eitaa logo
بانوی خاص🌹
533 دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
3.1هزار ویدیو
19 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم 🌹 کانال بانوی خاص ❤️همسرداری 👩‍🏫فرزند پروری 🏠خانه داری احکام و مطالب متفرقه سوالات مشاوره کاملا رایگان تبادل و ارتباط با ادمين: @delaram7645 لينك كانال👇 https://eitaa.com/joinchat/1265893419C1fe8b5bb94
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍁ســــــلام ✋ ماهرانه زندگی کنیم. قدرتمند و پرانرژی خود را برای تغییر و تبدیل به هرآنچه بهترین است آماده کنیم و خالق‌ همه‌ ی زیبایی ها باشیم... 🍃خــدایـا چـتر رحمتت را 🍁بر سر دوستانم همیشه باز نگهدار 🍃و بهترین تقدیرها رابرایشان رقم بزن 🍁امـروزتـون سرشـار از آرامش الهی ─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─        اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇 🎀 @Banoye_khaass 🎀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 قسمت3⃣ ✅تراشیدن موی سر نوزاد یک بار بعد از تولد و هم وزن موها طلا و نقره صدقه دادن👌 ✅ختنه کردن پسران در روز هفتم ✅دادن ولیمه هنگام ختنه کردن فرزند ⬅️البته میتوان ولیمه تولد را با ولیمه ختنه در روز هفتم و یا چند روز نزدیک به آن یک جا انجام داد👌 ✅تغذیه بچه با شیر مادر ✅ عقیقه کردن در روز هفتم
قسمت4⃣ ✅شیردهی ⬅️همانطور که میدانیم در قرآن کریم و روایات فراوانی که از ائمه معصومین علیه السلام به ما رسیده👌 ✅ انسان موظف شده تا در کیفیت و کمیت غذای خود مواظبت نماید🧐 و این از امور مهم تلقی شده است👌 ⬅️در احادیث علت بسیاری از ناهنجاری‌ها 😣 ظلم ها😠 گوش ندادن لشکر دشمن در صحرای کربلا به سخنان امام حسین علیه السلام😥 ⬅️ لقمه حرام معرفی شده است😨 ✅از آنجا که کودک تغذیه خود را از راه مادر به دست می آورد 👌 ⬅️لذا مادر دلسوز که علاقه دارد فرزندی پاک و سالم و صالح و دوستدار ائمه😍 داشته باشد باید مراقب تغذیه خود باشد👌       
قسمت5⃣ ⬅️چند نکته در زمینه شیردهی کودک ✅در شروع شیر دادن ذکر بسم الله الرحمن الرحیم را فراموش نکنید👌 ✅با یاد امام حسین به کودک خود شیر بدهید😍 ✅در هنگام شیر دادن به کودک نگاه کنید و با او حرف بزنید☺️ ✅ و در سخن گفتن به ایام شهادت و ولادت ائمه علیه السلام توجه کنید و نگران فهم کودک نباشید😉 ✅صبر و آرامش، عصبانیت و تندخویی افکار سالم یا غیر سالم 🧐 ⬅️گذشت و رفتار اسلامی و یا لجاجت و انتقام گیری شما همه و همه بر روی کودک تاثیر خواهد گذاشت👌 ✅در روزهای هفته با یاد معصومی که آن روز به وی منتسب شده غذا بپزید کارهایتان را انجام دهید غذا بخورید و به کودکتان شیر بدهید😘 ✅شکر الهی را در پایان شیردهی و غذا دادن به کودک فراموش نکنید🤲 ─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─        اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇 🎀 @Banoye_khaass 🎀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گاهی از فرزند تان بپرسید نیم ساعت وقت دارم، دوست داری چی کار کنیم؟ 🔸 فوتبال 🔸 کاردستی 🔸رنگ انگشتی 🔸 نقاشی 🔸 والیبال وقتی شما گزینه حرکتی پیشنهاد می دهید، او یکی از آنها را انتخاب می کند و مشارکت شما را می طلبد. 👈 این هم باعث تحرک بیشتر می شود و هم باعث خلاقیت می شود. این بهترین روش برای سپری نشدن وقت فرزندتان در فضای مجازی است. ─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─        اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇 🎀 @Banoye_khaass 🎀
🖤❤️🖤❤️ پنج‌شنبه‌ها خاک‌نشین امیدهای بر باد رفته‌ام که دل را بر آتش فراق عزیزی می‌نشاند که نگاهش؛ باغ محبت صدایش؛ آبشار مهر و لبخندش؛ نقش امید داشت. و.... اکنون جای خالی‌اش را با گلدسته صلوات پر می‌کنم. ─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─        اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇 🎀 @Banoye_khaass 🎀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اه اه چیه بر میدارن خودشون رو بقچه بیچ میکنن که چی اخه. رفتم سمت مامان و بابا. امیرعلی پیششون نبود. دیدم روبه روی یه بنر وایسادن و دارن میخوننش. یه زیارت نامه بود فکر کنم . _مامان. امیرعلی کو؟ مامان که خوندنش تموم شد برگشت سمت من و با همون لبخند مخصوص خودش گفت _ داداشت عادت داره وقتی میاد اینجا کلا از ما جدا میشه خودش تنها میره . ولی الان گفت میره سریع تا قبل از نماز یه زیارت میکنه و میاد که پیش هم باشید. هی من میگم این داداشم زیادی خوبه میگین نه ( البته کسی جرات نداره بگه نه) . مامان بابا راه افتادن و منم دنبالشون. از چندتا محوطه که ظاهرا اسمش صحن بود گذشتیم و رسیدیم به......... دیگه کاملا زبونم بند اومد . وای چقدر اینجا نورانی و قشنگ بود. درسته 11 سال پیش اومده بودم اما هیچی از اینجا یادم نمیومد. یه دفعه دستم توسط یکی کشیده شد و مصادف شد با جیغ کشیدنه من. مامان _ عه چته ؟ سر راه وایسادی کشیدمت اینور. بیخیال سکته کردنم شدم و با لرزشی که نه تنها تو صدام بود بلکه تو دلمم بود گفتم: _ مامان اون که شبیه پنجرس اون گوشه چیه ؟ اون که اون وسطه چیه؟ مامان _ اون پنجره فولاده همون جایی که باعث حاجت گرفتن خیلیا شده از جمله خود من. اون چیزی هم که اون وسطه سقا خونس. غوغایی تو دلم به پا شده بود. یه آرامش خاصی داشتم. بی توجه به مامان که داشت صدام میکرد به سمت همون پنجره مانند که الان فهمیده بودم اسمش پنجره فولاده رفتم. خیلی شلوغ بود. به زور خودمو به جلو کشوندم جوری که قشنگ چسبیده بودم بهش. سرم رو بهش تکیه دادم و ناخداگاه با سیل اشکام رو به رو شدم. نمیدونم دلیلش چیه ولی حس خوبی داشتم. احساس سبک بودن. نفهمیدم که چی شد اما احساس کردم یکی اینجاست که منتظره تا حرفامو بشنوه . یکی که میتونه آرامشی باشه برای دل خسته من. شروع کردم گفتم هرچی که بود و نبود. از تک تک لحظه های زندگیم. از همه چی ، از همه جا. چیزایی که تا الان به هیچ کس نگفته بودم چون نمیخواستم غرورمو بشکنم اما انگار اون نیرویی که منو وادار به درد و دل میکرد چیزی به اسم غرور براش معنی نداشت. ─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─        اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇 🎀 @Banoye_khaass 🎀
بعد از اینکه درد و دلم با کسی که نمیدونم کی بود تموم شد از اون جا دل کندم و رفتم به سمت جایی که از مامان اینا جدا شدم. جالب بود که توقع داشتم هنوز همون جا وایساده باشن و من هم تو این شلوغی پیداشون کنم. بعد از این که یکم گشتم و پیداشون نکردم به امیر علی زنگ زدم. بله. این که توقع داشتم امیرعلی اینجا باشه و جواب بده هم زیادی عاقلانه بود. هوووووف. به مامان زنگ زدم. بعد از سه تا بوق صدای گرفتش تو گوشی پیچید. مامان _ زینب کجایی مامان ؟ _ دوباره زینب ؟ مامان گریه کردی؟ مامان _خوب حالا. نه گریه نکردم کجایی؟ _ نمیدونم 😐 مامان _ یعنی چی نمیدونم. بیا دم همون سقا خونه. _ باشه. بای راه افتادم به سمت همون جایی که مامان گفت اسمش سقا خونس نزدیک که شدم مامان منو دید و با یه لیوان آب اومد طرفم. مامان _ قبول باشه. بیا عزیزم. _ چی قبول باشه ؟ این چیه ؟ مامان _ زیارت دیگه. حالا بیست سوالی میپرسی بیا بریم. _ کجا؟ مامان _ هتل _ به این زودی؟ مامان _ زوده ؟ الان یک ساعت و نیمه که اومدیم. میریم بعد از ظهر میایم. چییییی؟؟؟؟؟ یعنی من یک ساعت و نیم اونجا بودم. اصلا فکرشم نمیکردم انقدر طولانی. _ مامان امیر کجاس؟ مامان_ اون حرم میمونه. دلم میخواست برم پیشش بمونم ولی از گرما داشتم میمردم دنبال مامان اینا راه افتادیم به سمت پارکینگ. . . . . . چشمامو باز کردم. همه جا تاریکه تاریک بود . مگه چقدر خوابیده بودم. گوشیمو از عسلیه کنار تخت برداشتم تا ساعتو ببینم. اوه اوه ساعت 10 شب بود . 7 تا تماس بی پاسخ از مامان 5 تا از بابا. واه مگه کجا رفته بودن. زنگ زدم به??? بابا. بابا _ سلام خانم. ساعت خواب. _ سلام بر پدر گرامیه خودم. کجایید؟؟ بابا_ حرم. _ منو چرا نبردید پس؟؟؟؟؟ ─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─        اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇 🎀 @Banoye_khaass 🎀