💛💜💚
#حفظ_اقتدار_مرد ۱۷
ممکنه بعضیا بگن:
👈این حرف شما مغایر با کلام حضرت زهرای مرضیه (س) است...
⭕️آیا حضرت زهرا نگفتن من هیچ وقت از مرد چیزی را نمیخوام که در توانش نباشد؟؟
بله گفتن، منتها فشارش رو گفتن... نه درخواستش رو، اینا رو قاطی نکنید با هم...
❌هیچ وقت فاطمه (س) نگفتند:
- علی جان کو غذا؟؟
- نداری برای چی اومدی؟؟
- میخواستی نیای منو بگیری!!
- تو که نداشتی برای چی اومدی ..
🔺 این حرفا رو #نزدن...
💬 گفتهاند که :
علی دست #خالی به خونه اومد. [ ببین ارزش تامین کنندگی مرد رو، شیرینی تامینکنندگی مرد رو ]..
🔴دست خالی اومد به خونه، دستش خالی، سفره خالی، مطبخ خالی ..
علی (ع) گفت:
فاطمه جان چرا چیزی نمیگویی، شکایتی بکن!!
خانم فاطمه گفتن: آخر شویم را میشناسم، میدانم که اگر داشت و میتوانست می آورد. تو کِی چیزی را کم گذاشتهای که من مطالبه کنم؟
🌸✨ای همه تامین کننده من✨🌸..
حالا شما بگید: آیا علی (ع) نشست تو خونه و گفت: خیلی ممنونم ... خوبه که خوب میفهمی،
اینجوری گفت؟!!
#ادامه_درپست_بعدی...
@banoye_khaass
♦️اومده که علی (ع) #ننشست، برگشت رفت کار یهودیای رو انجام داد که با قرص نان بیاید ...
🔸آیا همین فاطمه (س) تو فصلی که در همه مدینه انار #نبود، از علی انار نخواست؟؟؟
👈خواست اما با طرح نیاز خالص.
برا همینم میگن که علی (ع) سفارشش رو (سفارش انار رو) از #یمن داد؟!!!
🔸➖🔸🔷🔸➖🔸
✅بعدها بخاطر این اخلاق خانم فاطمه (س)، خیلی وقتها ایشان هیچی نخواسته، اما با این حال علی (ع) خودشون برا خانم فاطمه (س) میآورد.
علی (ع):
اومدم خونه دیدم فاطمه داره دست دست میکنه، حسن و حسین رو پاشونه دست و پاش پینه بسته،
علی (ع) اومدن گفتن: یا رسول الله فاطمه را در حالت سخت یافتم.
آیا میشود برای ما کنیزی بفرستی؟ 👈[علی (ع) رفته التماسِ نیازِ فاطمه(س) رو میکنه]..
[حالا شما اگه تو موقعیت خانم فاطمه بودین چی میگین: تو که میبینی دستم بنده خب بچه رو نگهدار دیگه... نمیبینی دستم بنده ... هیچ کاری نمیتونم بکنم؟!! ]
که شنیدید پیامبر چه چیزی را وعده داد؟ تسبیحات حضرت زهرا رو داد..
علی آرام شد ؟؟؟
دوباره برگشت، یا رسول الله برای این نعمت عظیم الهی که مومنین رو شاد کرد ممنونتم،
اما ما کنیز میخواهیم، فاطمه را خیلی دست تنها یافتم .... تا اینکه پیامبر فِضّه رو فرستاد.
🔹طرح نیاز خالص.. نمیدونی چه میکنه..
🔸متاسفانه خانوما این مسیر رو گم کردن.
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇
🖤 @banoye_khaass 🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 ابراز پشیمانی از ازدواج با همسر
🔴 #استاد_عباسی
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇
🖤 @banoye_khaass 🖤
🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼
❌مسائل مالی خط قرمز آقایونه!!
👌نقطه ضعفِ بزرگ مردها، انتقاد از مسائل مالی و مقایسهشون با افراد موفق از نظر مالیه...
👈پول برای مردها حکم #زیبایی برای خانمها رو داره.
🔸یادت باشه که اگه بگی:
چرا پول نداری؟؟ چرا عقب هستی از نظر مالی؟؟
👈در واقع داری بهش ضربه مهلکی وارد میکنی!!
✅ تو موقعیتهایی از نظر مالی ابراز رضایت و قناعت کن تا همسرت از بودن در کنارت لذت ببره!
