بهشگفٺم:
«چرایه طورلباس نمےپوشے
ڪھدرشأنوموقعیٺاجٺماعیٺباشه؟
یھڪمبیشٺرخرج خودٺڪن.
چراهمشلباساےسادھ وارزونمےپوشے؟
ٺوڪه وضعٺ خوبه».
-گفٺ:«ٺوبگوچراباید
یه چیزایي داشٺہ باشمڪه
بعضیا حسرٺداشٺناوناروبخـورن؟ چرابایدزرقوبرقدنیاچشمام
روڪورڪنه؟ دوسٺدارم
مثل بقیه مردمزندگےڪنم».🖐🏽🌿
#شَھیدهاعظَمشَفاهۍ
#جان-فدا❤
❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋
http://eitaa.com/raviannoorshohada
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
هدایت شده از 🌹دختران حاج قاسم❤
📕✏سه نیمه سیب🍎
⚘🌱داعشی ها همه را شهید و مجروح کرده بودندسیدمصطفی که در ابروییِ دو مستقر بود،کله سحر خودش را به ابروییِ یک میرساندتا از وضع برادرش باخبر شود. خودش میگفت که تو صورت شهدا نمی توانسته نگاه کندو فقط بدن هایشان رانگاه میکرد.وقتی نگاهش به پایی شبیه پای برادرش می افتد دودستی برسر میزند و می نشیند به گریه کردن؛اما بهو یکی با نوک پوتین میزند به کمرش.وقتی نگاه میکند،ناباورانه برادرش را بالای سرش می بیند. با خوشحالی شکر خدا میکند. او اما هنوزم نمی دانسته دو پیکری که کنارهم افتاده بودند،مجتبی و مصطفای تو باشند.فقط می دیده یک دست آن یکی که تیر به چانه اش خورده و از پشت سرش در رفته بود، روی سینه ی آن یکی بوده که پا نداشته.پیکرها،شش تا بوده؛اما بحث روی همان دو تا داغ بود.دوروبری ها،آنها را دوپسرخاله صدا می کردند. روحش خبر نداشته آن یکی که پایش پریده بود،هم نام خودش مصطفی است. و بشیر،اسم واقعی اش نیست.روزهای قبل که سید می آمدو به برادرش سر می زده،در همان خط می دید و خبر داشته که وصف ادب و عبادت این دو پسرخاله،زبان زد بوده است...
&ادامه دارد...
داوی:مادر#شهیدان مصطفی و مجتبی و مرتضی بختی
#جان-فدا❤
❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋
http://eitaa.com/raviannoorshohada
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
#سبک_زندگی_شهدایی 🌷
🌱 همیشہ همسرداریش خاص بود؛
وقتی مےخواستیم با هم بیرون برویم، لباسهایش را مےچید و از من مےخواست تا انتخاب ڪنم؛
از طرف دیگر توجہ خاصی بہ مادرش داشت.
هیچ وقت چیزی را بالاتر از مادرش نمےدید،
تعادل را رعایت مےڪرد؛
بہ خاطر دل همسرش دل مادرش را
نمےشڪست؛
و یا بہ خاطر مادرش بہ همسرش بـےاحترامی نمےڪرد...☑️
✍ بہ روایت همسر ...
#شهیدمدافعحرممهدینوروزی
#یادش_با_صلوات
#جان-فدا❤
❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋
http://eitaa.com/raviannoorshohada
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
6.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صحنه ای تکان دهنده از سوریه
پدری که خودش را روی فرزندش انداخته بود و خودش فوت میکند و فرزند نجات پیدا میکند
#جان-فدا❤
❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋
http://eitaa.com/raviannoorshohada
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
5.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پنجشنبه است
بیاد تمامی رفتگان
بیاد همه شهدای عزیزمان
شهید حاج قاسم سلیمانی 🖤
بیاد پدران ومادران آسمانی
بیاد همه آنان که
خاطره شدند درکنج
قلب و یادمان
فاتحه ای بخوانیم😔
#جان-فدا❤
❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋
http://eitaa.com/raviannoorshohada
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
📕✏سه نیمه سیب🍎
⚘🌱آینده را باید به خودِآینده واگذاشت.حالا را بچسب و ببین شورو حال خانواده را:حاج علی را که بایدمثل تو،غریبه هایی را ببیندکه یکی یکی و گاهی چندتاچندتا جلو بیایند،خود را معرفی کنند و از خاطرات مصطفی و مجتبی بگویند.
