✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_دهم
💠 از حیاط خانه که خارج شدیم، مصطفی با همان لحن محکم شروع کرد:
«ببخشید زود بیدارتون کردم، اکثر راههای منتهی به شهر داره بسته میشه، باید تا هوا روشن نشده بزنیم بیرون!»
از طنین ترسناک کلماتش دوباره جام #وحشت در جانم پیمانه شد و سعد انگار نمیشنید مصطفی چه میگوید که در حال و هوای خودش زیر گوشم زمزمه کرد:
«نازنین! هر کاری کردم بهم اعتماد کن!»
💠 مات چشمانش شده و میدیدم دوباره از نگاهش #شرارت میبارد که مصطفی از آیینه نگاهی به سعد کرد و با صدایی گرفته ادامه داد:
«دیشب از بیمارستان یه بسته آنتیبیوتیک گرفتم که تا #تهران همراهتون باشه.»
و همزمان از جیب پیراهن کِرِم رنگش یک بسته کپسول درآورد و به سمت عقب گرفت.
سعد با اکراه بسته را از دستش کشید و او همچنان نگران ما بود که برادرانه توضیح داد:
«اگه بتونیم از شهر خارج بشیم، یک ساعت دیگه میرسیم #دمشق.
تلفنی چک کردم برا بعد از ظهر پرواز تهران جا داره.»
و شاید هنوز نقش اشکهایم به دلش مانده بود و میخواست خیالم را تخت کند که لحنش مهربانتر شد:
«من تو فرودگاه میمونم تا شما سوار هواپیما بشید، به امید #خدا همه چی به خیر میگذره!»
💠 زیر نگاه سرد و ساکت سعد، پوزخندی پیدا بود و او میخواست در این لحظات آخر برای دردهای مانده بر دلم مرهمی باشد که با لحنی دلنشین ادامه داد:
«خواهرم، ما هم مثل شوهرت #سُنی هستیم. ظلمی که تو این شهر به شما شد، ربطی به #اهل_سنت نداشت! این #وهابیها حتی ما سُنیها رو هم قبول ندارن...»
و سعد دوست نداشت مصطفی با من همکلام شود که با دستش سرم را روی شانهاش نشاند و میان حرف مصطفی زهر پاشید:
«زنم سرش درد میکنه، میخواد بخوابه!»
از آیینه دیدم #قلب نگاهش شکست که مرا نجات داده بود، چشم بر جرم سعد بسته بود، میخواست ما را تا لحظه آخر همراهی کند و با اینهمه محبت، سعد از صدایش تنفر میبارید.
او ساکت شد و سعد روی پلکهایم دست کشید تا چشمانم را ببندم و من از حرارت انگشتانش حس خوشی نداشتم که دوباره دلم لرزید.
💠 چشمانم بسته و هول خروج از شهر به دلم مانده بود که با صدایی آهسته پرسیدم:
«الان کجاییم سعد؟»
دستم را میان هر دو دستش گرفت و با مهربانی پاسخ داد:
«تو جادهایم عزیزم، تو بخواب. رسیدیم دمشق بیدارت میکنم!»
خسته بودم، دلم میخواست بخوابم و چشمانم روی نرمی شانهاش گرم میشد که حس کردم کنارم به خودش میپیچد.
تا سرم را بلند کردم، روی قفسه سینه مچاله شد و میدیدم با انگشتانش صندلی ماشین را چنگ میزند که دلواپس حالش صدایش زدم.
💠 مصطفی از آیینه متوجه حال خراب سعد شده بود و او در جوابم فقط از درد ناله میزد،
دستش را به صندلی ماشین میکوبید و دیگر طاقتش تمام شده بود که فریاد زد:
«نازنین به دادم برس!»
تمام بدنم از #ترس میلرزید و نمیدانستم چه بلایی سر عزیزدلم آمده است که مصطفی ماشین را به سرعت نگه داشت و از پشت فرمان پیاده شد.
