eitaa logo
بانوی تراز
1.1هزار دنبال‌کننده
26.6هزار عکس
3.8هزار ویدیو
12 فایل
تنها گروه جهادی تخصص محور با حضور بانوان کنشگر اجتماعی در کشور..... @ciahkale ... ادمینمون هستن - ناشناسمون https://daigo.ir/secret/1326155415. . .
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹یعنی واسه این صحنه نمیشه غش کرد؟! کاش منم جشن تکلیفم اینطوری بود❤️ ┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ 🆔 @banoye_taraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بیست هزار آرزو_محسن چاوشی.mp3
3.4M
🌹ای همه خوبی تورا پس تو کجایی کجا...❤️ ┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ 🆔 @banoye_taraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 💠 زوجین نباید در خانه به بهانه‌ی راحتی و کار و بی‌حوصلگی از بدترین، زشت‌ترین و کهنه‌ترین لباسها به عنوان خانگی استفاده کنند. 💠 برای لباس داخل خانه هم باید هزینه کرد و و منظم بود. می‌توان در خانه با پوشیدن لباسهای شیک، تمیز، خوشبو اما راحت، آسوده زندگی کرد و لحظات شیرین را برای خود و همسرتان رقم بزنید. 💠 عدم نظافت و پوشش مناسب در خانه، ناخودآگاه از محبوبیّت شما می‌کاهد. ┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ 🆔 @banoye_taraz
اگر کودکتان در حین انجام کاری ناخواسته خرابکاری کرد، او را مسخره نکنید. به او برچسپ دست و پا چلفتی نزنید. نگویید نخواستم خودم انجام میدهم نگویید تو نمیتوانی هنوز کوچکی... اشتباهش را به گردن دیگران نیندازید زیرا دفعات بعد از قبول مسؤولیت سر باز میزند و اعتماد به نفسش را از دست می دهد. راه حل: او را به خاطر همکاری و وظیفه شناسی تشویق کنید. در حد سن و تواناییش به او مسولیت واگذار کنید. صبور باشید و اجازه دهید کم کم با انجام کارهای درست و همکاری، خودش خراب کاری را جبران کند. بگویید حالا تجربه شده دیگر یاد گرفتی که تعداد کمتری بشقاب برداری. تا به کودک مسئولیت ندهید و تشویقش نکنید مسولیت پذیر نمیشود. ┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ 🆔 @banoye_taraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مداحی آنلاین - نماهنگ جان نجف.mp3
2.8M
💐ای یارم علی ... 💐خوش به حالم که تو رو دارم علی...❤️ ┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ 🆔 @banoye_taraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹قصه شب👇👇👇👇👇👇👇
🌹یادت باشه 🍃 بخش اول 🍃فصل پنجم صد شعر خوانده ایم که قافیه اش نام توست 🍃برگ چهل و ششم سر سفره که نشستیم یاد زرشک پلو با مرغی افتادم که روز اول زندگی بعد از مراسم عروسی خانه خودمان پخته بودم،بعد از آن چند وعده غذایی که از مراسم تالار اضافه مانده بود را خوردیم که اسراف نشود، بابت آشپزی واقعا نگران بودم،هر چند از دوره نامزدی آشپزی را جدی شروع کرده بودم و حالا نمه نمه توی راه آمده بودم ولی احساس می کردم هنوز یک پای آشپزی هایم می لنگد ،از حمید پرسیدم:«ناهار که مهمون صاحب خونه شدیم ،برای شام چی بذارم؟»،حمید با قاشق چند ضربه ای به بشقابش زد و گفت:«می دونی که من عاشق چه غذایی هستم،ولی می ترسم به زحمت بیفتی،راستی اصلا بلد ی غذای مورد علاقه شوهر تو درست کنی؟»جواب نداده می دانستم که پیشنهادش فسنجان است ،بین غذا ها عاشق این غذا بود ،جانش در می رفت برای فسنجان ،امان می دادی برای صبحانه هم دوست داشت فسنجان درست کنم،تنها غذایی بود که هم با نان می خورد هم با برنج هم ته دیگ! از ساعت ۳بعد از ظهر مشغول درست کردن فسنجان شدم،از وقتی که می گذاشتم لذت می بردم ولی دلهره داشتم غذا آن طور که حمید دوست دارد نشود،به حدی استرس داشتم که خودم جرئت نکردم طعم و مزه فسنجان را روی اجاق بچشم،حمید مشغول درست کردن پرده های اتاق خواب بود ،ساعت هشت شب سفره را انداختم،وسط سفره یک شاخه گل گذاشتم،پلو را کشیدم و فسنجان را داخل ظرف ریختم،سرسفره که نشست دهانش به تشکر باز شد،طوری رفتار کرد که من جرئت کردم برای آشپزی بیشتر وقت بگذارم و شور و شوق مرا برای این کار دو چندان کرد ،اولین لقمه را که خورد چنان تعریف کرد که حس کردم غذا را سر آشپز یک رستوران نمونه درست کرده است! زندگی خوب پیش می رفت،همه چیز بر وفق مراد بود و از کنار هم بودن سر خوش بودیم،اولین روزی بود که بعد عروسی می خواست به سر کار برود ،از خواب بیدارش کردم تا نمازش را بخواند و با هم صبحانه بخوریم،معمولا نماز شب و نماز صبحش را به هم متصل می کرد،سفره صبحانه را با سلیقه پهن کرده بودم و منتظر حمید بودم تا باهم صبحانه را بخوریم و بعد او را راهی کنم، نماز صبح و تعقیباتش خیلی طولانی شد،جوری که وقتی برای خوردن صبحانه نمانده بود،چند باری صدایش کردم و دنبالش رفتم تا زودتر بیایدپای سفره ،ولی حمید دست بردار نبود، سر سجاده نشسته بود پای تعقیبات ، وقتی دیدم خبری نشد محض شوخی هم که شده آبپاش را برداشتم و لباس هایش را خیس کردم،بعد هم با موبایل شروع کردم به فیلم برداری ،کار را به جایی رساندم که حمید درحالی که سعی می کرد خنده اش را پنهان کند من را داخل پذیرایی فرستاد و در اتاق را قفل کرد. بعد از چند دقیقه بالاخره رضایت داد و از سر سجاده بلند شد، سر سفره نشستیم و صبحانه خوردیم ،ساعت شش و بیست و پنج دقیقه لباس هایش را پوشید تا عازم محل کارش بشود،قبل رفتن زیر لب برایش آیت الکرسی خواندم،بعد هم تا در حیاط بدرقه اش کردم و گفتم:«حمید جان وقتی رسیدی حتما تک بنداز یا پیامک بده،تا خیالم راحت بشه که به سلامت رسیدی»،از لحظه ای که راه افتاد تا رسیدن به محل کارش یعنی حدود ساعت هفت که تک زنگ زد صلوات می فرستادم،حوالی ساعت ۹صبح زنگ زد،حالم را که جویا شد به شوخی گفت:«خواب بسه،پاشو نهار بذار!». این جریان روز های بعد هم تکرار شد،هر روز من بعد از نماز صبحانه را آماده می کردم و منتظر حمید می شدم تا بیاید سر سفره بنشیند ،چند لقمه ای با هم صبحانه بخوریم و بعد هم با بدرقه من راهی محل کارش شود،ساعت دو نیم که می شد گوش به زنگ رسیدن حمید بودم، همه وسایل سفره را آماده می کردم تا رسید غذا را بکشم ، اکثرا ساعت دو و نیم خانه بود، البته بعضی روز ها دیر تر ، حتی بعد از ساعت چهار می آمد ،موقع برگشت دوست داشت به استقبالش بروم، آیفون را که می زدم، می رفتم سر پله ها منتظرش می ماندم،با دیدنش گل از گلم می شکفت . روز سومی که حمید طبق معمول ساعت ۹صبح زنگ زد و سفارش ناهار داد مشغول آماده کردن مواد اولیه کباب کوبیده شدم،همه وسایل را سر سفره چیدم و منتظر شدم تا حمید بیاید و کوبیده را سیخ بزنیم،حمید سیخ ها را که آماده کرد شروع کردم به کباب کردن سیخ ها روی اجاق، مشغول برگرداندن سیخ ها بودم که حمید اسپندونی را روی شعله ی دیگر گاز گذاشت و شروع کرد به اسپند دود کردن،تا من کباب ها را درست کنم خانه را دود اسپند گرفته بود ، گفتم:«حمیدم این کباب ها به حد کافی دود راه انداخته،تو دیگه بد ترش نکن»،حمید جواب داد:«وقتی بوی غذا بره ببرون، اگه کسی دلش بخواد مدیون میشیم، اسپند دود کردم که بوی کباب رو بگیره».🍂 ┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ 🆔 @banoye_taraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨آرزو می کنم 💫همه خوبی های دنیا ✨مال شما باشه 💫دلتون شاد باشه ✨غمی توی دلتون نشینه 💫خنده از لب قشنگتون پاک نشه ✨و دنیا به کامتون باشه 💫و اوقاتتون همیشه ✨بر مدار خوشبختی بچرخه 💫 شبتون زیبا مخاطبین خاص ┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ 🆔 @banoye_taraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹دوستت داشتم و دوستت دارم و دوستت خواهم داشت . . . از آن دوستت دارم‌ها که کسی نمی داند که کسی نمی تواند ؛ که کسی بلد نیست...❤️ شبت ستاره بارون نفس جانم ┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ 🆔 @banoye_taraz
🔴 💠 اگر‌ می‌خواهید همسرتان برخی از کارهایی که شما را به می‌آورد تکرار کند باید به او حضوری یا پیامکی کنید که من از فلان رفتار یا گفتارت خیلی زیاد و به طور خاص می‌برم. 💠 به او بگویید که همیشه با تصور فلان رفتار یا گفتارت خوشی پیدا کرده و خدا را بابت این نعمت، شکر می‌کنم. 💠 در واقع دارید با این روش یعنی اعلام، غیر مستقیم به او اعلام می‌کنید که باز هم رفتارها و گفتارهای مورد پسندم را تکرار کن! ┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ 🆔 @banoye_taraz
4_5976492746670607749.mp3
1.69M
بگذار دستت راز دستم را بداند💕 ┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ 🆔 @banoye_taraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همین که تلاشتون رو کردین یعنی براش خوب رقم خورده ان شاء الله 🙃 ┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ 🆔 @banoye_taraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣سلام امام زمانم❣ 💠چہ خوش اسٺ اگر بمیــرم بہ رهِ ولاےِ مهــــدے💕 💠سـَـر و جــان بَهــا نَــدارد ڪہ ڪُنم فَداے مهــــدے💕 💠همـہ نَقــدِ، هستـےِ خـود بِدهَـم بہ صــاحب جـــان💕 💠ڪه یڪـے دَقیـقہ بینَــم رُخِ دلگشـــاے مهــــدے💕 ┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ 🆔 @banoye_taraz