و باید زن مصطفی، پنجه هایش را لای پنجه های تو فروکند و بگوید:"خاله،من رو ببخش که خودخواهانه به خودم قبولانده بودم مجتبی شهیدشده باشه، بهتره..... آخه،خاله،حساب کتاب کرده بودم که بچه هایم بی پدر می مانند. ما خودم فکر کرده بودم این خونواده سهمشون یک شهید باشه،اونم مجتبی باشه دیگه."
وتو بگویی خیلی ها این فکر را کرده بودند ولی من ته دلم میگفت قصه جور دیگریست. من حتی جای گلوله هایی را که روی تن بچه هام نشسنه بود،می دیدم؛حتی دیدم افتاده بودند رو علف ها،و تو از حالا دیگر مادر دو شهیدهستی؛نه؛به قول خودت مادر سه شهید.داغ مرتضی را که چشم بازنکرده در زایشگاه،چاقوی جراحی در قلب کوچکش فرو کردند،فراموش نکرده ای.بله؛تو مادر سه اسماعیل هستی؛آن هم چه اسماعیل هایی!هاجری و مادری باید در پنجشنبه و هشتمین روز از گرماگرم مردادِشهر غریب،بین دو تابوت بنشیند؛پارچه ای سبز رنگ از روی پیکرها کنار برود و بعد یکی دونفر دست به کار شوند تا بند کفن ها را باز کنند؛وتو مانع شوی و بگویی:"لازم نکرده!اجازه بدین بچه هایم،همون جوری که بودند تو دل و خیال مادر بمونند...."
&ادمه دارد...
راوی:مادر#شهیدان مصطفی و مجتبی و مرتضی بختی
#جان-فدا❤
❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋
http://eitaa.com/raviannoorshohada
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
❣*عاشقانه های شهدایی*❣
💖اوایل ازدواجمان برای شهادتش دعا می کرد .میدیدم که بعد نماز از خدا، طلب #شهادت می کند .
💖نمازهایش را همیشه اول وقت میخواند ، نماز شبش ترک نمیشد…
💖دیگر تحمل نکردم؛ یک شب آمدم و جانمازش را جمع کردم، به او گفتم: تو این خونه حق نداری نماز شب بخونی،شهید میشی!
💖حتی جلوی نماز اول وقت او را میگرفتم! اما چیزی نمیگفت .دیگر هم نماز شب نخواند!
💖پرسیدم: چرا دیگه نماز شب نمیخونی؟
خندید و گفت: کاریو که باعث ناراحتی تو بشه تو این خونه انجام نمیدم،رضایت تو برام از عمل مستحبی مهمتره،اینجوری امام زمان هم راضی تره .
💖بعد از مدتی برای شهادت هم دعا نمیکرد،
پرسیدم: دیگه دوست نداری شهید بشی؟؟
گفت: چرا . ولی براش دعا نمیکنم!چون خود خدا باید عاشقم بشه تا به شهادت برسم .
💖گفتم: حالا اگه تو جوونی عاشقت بشه چیکار کنیم؟؟لبخندی زد و گفت:
{مگه عشق پیر و جوون میشناسه؟!♡}
راوی🎙: همسر شهید مرتضی حسینپور
#عاشقانه_های_شهدایی
#جان-فدا❤
❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋
http://eitaa.com/raviannoorshohada
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
✨️🇮🇷
#جمعههایانتظار
🍂تا كجا فاصله افتاد ميان من و تو
چند فرسنگ جدايست مكان من و تو...
