eitaa logo
بانوی خاص🌹
412 دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
3.1هزار ویدیو
19 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم 🌹 کانال بانوی خاص ❤️همسرداری 👩‍🏫فرزند پروری 🏠خانه داری احکام و مطالب متفرقه سوالات مشاوره کاملا رایگان تبادل و ارتباط با ادمين: @delaram7645 لينك كانال👇 https://eitaa.com/joinchat/1265893419C1fe8b5bb94
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰تو داستان پسرک دقت کنین 🤔🧐 🔹پسرک پر از توقع بود و انتظار داشت مادر بزرگش خیلی خوشحال بشه. 🔸این مرد هم انتظار داشت بخاطر فعالیت های اقتصادیش ازش تمجید بشه، اما این اتفاق نیفتاد. ⭕️ با توجه مثالایی که براتون زدیم متوجه شدین که شناخت دنیای متفاوت مرد و زن میتونه، عامل مهمی در ایجاد رضایتمندی زناشویی باشه. .... ─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─        اینجا🔚بانــــــوی خـــ🖤ــاص😌باش👇 🖤 @Banoye_khaass 🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگرچه گریه نمودم دو ماه با غمتان مرا ببخش نمردم پس از محرمتان لباس مشکی من یادگاری زهراست چگونه دل کنم از آن؟ چگونه از غم تان؟ بگیر امانتی ات را خودت نگه دارش که چند وقت دگر می شویم محرمتان برای سال دگر نه برای فاطمیه برای روضه مادر برای ماتمتان دلم بگیر که محکم ترش گره بزنی به لطف فاطمه بر ریشه های پرچم تان هزار شکر که از لطف پنجره فولاد میان حلقه ماتم شدیم هم دمتان بیا دوباره بخوان روضه های یابن شبیب که من دوباره بسوزم دوباره با دمتان چه شام ها که زدی سر به گریه ام اما مرا ببخش نمردم به پای مقدمتان ... 🔸شاعر: @zendegiasheghane_ma @banoye_khaass
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پايان ماه روضه شده ، غم گرفته ام هيئت تمام گشته و ماتم گرفته ام  بعد از دو ماه گرفت صدا هاي ذاكران تازه دلم شكسته شده دم گرفته ام بعد از دو ماه كه در مطبت هستم اي طبيب از درد عشق گفتم و مرهم گرفته ام  مرهم براي درد دلم اشك روضه بود اينگونه بوده اشك دمادم گرفته ام   شبها چقدر گم شده ام بين كوچه ها وقتي سراغ هيئت و پرچم گرفته ام  از مادرت بپرس ، نوكريم را قبول كرد ؟ آيا برات كرببلا هم گرفته ام ؟  افسوس مي خورم كه زخيرات سفره ات از دست مهر مادرتان كم گرفته ام دلتنگ مي شوم به خدا بر محرمت خرده مگيريم زچه ماتم گرفته ام اي روضه خوان ادامه بده اشك و آه را شعر وداع نه ..... شور محرم گرفته ام و دو ماه گذشت.... ارباب ولی دلتنگی برای شما کم نشد .... پاهایمان تاول نزد امسال اما دلمان در فراقت تکه تکه شده .... ارباب حال دلمان خیلی بده..... شاید دیدن حرمت مرهمی بر زخمهای دلمان باشد.... ارباب ما که در عزایت کم گذاشتیم اما شما کریمید میشود مزد همین عزاداریهای اندکمان ، ظهور فرزندتان باشد😭😭 دیگر طاقتمان طاق شده.... دیگر تحمل دنیای بدون مهدی (عج) را نداریم.... این اربعین که بی دیدن گنبد نورانیتان گذشت .... نمیدانم تا سال بعد هستم یا نه اما بی قرار میمانم و بر لبم همواره ذکر اللهم عجل لولیلک الفرج خواهد ماند ...... محرم و صفر تمام شد .... اما قصه بی قراریمان همچنان باقیست... عزاداریهاتون قبول یا علی @zendegiasheghane_ma @banoye_khaass
🌸پیراهن سیاه ز تن دور می کنیم   🌼آن را ذخیره کفن و گور می کنیم   🥀اجر دو ماه گریه بر غربت حسین   🌹تقدیم مادرش از ره دور می کنیم   🌻عزاداریتان قبول ، الاول مبارک ─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─        اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇 🎀 @Banoye_khaass 🎀
هدایت شده از بانوی خاص🌹
💥 برگرفته از حوادث خرداد تا شهریور سال ۱۳۹۳ در شهر آمرلی عراق بود که با خوشه چینی از خاطرات مردم مقاوم و رزمندگان دلاور این شهر، به ویژه فرماندهی بی‌نظیر سپهبد شهید در قالب داستانی عاشقانه روایت شده است. نویسنده : فاطمه ولی نژاد ─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─        اینجا🔚بانــــــوی خـــ🖤ــاص😌باش👇 🖤 @Banoye_khaass 🖤
💠 چانه‌ام روی دستش می‌لرزید و می‌دید از این جانم به لب رسیده که با هر دو دستش به صورتم دست کشید و به فدایم رفت :«بمیرم برات نرجس! چه بلایی سرت اومده؟» و من بیش از هشتاد روز منتظر همین فرصت بودم که بین دستانش صورتم را رها کردم و نمی‌خواستم اینهمه مرد صدایم را بشنوند که در گلویم ضجه می‌زدم و او زیر لب (سلام‌الله‌علیها) را صدا می‌زد. هر کس به کاری مشغول بود و حضور من در این معرکه طوری حال حیدر را به هم ریخته بود که دیگر موقعیت اطراف از دستش رفت، در ماشین را باز کرد و بین در مقابل پایم روی زمین نشست. 💠 هر دو دستم را گرفت تا مرا به سمت خودش بچرخاند و می‌دیدم از مصیبتی که سر ناموسش آمده بود، دستان مردانه‌اش می‌لرزد. اینهمه تنهایی و دلتنگی در جام جملاتم جا نمی‌شد که با اشک چشمانم التماسش می‌کردم و او از بلایی که می‌ترسید سرم آمده باشد، صورتش هر لحظه برافروخته‌تر می‌شد. می‌دیدم داغ غیرت و غم قلبش را آتش زده و جرأت نمی‌کند چیزی بپرسد که تمام توانم را جمع کردم و تنها یک جمله گفتم :«دیشب با گوشی تو پیام داد که بیام کمکت!» و می‌دانست موبایلش دست عدنان مانده که خون در نگاهش پاشید، نفس‌هایش تندتر شد و خبر نداشت عذاب عدنان را به چشم دیده‌ام که با صدایی شکسته خیالش را راحت کردم :«قبل از اینکه دستش به من برسه، مُرد!» 💠 ناباورانه نگاهم کرد و من شاهدی مثل (علیه‌السلام) داشتم که میان گریه زمزمه کردم :«مگه نگفتی ما رو دست امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) امانت سپردی؟ به‌خدا فقط یه قدم مونده بود...» ✍️نویسنده: ─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─        اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇 🎀 @Banoye_khaass 🎀
تصور تعرض عدنان ترسیدم، زبانم بند آمد و او از داغ غیرت گُر گرفته بود که مستقیم نگاهم می‌کرد و من هنوز تشنه چشمانش بودم که باز از نگاهش قلبم ضعف رفت و لحنم هم مثل دلم لرزید :«زخمی بود، داشتن فرار می‌کردن و نمی‌خواستن اونو با خودشون ببرن که سرش رو بریدن، ولی منو ندیدن!» 💠 و هنوز وحشت بریدن سر عدنان به دلم مانده بود که مثل کودکی از ترس به گریه افتادم و حیدر دستانم را محکم‌تر گرفت تا کمتر بلرزد و زمزمه کرد :«دیگه نترس عزیزدلم! تو امانت من دست (علیه‌السلام) بودی و می‌دونستم آقا خودش مراقبته تا من بیام!» و آنچه من دیده بودم حیدر از صبح زیاد دیده و شنیده بود که سری تکان داد و تأیید کرد :«حمله سریع ما غافلگیرشون کرد! تو عقب نشینی هر چی زخمی و کشته داشتن سرشون رو بریدن و بردن تا تلفات‌شون شناسایی نشه!» 💠 و من می‌خواستم با همین دست لرزانم باری از دوش دلش بردارم که نجوا کردم :«عباس برامون یه اورده بود واسه روزی که پای داعش به شهر باز شد! اون نارنجک همرام بود، نمی‌ذاشتم دستش بهم برسه...» که از تصور از دست دادنم تنش لرزید و عاشقانه تشر زد :«هیچی نگو نرجس!» می‌دیدم چشمانش از عشقم به لرزه افتاده و حالا که آتش غیرتش فروکش کرده بود، لاله‌های را در نگاهش می‌دیدم و فرصت عاشقانه‌مان فراخ نبود که یکی از رزمنده‌ها به سمت ماشین آمد و حیدر بلافاصله از جا بلند شد. ✍️نویسنده: ─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─        اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇 🎀 @Banoye_khaass 🎀
👌🌹 📌از دوست اگر دوست تمنا نکنی این پنجره را به روی خود وانکنی غم با دل تنگت آشنا خواهد شد با اهل جهان اگر مدارا نکنی 📕امام جواد(علیه‌السلام) مَنْ هَجَرَ الْمُدَاراةَ قَارَبَهُ الْمَكْرُوهُ؛ 📖کسی که سازش و مدارا با مردم را رها کند، ناراحتی به او روی می‌آورد. شبتون مهدوی ─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─        اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇 🎀 @Banoye_khaass 🎀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ 🌼 چه خوشبختم که صبحم با سلام بر شما آغاز می شود و ابتدا عطر یاد شما در قلبم می پیچد ...🍃 🌼چه روز دل انگیزی است روزی که نام شما بر سردرش باشد و شمیم شما در هوایش .‌‌..🍃 🌼 من در پناه شما آرامم ، دلخوشم ، زنده ام ... شکر خدا که شما را دارم ... ♥️ 🌤 ─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─        اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇 🎀 @Banoye_khaass 🎀