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇
🖤 @banoye_khaass 🖤
هدایت شده از بانوی خاص🌹
رمان #دمشق_شهرعشق
نویسنده : #فاطمه_ولی_نژاد
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇
🖤 @banoye_khaass 🖤
✍️ #دمشق_شهرعشق
#قسمت22
💠 یک گوشه کپسول اکسیژن و وسایل جراحی و گوشهای دیگر جعبههای #گلوله؛ نمیدانستم اینهمه ساز و برگ #جنگی از کجا جمع شده و مصطفی میخواست زودتر ما را از صحن مسجد خارج کند که به سمت سعد صورت چرخاند و تشر زد :«سریعتر بیاید!»
تا رسیدن به خانه، در کوچههای سرد و ساکت شهری که #آشوب از در و دیوارش میپاشید، هزار بار جان کندم و درهر قدم میدیدم مصطفی با نگرانی به پشت سر میچرخد تا کسی دنبالم نباشد.
💠 به خانه که رسیدیم، دیگر جانی به تنم نمانده و اهل خانه از قبل بستر را آماده کرده بودند که بین هوش و بیهوشی روی همان بستر سپید افتادم.
در خنکای شب فروردین ماه، از ترس و درد و گرسنگی لرز کرده و سمیه هر چه برایم تدارک میدید، در این جمع غریبه چیزی از گلویم پایین نمیرفت و همین حال خرابم #خون مصطفی را به جوش آورده بود که آخر حرف دلش را زد :«شما اینجا چیکار میکنید؟»
💠 شاید هم از سکوت مشکوک سعد فهمیده بود به بوی #جنگ به این شهر آمدهایم که به چشمانش خیره ماند و با تندی پرسید :«چرا نرفتید بیمارستان؟»
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇
🖤 @banoye_khaass 🖤
#دمشق_شهرعشق
#قسمت23
صدایش از خشم خش افتاده بود، سعد از ترس ساکت شده و سمیه میخواست #مهمانداری کند که برای اعتراض برادرشوهرش بهانه تراشید :«اگه زخمش عفونت کنه، خطرناکه!»
💠 سعد از امکانات رفقایش اطمینان داشت که با صدایی گرفته پاسخ داد :«دکتر تو #مسجد بود...» و مصطفی منتظر همین #اعتراف بود که با قاطعیت کلامش را شکست :«کی این بیمارستان صحرایی رو تو ۴۸ ساعت تو مسجد درست کرد؟»
برادرش اهل #درعا بود و میدانست چه آتشی وارد این شهر شده که تکیهاش را از پشتی گرفت و سر به شکایت گذاشت :«دو هفته پیش #عربستان یه کامیون اسلحه وارد درعا کرده!» و نمیخواست این لکه ننگ به دامن مردم درعا بماند که با لحنی محکم ادامه داد :«البته قبلش #وهابیها خودشون رو از مرز #اردن رسونده بودن درعا و اسلحهها رو تو مسجد عُمری تحویل گرفتن!»
💠 سپس از روی تأسف سری تکان داد و از #حسرت آنچه در این دو هفته بر سر درعا آمده، درددل کرد :«دو ماه پیش که اعتراضات تو #سوریه شروع شد، مردم این شهر هم اعتراضایی به دولت داشتن، اما از این خبرا نبود!»
از چشمان وحشتزده سعد میفهمیدم از حضور در این خانه پشیمان شده که مدام در جایش میجنبید و مصطفی امانش نمیداد که رو به برادرش، به در گفت تا دیوار بشنود :«اگه به مردم باشه الان چند ماهه دارن تو #دمشق و #حمص و #حلب تظاهرات میکنن، ولی نه اسلحه دارن نه شهر رو به آتیش میکشن!» و دلش به همین اشاره مبهم راضی نشد که دوباره به سمت سعد چرخید و زیر پایش را خالی کرد :«میدونی کی به زنت #شلیک کرده؟»
💠 سعد نگاهش بین جمع میچرخید، دلش میخواست کسی نجاتش دهد و من نفسی برای حمایت نداشتم که صدایش در گلو گم شد :«نمیدونم، ما داشتیم میرفتیم سمت خیابون اصلی که دیدم مردم از ترس تیراندازی #ارتش دارن فرار میکنن سمت ما، همونجا تیر خورد.»
#ادامه_دارد
نویسنده #فاطمه_ولی_نژاد
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇
🖤 @banoye_khaass 🖤
#نکته👌🌹
#شب_بخیر
✅سه نکته مهم که اگر رعایت کنید؛
زندگی آرامی خواهید داشت
وقتی خوشحال هستید (قول) ندهید.
وقتی عصبانی هستید (جواب) ندهید .
وقتی ناراحت هستید (تصمیم) نگیرید.
ماهيان از آشوب دريا به خدا شكايت بردند،
دريا آرام شد و آنها صيد تور صيادان شدند !!
آشوبهاي زندگي حكمت خداست.
ازخداوند دل آرام بخواهيم، نه درياي آرام !!
#شبتون_مهدوی
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇
🖤 @banoye_khaass 🖤