🍂كاشكی خير نبيند ، دلش آتش گيرد
بانی اين همه دوریِ ميان من و تو...
🍂چند سال است قنوت من و تو يكسان است
آيه های فرج روی زبان من و تو...
🍂نقطه مشترك ماست همين هم خوبست
اشك سرخی كه مسيحای نشان من و تو ...
🍂باز هم جمعه شد و نبض زمان بالا رفت
مثل اين ثانيه ها و ضربان من و تو ...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#جان-فدا❤
❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋
http://eitaa.com/raviannoorshohada
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
#عاشقانههایشهدا ♡
گفتمڪاشمیشدمنمهمراهتبیام
جبهہ،لبخندیزدوگفت؛هیچمیدونی
سیاهیِچادرتوازسرخیِخونِمنڪوبنده
تره؟!..
حجابتورعایتڪنی؛مبارزتوانجام
دادی:))!♥️..
همسر#شهید_محمدرضا_نظافت🌷
یاد شهدا با ذکر صلوات🌸
#جان-فدا❤
❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋
http://eitaa.com/raviannoorshohada
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
7.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 ندای الله اکبر شهید حاج قاسم سلیمانی
در شب ۲۲ بهمن سال۱۳۹۴
🔻وعده همه ی ماها : امشب ساعت ۹ شب
و صبح شنبه ۲۲ بهمن حضور در راهپیمایی و جشن پیروزی انقلاب اسلامی
#مکتب حاج_قاسم عزیز
❤جان فدا
#دهه_فجر
http://eitaa.com/sayarimojtabas
هدایت شده از 🌹دختران حاج قاسم❤
📕✏سه نیمه سیب🍎
⚘🌱اما از دو معمایی که داری،دست کم باید یکی را حل کنب.معمای خواب ساک هایی که برگشته بودند، که چقدر سبک وزن بودند.و لنگه کفش مصطفی نبود.و....
با دست لبه ی تابوت را عصا میکنی و کمی خودت را سُر میدهی پایین؛به قدری که دستت بتواند از زانو تا ساق پای مصطفی را لمس کند.چقدر درست درخیال خود تصویرساری کرده بودی!بله؛پای راست از ساق به پایین نیست.جایش را با پنبه و پارچه پر کرده اند.و چه نیکو معمای تو خل شده است!
و میبینی که قبرها آماده است.اما هیچ کس نمی داند و نباید هم بداند که کدام قبر،مال کدام یکی است. و تو اینجا هم باید نقش آفرینی کنی.
-گوش کنید مردم!مجتبای من هیچ وقت جلوتر از برادرش راه نمی رفت.مجتبای من باید درقبر هم حرمت بزرگی و کوچکی رو نگه داره.مصطفای من، معلم مجتبی بود.پس قبر بالایی برای مصطفی،و....
صدایت در هق هق گریه ها و جیغ ها گم میشود.اما هنوز یک کار دیگر مانده که مادر انجام دهد. آن سجاده زیتوتی که سال ها پیش،رهبری برای مصطفای دوم ابتدایی تو سوغات فرستاده بود. باید همراه مصطفی زیر خاک برود.
حالا اما باید سجاده را دو تکه کنم. مصطفا دیگر فکر اینجایش را نکرده بود.در مقابل نگاه های حیران جمع،سجاده را با قیچی کوچکی دو تکه میکنی. می گویی:یکی برای زیر سر مصطفی و یکی برای زیر سر مجتبی...
&ادامه دارد...
راوی:مادر#شهیدان مصطفی و مجتبی و مرتضی بختی
#جان-فدا❤
❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋
http://eitaa.com/raviannoorshohada
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
هیچ ساعتی دقیق تر از ساعت خدا نیست، آن قدر دقیق است که در سایه اش همه چیز سر موقع اش اتفاق می افتد… نه یک ثانیه زودتر، نه یک ثانیه دیرتر!
#خدا
#جان-فدا❤
❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋
http://eitaa.com/raviannoorshohada
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani