، گرههای تامین واکسن از خارج از کشور در حال گشوده شدن است.
#نه_به_واکسن
خب اول به خودتون بزنید بعد به مردم!!
چرا داروهای بیماران پروانه ای رو نمیدهند ولی واکسنهای کرونارو...!!
@tebiranii
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
✴️ #رد_مظالم چیست؟
✅ پاسخ :
✍🏼 #مظالم اصطلاحاً به #اموال و #بدهىهايى گفته مىشود که انسان از #روى_ظلم و #بىعدالتى از بندگان خدا گرفته و نپرداخته است،
و #حکم_شرعى آن اين است که اگر صاحب آنها را مىشناسد بايد عين اموال را به آنها برگرداند،
و اگر صاحب آنها را نمىشناسد و معلوم نيستند، اين اموال و بدهىها را بايد از طرف آنها به فقرا صدقه بدهد و براى اين کار احتیاط واجب آن است که از #دفتر_مرجع_تقلید اذن بگيرد.
-------
📖 سایت آیت الله خامنه ای -دامت برکاته-
#احکام_مظالم
╭═⊰🍂🌺🌸🍂⊱━╮
http://eitaa.com/joinchat/2371223552Ca5be77fd53
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💎 در محضر شهید همت
🔹️موضوی : اخلاص
🏴 #پیام_تسلیت_رهبر_انقلاب درپی درگذشت آیتالله محمد یزدی
▫️حضرت آیتالله خامنهای در پیامی درگذشت عالم مجاهد و پارسا آیتالله حاج شیخ محمد یزدی را تسلیت گفتند.
🔹 متن پیام رهبر انقلاب اسلامی به این شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
درگذشت عالم مجاهد و پارسا آیةالله آقای حاج #شیخ_محمد_یزدی - رضواناللهعلیه - را به حوزهی علمیهی معظم قم و مراجع عظام و علمای عالیمقام و جامعهی محترم مدرسین و به شاگردان و دوستان و ارادتمندان آن مرحوم و بهطور ویژه به خاندان گرامی و همسر و فرزندان مکرم ایشان تسلیت عرض می کنم.
سوابق انقلابی و مبارزات دوران طاغوت در کنار حضور پیوسته و همیشگی در همهی دورانهای انقلاب و اشتغال به مسئولیتهای بزرگ در ادارهی کشور همچون؛ ریاست قوهی قضاییه و عضویت در شورای نگهبان و مجلس خبرگان و مجلس شورای اسلامی، و در کنار فعالیت علمی و فقهی، شخصیتی جامع و اثرگذار از این عالم جلیل پدید آورده بود.
ایمان راسخ به مبانی انقلاب و استقامت در این راه و غیرت دینی و انقلابی، نشانههای بارز دیگری از این شخصیت مکرم بود.
امید است این وزن سنگین ذخیرهی معنوی مایهی علو درجات ایشان باشد.
از خداوند متعال رحمت و مغفرت و رضوان الهی را برای آن مرحوم مسألت می کنم.
سیدعلی خامنهای
۱۹ آذر ۱۳۹۹
‼️ بروزترین کانال رهبر معظم انقلاب 👇
http://eitaa.com/joinchat/1958608927C282a6f114a
67_aqayi_tahdir_molk_.mp3
712.3K
قرائت سوره مبارکه ملک هدیه به روح پاک حضرت آیت الله محمد یزدی - رضوان الله تعالی علیه -
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_دهم
💠 از حیاط خانه که خارج شدیم، مصطفی با همان لحن محکم شروع کرد:
«ببخشید زود بیدارتون کردم، اکثر راههای منتهی به شهر داره بسته میشه، باید تا هوا روشن نشده بزنیم بیرون!»
از طنین ترسناک کلماتش دوباره جام #وحشت در جانم پیمانه شد و سعد انگار نمیشنید مصطفی چه میگوید که در حال و هوای خودش زیر گوشم زمزمه کرد:
«نازنین! هر کاری کردم بهم اعتماد کن!»
💠 مات چشمانش شده و میدیدم دوباره از نگاهش #شرارت میبارد که مصطفی از آیینه نگاهی به سعد کرد و با صدایی گرفته ادامه داد:
«دیشب از بیمارستان یه بسته آنتیبیوتیک گرفتم که تا #تهران همراهتون باشه.»
و همزمان از جیب پیراهن کِرِم رنگش یک بسته کپسول درآورد و به سمت عقب گرفت.
سعد با اکراه بسته را از دستش کشید و او همچنان نگران ما بود که برادرانه توضیح داد:
«اگه بتونیم از شهر خارج بشیم، یک ساعت دیگه میرسیم #دمشق.
تلفنی چک کردم برا بعد از ظهر پرواز تهران جا داره.»
و شاید هنوز نقش اشکهایم به دلش مانده بود و میخواست خیالم را تخت کند که لحنش مهربانتر شد:
«من تو فرودگاه میمونم تا شما سوار هواپیما بشید، به امید #خدا همه چی به خیر میگذره!»
💠 زیر نگاه سرد و ساکت سعد، پوزخندی پیدا بود و او میخواست در این لحظات آخر برای دردهای مانده بر دلم مرهمی باشد که با لحنی دلنشین ادامه داد:
«خواهرم، ما هم مثل شوهرت #سُنی هستیم. ظلمی که تو این شهر به شما شد، ربطی به #اهل_سنت نداشت! این #وهابیها حتی ما سُنیها رو هم قبول ندارن...»
و سعد دوست نداشت مصطفی با من همکلام شود که با دستش سرم را روی شانهاش نشاند و میان حرف مصطفی زهر پاشید:
«زنم سرش درد میکنه، میخواد بخوابه!»
از آیینه دیدم #قلب نگاهش شکست که مرا نجات داده بود، چشم بر جرم سعد بسته بود، میخواست ما را تا لحظه آخر همراهی کند و با اینهمه محبت، سعد از صدایش تنفر میبارید.
او ساکت شد و سعد روی پلکهایم دست کشید تا چشمانم را ببندم و من از حرارت انگشتانش حس خوشی نداشتم که دوباره دلم لرزید.
💠 چشمانم بسته و هول خروج از شهر به دلم مانده بود که با صدایی آهسته پرسیدم:
«الان کجاییم سعد؟»
دستم را میان هر دو دستش گرفت و با مهربانی پاسخ داد:
«تو جادهایم عزیزم، تو بخواب. رسیدیم دمشق بیدارت میکنم!»
خسته بودم، دلم میخواست بخوابم و چشمانم روی نرمی شانهاش گرم میشد که حس کردم کنارم به خودش میپیچد.
تا سرم را بلند کردم، روی قفسه سینه مچاله شد و میدیدم با انگشتانش صندلی ماشین را چنگ میزند که دلواپس حالش صدایش زدم.
💠 مصطفی از آیینه متوجه حال خراب سعد شده بود و او در جوابم فقط از درد ناله میزد،
دستش را به صندلی ماشین میکوبید و دیگر طاقتش تمام شده بود که فریاد زد:
«نازنین به دادم برس!»
تمام بدنم از #ترس میلرزید و نمیدانستم چه بلایی سر عزیزدلم آمده است که مصطفی ماشین را به سرعت نگه داشت و از پشت فرمان پیاده شد.
بلافاصله در را از سمت سعد باز کرد، تلاش میکرد تکیه سعد را دوباره به صندلی بدهد و مضطرب از من پرسید:
«بیماری قلبی داره؟»
💠 زبانم از دلشوره به لکنت افتاده و حس میکردم سعد در حال جان دادن است که با گریه به مصطفی التماس میکردم:
«تورو خدا یه کاری کنید!»
و هنوز کلامم به آخر نرسیده، سعد دستش را با قدرت در سینه مصطفی فرو برد، ناله مصطفی در سینهاش شکست و ردّ #خون را دیدم که روی صندلی خاکستری ماشین پاشید.
هنوز یک دستش به دست سعد مانده بود، دست دیگرش روی قفسه سینه از خون پُر شده و سعد آنچنان با لگد به سینه #مجروحش کوبید که روی زمین افتاد و سعد از ماشین پایین پرید.
💠 چاقوی خونی را کنار مصطفی روی زمین انداخت، درِ ماشین را به هم کوبید و نمیدید من از #وحشت نفسم بند آمده است که به سمت فرمان دوید.
زبان خشکم به دهانم چسبیده و آنچه میدیدم باورم نمیشد که مقابل چشمانم مصطفی #مظلومانه در خون دست و پا میزد و من برای نجاتش فقط جیغ میزدم.
سعد ماشین را روشن کرد و انگار نه انگار آدم کشته بود که به سرعت گاز داد و من ضجه زدم:
«چیکار کردی حیوون؟ نگه دار من میخوام پیاده شم!»
و #رحم از دلش فرار کرده بود که از پشت فرمان به سمتم چرخید و طوری بر دهانم سیلی زد که سرم از پشت به صندلی کوبیده شد،
جراحت شانهام از درد آتش گرفت و او دیوانهوار نعره کشید:
«تو نمیفهمی این بیپدر میخواست ما رو تحویل نیروهای امنیتی بده؟!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_یازدهم
💠 احساس میکردم از دهانش آتش میپاشد که از درد و ترس چشمانم را در هم کشیدم و پشت پلکم همچنان مصطفی را میدیدم که با دستی پر از #خون سینهاش را گرفته بود و از درد روی زمین پا میکشید.
سوزش زخم شانه، مصیبت خونی که روی صندلی مانده و همسری که حتی از حضورش #وحشت کرده بودم؛ همه برای کشتنم کافی بود و این تازه اول مکافاتم بود که سعد بیرحمانه برایم خط و نشان کشید:
«من از هر چی بترسم، نابودش میکنم!»
💠 از آینه چشمانش را میدیدم و این چشمها دیگر بوی خون میداد و زبانش هنوز در خون میچرخید:
«ترسیدم بخواد ما رو تحویل بده، #نابودش کردم! پس کاری نکن ازت بترسم!»
با چشمهایش به نگاهم شلاق میزد و میخواست ضرب شصتش تا ابد یادم بماند که عربده کشید:
«به جون خودت اگه ازت بترسم، نابودت میکنم نازنین!»
هنوز باورم نمیشد #عشقم قاتل شده باشد و او به قتل خودم تهدیدم میکرد که باور کردم در این مسیر اسیرش شده و دیگر روی زندگی را نخواهم دید.
💠 سرخی گریه چشمم را خون کرده و خونی به تنم نمانده بود که صورتم هرلحظه سفیدتر میشد و او حالم را از آینه میدید که دوباره بیقرارم شد:
«نازنین چرا نمیفهمی بهخاطر تو این کارو کردم؟! پامون میرسید #دمشق، ما رو تحویل میداد. اونوقت معلوم نبود این جلادها باهات چیکار میکردن!»
نیروهای امنیتی #سوریه هرچقدر خشن بودند، این زخم از پنجه همپیالههای خودش به شانهام مانده بود، یکی از همانها میخواست سرم را از تنم جدا کند و امروز سعد مقابل چشم خودم مصطفی را با چاقو زد که دیگر #عاشقانههایش باورم نمیشد و او از اشکهایم #پشیمانیام را حس میکرد که برایم شمشیر را از رو کشید:
«با این جنازهای که رو دستمون مونده دیگه هیچکدوم حق انتخاب نداریم! این راهی رو که شروع کردیم باید تا تهش بریم!»
💠 دیگر از چهرهاش، از چشمانش و حتی از شنیدن صدایش میترسیدم که با صورتم به پنجره پناه بردم و باران اشک از چشمانم روی شیشه میچکید.
در این ماشین هنوز عطر مردی میآمد که بیدریغ به ما #محبت کرد و خونش هنوز مقابل چشمانم مانده بود که از هر دو چشمم به جای اشک خون میبارید.
در این کشور غریب تنها سعد آشنایم بود و او هم دیگر #قاتل جانم شده بود که دلم میخواست همینجا بمیرم.
پشت شیشه اشک، چشمم به جاده بود و نمیدانستم مرا به کجا میکشد که ماشین را متوقف کرد و دوباره نیش صدایش گوشم را گزید:
«پیاده شو!»
💠 از سکوتم سرش را چرخاند و دید دیگر از نازنین جنازهای روی صندلی مانده که نگاهش را پردهای از اشک گرفت و بیهیچ حرفی پیاده شد.
در را برایم باز کرد و من مثل کودکی که گم شده باشد، حتی لبهایم از #ترس میلرزید و گریه نفسم را برده بود که دل سنگش برایم سوخت.
موهایم نامرتب از زیر شال سفیدی که دیشب سمیه به سرم پیچیده بود، بیرون زده و صورتم همه از #درد و گریه در هم رفته بود که با هر دو دستش موهایم را زیر شال مرتب کرد و نه تنها دلش که از دیدن این حالم کلماتش هم میلرزید:
«اگه میدونستم اینجوری میشه، هیچوقت تو رو نمیکشوندم اینجا، اما دیگه راه برگشت نداریم!»
💠 سپس با نگاهش ادامه مسیر را نشانم داد و گفت:
«داریم نزدیک #دمشق می شیم، باید از اینجا به بعد رو با تاکسی بریم. میترسم این ماشین گیرمون بندازه.»
دستم را گرفت تا از ماشین پیاده شوم و نگاهم هنوز دنبال خط خون مصطفی بود که قدم روی زمین گذاشتم و دلم پیش عطرش جا ماند.
سعد میترسید فرار کنم که دستم را رها نمیکرد، با دست دیگرش مقابل ماشینها را میگرفت و من تازه چشمم به تابلوی میان جاده افتاد که حسی در دلم شکست.
💠 دستم در دست سعد مانده و دلم از قفس سینه پرید که روی تابلو، مسیر #زینبیه دمشق نشان داده شده و همین اسم چلچراغ گریه را دوباره در چشمم شکست.
سعد از گریههایم کلافه شده بود و نمیدانست اینبار خیال دیگری خانه خاطراتم را زیر و رو کرده که دلم تنها آغوش #مادرم را تمنا میکرد.
همیشه از زینبیه دمشق میگفت و نذری که در حرم #حضرت_زینب (سلاماللهعلیها) کرده و اجابت شده بود تا نام مرا زینب و نام برادرم را ابوالفضل بگذارد؛
ابوالفضل پای #نذر مادر ماند و من تمام این #اعتقادات را دشمن آزادی میدیدم که حتی نامم را به مادرم پس دادم و نازنین شدم.
💠 سالها بود #خدا و دین و مذهب را به بهانه آزادی از یاد برده و حالا در مسیر #مبارزه برای همین آزادی، در چاه بیانتهایی گرفتار شده بودم که دیگر #امید رهایی نبود...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد✨با زدن انگشت بر روی لینک👇به ما بپیوندید
لینک بانوان فرهیخته فلارد
┄┅═✧❁•🍃🌻🍃•❁✧═┅┄ @banovan_farhikhte_felard
┄┅═✧❁•🍃🌻🍃•❁✧═┅┄