بلافاصله در را از سمت سعد باز کرد، تلاش میکرد تکیه سعد را دوباره به صندلی بدهد و مضطرب از من پرسید:
«بیماری قلبی داره؟»
💠 زبانم از دلشوره به لکنت افتاده و حس میکردم سعد در حال جان دادن است که با گریه به مصطفی التماس میکردم:
«تورو خدا یه کاری کنید!»
و هنوز کلامم به آخر نرسیده، سعد دستش را با قدرت در سینه مصطفی فرو برد، ناله مصطفی در سینهاش شکست و ردّ #خون را دیدم که روی صندلی خاکستری ماشین پاشید.
هنوز یک دستش به دست سعد مانده بود، دست دیگرش روی قفسه سینه از خون پُر شده و سعد آنچنان با لگد به سینه #مجروحش کوبید که روی زمین افتاد و سعد از ماشین پایین پرید.
💠 چاقوی خونی را کنار مصطفی روی زمین انداخت، درِ ماشین را به هم کوبید و نمیدید من از #وحشت نفسم بند آمده است که به سمت فرمان دوید.
زبان خشکم به دهانم چسبیده و آنچه میدیدم باورم نمیشد که مقابل چشمانم مصطفی #مظلومانه در خون دست و پا میزد و من برای نجاتش فقط جیغ میزدم.
سعد ماشین را روشن کرد و انگار نه انگار آدم کشته بود که به سرعت گاز داد و من ضجه زدم:
«چیکار کردی حیوون؟ نگه دار من میخوام پیاده شم!»
و #رحم از دلش فرار کرده بود که از پشت فرمان به سمتم چرخید و طوری بر دهانم سیلی زد که سرم از پشت به صندلی کوبیده شد،
جراحت شانهام از درد آتش گرفت و او دیوانهوار نعره کشید:
«تو نمیفهمی این بیپدر میخواست ما رو تحویل نیروهای امنیتی بده؟!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
چگونه عبادت کنم_4.mp3
9.9M
#چگونه_عبادت_کنم ؟ ۴ 🤲
عبادت، ارتباطیست میان
#قلب ما و #غیب
هرقدر قلب تطهیرتر، صافتر و زلاتر شود؛
موانع دریافتهای غیبی، در قلبمان کمتر و
کیفیت عبادات ما بیشتر و بهتر میگردد.
#انس_با_قرآن
┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈
#تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_ششم
💠 گریه یوسف را از پشت سر میشنیدم و میدیدم چشمان این رزمنده در برابر بارش اشکهایش #مقاومت میکند که مستقیم نگاهش کردم و بیپرده پرسیدم:
«چی شده؟»
از صراحت سؤالم، مقاومتش شکست و به لکنت افتاد:
«بچهها عباس رو بردن درمانگاه...»
گاهی تنها خوشخیالی میتواند نفسِ رفته را برگرداند که کودکانه میان حرفش پریدم:
«دیدم دستش #زخمی شده!»
💠 و کار عباس از یک زخم گذشته بود که نگاهش به زمین افتاد و صدایش به سختی بالا آمد:
«الان که برگشت یه راکت خورد تو #خاکریز.»
از گریه یوسف همه بیدار شده بودند، زنعمو پشت در آمد و پیش از آنکه چیزی بپرسد، من از در بیرون رفتم.
💠 دیگر نمیشنیدم رزمنده از حال عباس چه میگوید و زنعمو چطور به هم ریخته و فقط به سمت انتهای کوچه میدویدم.
مسیر طولانی خانه تا درمانگاه را با #بیقراری دویدم و وقتی رسیدم دیگر نه به قدمهایم رمقی مانده بود نه به قلبم.
دستم را به نرده ورودی درمانگاه گرفته بودم و برای پیش رفتن به پایم التماس میکردم که در گوشه حیاط عباسم را دیدم.
💠 تختهای حیاط همه پر شده و عباس را در سایه دیوار روی زمین خوابانده بودند. بهقدری آرام بود که خیال کردم خوابش برده و خبر نداشتم دیگر #خونی به رگهایش نمانده است.
چند قدم بیشتر با پیکرش فاصله نداشتم، در همین فاصله با هر قدم قلبم به قفسه سینه کوبیده میشد و بالای سرش از #نفس افتادم.
💠 دیگر قلبم فراموش کرده بود تا بتپد و به تماشای عباس پلکی هم نمیزد.
رگهایم همه از خون خالی شده و توانی به تنم نمانده بود که پهلویش زانو زدم و با چشم خودم دیدم این گوشه، #علقمه عباس من شده است.
زخم دستش هنوز با چفیه پوشیده بود و دیگر این #جراحت به چشمم نمیآمد که همان دست، از بدن جدا شده و کنار پیکرش روی زمین مانده بود.
💠 سرش به تنش سالم بود، اما از شکاف پیشانی بهقدری #خون روی صورتش باریده بود که دلم از هم پاشیده شد.
شیشه چشمم از اشک پُر شده و حتی یک قطره جرأت چکیدن نداشت که آنچه میدیدم #باور نگاهم نمیشد.
💠 دلم میخواست یکبار دیگر چشمانش را ببینم که دستم را به تمنا به طرف صورتش بلند کردم.
با سرانگشتم گلبرگ خون را از روی چشمانش جمع میکردم و زیر لب التماسش میکردم تا فقط یکبار دیگر نگاهم کند.
با همین چشمهای به خون نشسته، ساعتی پیش نگران جان ما #نارنجک را به دستم سپرد و در برابر نگاهم جان داد و همین خاطره کافی بود تا خانه خیالم زیر و رو شود.
💠 با هر دو دستم به صورتش دست میکشیدم و نمیخواستم کسی صدایم را بشنود که نفس نفس میزدم:
«عباس! من بدون تو چی کار کنم؟ من بعد از مامان و بابا فقط تو رو داشتم! تورو خدا با من حرف بزن!»
دیگر دلش از این دنیا جدا شده و نگران بار غمش نبودم که پیراهن #صبوریام را پاره کردم و جراحت جانم را نشانش دادم:
«عباس میدونی سر حیدر چه بلایی اومده؟ زخمی بود، #اسیرش کردن، الان نمیدونم زندهاس یا نه! هر دفعه میومدی خونه دلم میخواست بهت بگم با حیدر چی کار کردن، اما انقدر خسته بودی خجالت میکشیدم حرفی بزنم! عباس من دارم از داغ تو و حیدر دق میکنم!»
💠 دیگر باران اشک به یاری دستانم آمده بود تا نقش خون را از رویش بشویم بلکه یکبار دیگر صورتش را سیر ببینم و همین چشمان بسته و چهره #مظلومش برای کشتن دل من کافی بود.
#حیایم اجازه نمیداد نغمه نالههایم را #نامحرم بشنود که صورتم را روی سینه پُر خاک و خونش فشار میدادم و بیصدا ضجه میزدم.
💠 بدنش هنوز گرم بود و همین گرما باعث میشد تا از هجوم گریه در گلو نمیرم و حس کنم دوباره در #آغوشش جا شدهام که ناله مردی سرم را بلند کرد.
عمو از خانه رسیده بود، از سنگینی #قلب، دست روی سینه گرفته و قدمهایش را دنبال خودش میکشید.
پایین پای عباس رسید، نگاهی به پیکرش کرد و دیگر نالهای برایش نمانده بود که با نفسهایی بریده نجوا میکرد.
💠 نمیشنیدم چه میگوید اما میدیدم با هر کلمه رنگ #زندگی از صورتش میپَرد و تا خواستم سمتش بروم همانجا زمین خورد.
پیکر پاره پاره عباس، عمو که از درد به خودش میپیچید و درمانگاهی که جز #پایداری پرستارانش وسیلهای برای مداوا نداشت.
💠 بیش از دو ماه درد #غیرت و مراقبت از #ناموس در برابر #داعش و هر لحظه شاهد تشنگی و گرسنگی ما بودن، طاقتش را تمام کرده و #شهادت عباس، دیگر قلبش را از هم متلاشی کرده بود.
هر لحظه بین عباس و عمو که پرستاران با دست خالی میخواستند احیایش کنند، پَرپَر میزدم تا آخر عمو در برابر چشمانم پس از یک ساعت #درد کشیدن جان داد...
#ادامه_دارد
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
#تفسیر_قران_جلسه_43
🌹 آیه ۴۱ سوره مائده
💥 يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ لَا يَحْزُنكَ الَّذِينَ يُساَرِعُون فِى الْكُفْرِ مِنَ الَّذِينَ قَالُواْ ءَامَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ وَمِنَ الَّذِينَ هَادُواْ سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ سَماَّعُونَ لِقَوْمٍ ءَاخَرِينَ لَمْ يَأْتُوكَ يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِن بَعْدِ مَوَاضِعِهِ يَقُولُونَ إِنْ أُوتِيتُمْ هَذَا فَخُذُوهُ وَإِن لَّمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُواْ وَمَن يُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ فَلَن تَمْلِكَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً أُوْلَئِكَ الَّذِينَ لَمْ يُرِدِ اللَّهُ أَن يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ لَهُمْ فِى الدُّنْيَا خِزْىٌ وَ لَهُمْ فِى الْأَخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ
#ترجمه: اى پیامبر! كسانى كه در كفر شتاب مى كنند، تو را غمگین نسازند، چه آنان كه با دهانشان گفتند: ایمان آورده ایم، ولى دلهایشان ایمان نیاورده است. و چه آنان که یهودی اند و به شدت شنونده دروغند و با همه توان گوش به فرمان گروهی دیگرند که نزد تو نیامده اند. كه براى دروغ سازى با دقّت به سخنان تو گوش مى دهند و همچنین براى قوم دیگرى كه نزد تو نیامده اند، به سخنان تو گوش مى دهند. آنان كلمات را از جایگاه خود تحریف مى كنند و مى گویند: اگر این مطلب به شما داده شد بپذیرید، ولى اگر به شما داده نشد، بپرهیزید و هر كه را خداوند بخواهد مجازات كند تو هرگز در برابر قهر الهى هیچ كارى نمى توانى برایش كنى. آنان كسانی اند كه خداوند نخواسته است دل هایشان را پاک كند. براى آنان در دنیا ذلّت و خوارى، و برایشان در آخرت، عذابى بزرگ است.
🌷 #يُسَارِعُون: شتاب وعجله می کنند
🌷 #ِأَفْوَاهِهِمْ: دهان هایشان
🌷 #هَادُوا: یهودی اند
🌷 #سماعون: شنونده اند
🌷 #يُحَرِّفُونَ: تحریف می کنند
🌷 #مَوَاضِعِهِ: جایگاه هایشان
🌷 #خُذُوهُ: بگیرید
🌷 #َاحْذَرُوا: بپرهیزید
بعضی ها در انجام دادن کفر عجله دارند که قرآن درباره آنها می فرماید: یسارعون فی الکفر. که در این آیه به پیامبر اسلام می فرماید: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ لا يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسارِعُونَ فِي الْكُفْرِ ؛ ای پیامبر! کسانی که در کفر شتاب می کنند تورا غمگین نسازند.» این ها چه کسانی هستند که در #کفر شتاب و عجله می کنند؟
1⃣ #دسته_اول: منافقان «مِنَ الَّذِينَ قالُوا ءامَنّا بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ: از کسانی هستند که با دهانشان گفتند: ایمان آورده ایم ولی دل هایشان ایمان نیاورده است.»
2⃣ #دسته_دوم: يهود. «وَ مِنَ الَّذِينَ هادُوا: و از کسانی که یهودی اند»
آنها زياد به سخنان پیامبر گوش مى دهند امّا براى اطاعت نيست، بلكه براى اين است كه دستاويزى براى دروغ بستن بر #پیامبر پيدا كنند. «سَمّاعُونَ لِلْكَذِبِ؛ و به شدت شنونده دروغند.» صفت ديگر آنها اين است جاسوس هاى ديگران كه نزد #پیامبر نيامده اند نيز می باشند که سخن چینی کنند.
قرآن به پیامبر می فرماید: «سَمّاعُونَ لِقَوْمٍ ءاخَرِينَ لَمْ يَأْتُوكَ؛ و با همه توان گوش به فرمان گروهی دیگرند که نزد تو نیامده اند.»
و صفت دیگر آنها سخنان #خدا را تحريف مى كنند. «يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِهِ؛ آنان کلمات را از جایگاه خود تحریف می کنند.» بزرگان آنها به آنان دستور داده اند كه اگر محمّد «صلی الله علیه و آله و سلم» حكمى موافق خواست ما گفت، بپذيريد و اگر بر خلاف خواست ما بود از آن دورى كنيد که قرآن می فرماید: يَقُولُونَ إِنْ أُوتِيتُمْ هذا فَخُذُوهُ وَ إِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا؛ می گویند اگر این مطلب به شما داده شده بود بپذیرید ولی اگر به شما داده نشده بود بپرهیزید.»
اين ها اميدى به هدايت آنها نيست، و خدا مى خواهد به اين وسيله آنها را مجازات کند. «وَ مَنْ يُرِدِ اللّهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِكَ لَهُ مِنَ اللّهِ شَيْئاً: و هر که را خداوند بخواهد آزمایش و رسوایش کند تو هرگز در برابر قهر الهی هیچ کاری نمی توانی برایش کنی.» آنها به قدرى آلوده اند كه قابل پاک شدن نمى باشند به همين دليل «أُولئِكَ الَّذِينَ لَمْ يُرِدِ اللّهُ أَنْ يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ؛ آنان کسانی اند که #خداوند نخواسته است دل هایشان را پاک کند.»
در پايان آيه مى فرمايد: «لَهُمْ فِي الدُّنْيا خِزْيٌ وَ لَهُمْ فِي الْأخِرَةِ عَذابٌ عَظِيمٌ؛ برای آنان در دنیا ذلت و خواری و برایشان در آخرت، عذابی بزرگ است.»
🔹 پيام های آیه ۴۱ سوره مائده 🔹
✅ #كفر، میدانى دارد كه گروهى در آن به سرعت پیش مى روند و هر لحظه به كفرشان اضافه مى شود.
✅ ایمانى ارزش دارد كه در #قلب، راسخ باشد.
✅ #تحریف، خیانت فرهنگى یهود است.
✅ #منافقان، از شفاعت پیامبر محرومند.
✅ #عذاب_دنیا نسبت به عذاب آخرت چیزى نیست.
✍تهیه و تنظیم : استاد عاشوری
چگونه عبادات کنیم 04.mp3
9.9M
🦋💧🦋
💧🦋
🦋
#چگونه_عبادت_کنم ؟ ۴ 🤲
عبادت، ارتباطیست میان
#قلب ما و #غیب
هرقدر قلب تطهیرتر، صافتر و زلاتر شود؛
موانع دریافتهای غیبی، در قلبمان کمتر و
کیفیت عبادات ما بیشتر و بهتر میگردد.
🦋💧🦋
4_5769440623962622054.mp3
9.73M
🦋💧🦋
💧🦋
🦋
#چگونه_عبادت_کنم ۱۰ 🤲
تنها ثروتی که مُجازیم؛
با خود، به برزخ منتقل کنیـــم؛
#قلب ماست!
مراقب سلامتمان باشیم!
و بیماریهایش را قبل از وفات، درمان کنیم!
باید مُدام قلبمان را چکاپ کنیم ....
چگونه ؟
🦋💧🦋
🔴 دلیل دلگیری عصرهای جمعه
🔵 از آیتالله بهاءالدینی پرسیدند: علت اینکه عصرهای جمعه دل انسان میگیرد و غمگین میشود چیست؟ فرمودند: چون در آن لحظه #قلب _مقدّس امام عصر (ارواحنا فداه) بهسبب عرضهی #اعمال انسانها، ناراحت و گرفته است، آدم و عالم متأثر میشوند، قلب و مدارِ وجود است.😔💔
📚 شرح چهل حدیث ص ۴۳۲
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
🌹 #تفسیر_قران_جلسه_60
🌹 آیات ۸۴ تا ۸۷ سوره انعام
💥وَ وَهَبْنَا لَهُٓ إِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ ۚ كُلًّا هَدَيْنَا ۚ وَ نُوحًا هَدَيْنَا مِنْ قَبْلُ ۖ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ دَاوُودَ وَ سُلَيْمَانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسَىٰ وَ هَارُونَ ۚ وَ كَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (۸۴)
💥وَ زَكَرِيَّا وَ يَحْيَىٰ وَ عِيسَىٰ وَ إِلْيَاسَ ۖ كُلٌّ مِنَ الصَّالِحِينَ (۸۵)
💥وَ إِسْمَاعِيلَ وَ الْيَسَعَ وَ يُونُسَ وَ لُوطًا ۚ وَ كُلًّا فَضَّلْنَا عَلَى الْعَالَمِينَ (۸۶)
💥وَ مِنْ آبَآئِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ وَ إِخْوَانِهِمْ ۖ وَ اجْتَبَيْنَاهُمْ وَ هَدَيْنَاهُمْ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ (۸۷)
#ترجمه: و اسحاق و یعقوب را به ابراهیم بخشیدیم، و هر یک را هدایت كردیم، و نوح را پیش از این هدایت نمودیم، و از فرزندان او داود و سلیمان و ایّوب و یوسف و موسی و هارون را هدایت كردیم؛ این گونه نیكوكاران را پاداش می دهیم (۸۴)
و زكریّا و یحیی و عیسی و الیاس را نیز كه از نسل اویند، هدایت نمودیم همه از شایستگان بودند. (۸۵)
و اسماعیل و یَسَع و یونس و لوط را [هدایت كردیم]، و همه را بر جهانیان برتری دادیم (۸۶)
و از پدران و فرزندان و برادرانشان بعضی را برتری عطا كردیم]، و آنان را برگزیدیم و به راهی مستقیم هدایت نمودیم (۸۷)
🌷 #َوَهَبْنَا: بخشیدیم
🌷 #هَدَيْنَا: هدایت کردیم
🌷 #ذُرِّيَّتِهِ: فرزندان او
🌷 #نَجْزِي: پاداش می دهیم
🌷 #الْمُحْسِنِينَ: نیکوکاران
🌷 #صالِحِين: شایستگان
🌷 #فَضَّلْنَا: برتری دادیم
🌷 #الْعَالَمِينَ: جهانیان
🌷 #آبَآئِهِمْ: پدرانشان
🌷 #َذُرِّيَّاتِهِم: فرزندانشان
🌷 #إِخْوَانِهِمْ: برادرانشان
🌷 #اجْتَبَيْنَاهُمْ: آنان را برگزیدیم
🌷 #صِرَاط: راه
این آیات همانند سایر آیات سوره انعام در #مکه نازل شده است.
در این آیات به قسمتى از نعمت هایی كه خداوند به #ابراهيم داده است اشاره شده، و آن مواهب فرزندان صالح و نسل لايق و برومند است كه يكى از بزرگترين مواهب الهى محسوب مى شود.
نخست مى فرمايد: «وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ؛ و اسحاق و یعقوب را به ابراهیم بخشیدیم»
سپس براى اين كه افتخار اين دو تنها در جنبه پيغمبرزادگى نبود، بلكه شخصاً در پرتو فكر صحيح و عمل صالح نور هدايت را در #قلب خود جاى داده بودند، مى فرماید: «كُلاًّ هَدَيْنا؛ و هر یک را هدایت کردیم»
و به دنبال آن براى اين كه تصوّر نشود، در دوران هاى قبل از ابراهيم، پرچمدارانى براى #توحيد نبودند، و اين موضوع از زمان او شروع شده اضافه مى كند، «وَ نُوحاً هَدَيْنا مِنْ قَبْلُ؛ و نوح را پیش از این هدایت نمودیم»
در حقيقت با اشاره به موقعيّت #نوح كه از اجداد ابراهيم است و موقعيّت جمعى از پيامبران كه از فرزندان او هستند، موقعيّت ممتاز ابراهيم را از نظر وراثت و ريشه و ثمره وجودى مشخّص مى سازد. و به دنبال آن تعداد زیادی از پيامبران را كه از نسل ابراهيم بودند نام مى برد.
نخست مى فرماید: «وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسى وَ هارُونَ؛ و از فرزندان او داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را هدایت کردیم»
و در پايان آيه مى فرمايد: «وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ؛ و این گونه نیکوکاران را پاداش می دهیم»
به اين ترتيب روشن مى كند كه مقام و موقعيّت آنان در پرتو اعمال و رفتار آنها بود.
و سپس اضافه مى كند: «وَ زَكَرِيّا وَ يَحْيى وَ عِيسى وَ إِلْياسَ كُلٌّ مِنَ الصّالِحِينَ؛ و زکریا و یحیی و عیسی و الیاس را نیز که از نسل اویند، هدایت نمودیم همه از شایستگان بودند» يعنى، مقامات آنها جنبه تشريفاتى و اجبارى نداشت بلكه در پرتو #عمل_صالح در پيشگاه خدا شخصيّت و عظمت يافتند.
سپس نام چهار نفر ديگر از پيامبران و رهبران الهى را ذكر نموده، مى فرمايد: «وَ إِسْماعِيلَ وَ الْيَسَعَ وَ يُونُسَ وَ لُوطاً وَ كلاًّ فَضَّلْنا عَلَى الْعالَمِينَ؛و اسماعیل و یسع و یونس و لوط را هدایت کردیم و همه را بر جهانیان برتری دادیم»
سپس اشاره كلّى به پدران و فرزندان و برادران #صالح پيامبران نام برده كه بطور تفصيل اسم آنها در اينجا نيامده است که می فرماید: «وَ مِنْ آبائِهِمْ وَ ذُرِّيّاتِهِمْ وَ إِخْوانِهِمْ وَ اجْتَبَيْناهُمْ وَ هَدَيْناهُمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ؛ و از پدران و فرزندان و برادرانشان بعضی را برتری عطا کردیم و آنان را برگزیدیم و به راهی مستقیم هدایت نمودیم»
🔹پیامهای آیات۸۴ تا ۸۷ سوره انعام
✅ #فرزند_صالح، هدیه و موهبت الهی است.
✅ سنت #هدایت و #بعثت، همواره جریان داشته است.
✍تهیه و تنظیم : استاد عاشوری
🔴 دلیل دلگیری عصرهای جمعه
🔵 از آیتالله بهاءالدینی پرسیدند: علت اینکه عصرهای جمعه دل انسان میگیرد و غمگین میشود چیست؟ فرمودند: چون در آن لحظه #قلب _مقدّس امام عصر (ارواحنا فداه) بهسبب عرضهی #اعمال انسانها، ناراحت و گرفته است، آدم و عالم متأثر میشوند، قلب و مدارِ وجود است.😔💔
📚 شرح چهل حدیث ص ۴۳۲