eitaa logo
بانوی تراز
1.2هزار دنبال‌کننده
27.5هزار عکس
3.9هزار ویدیو
13 فایل
تنها گروه جهادی تخصص محور با حضور بانوان کنشگر اجتماعی در کشور..... @ciahkale ... ادمینمون هستن - ناشناسمون https://daigo.ir/secret/1326155415. . .
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 ۱۸۰ درجه اختلاف نظر بین زن و شوهر ┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ 🆔 @banoye_taraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 دیدن این کلیپ زیبا رو از دست ندید... 💠 یک نماز برای خدا . . . 🎤 استاد مجتهدی تهرانی ┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ 🆔 @banoye_taraz
♡ تا تو باشی که در این دل خبری از غم نیست... 💕 ┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ 🆔 @banoye_taraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
21.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 یک داستان زیبای مادرانه ⭕️ ┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ 🆔 @banoye_taraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 قصه شب👇👇👇👇👇👇👇
🌹یادت باشه 🍃بخش اول زندگی نامه 🍃فصل ششم دیوانه گشته ایم مجنون و خسته ایم 🍃برگ شصتم از آن به بعد موقع هم زدن غذا و آشپزی همیشه ذکر همان روز را می گفتم و به نیت همان معصومی که داخل جدول مشخص شده بود غذا درست می کردم ، حمید بعد از این که استقبال مادرم از این پیشنهاد را دید یک جدول هم برای خانه آن ها درست کرد ، دوست داشت همه کار ها با ذکر و توسل به ائمه باشد. ناهار را که خوردیم حمید برای درست کردن آکواریوم زود تر از خانه در آمد ، طبق معمول بچه های داخل کوچه دوره اش کردند ، با اخلاق خوبی که داشت همه دوست داشتند حتی به اندازه چند دقیقه با حمید و موتورش هم بازی شوند ، بوق موتور را می زدند ، سوار ترک موتور می شدند ، حمید هم که کشته مرده این کار ها ، با صبر و حوصله همه را راضی می کرد و بعد هم می رفت . کار ساخت آکواریوم سه چهار ساعتی طول کشیده بود، وقتی خانه رسید پرسید :« آخر هفته برنامه چیه خانوم ؟ آقا بهرام میگه بریم سمت شمال »، گفتم :« موافقم الان فرصت خوبیه بریم یه مسافرت یه روزه حال و هوامون عوض میشه»، روز جمعه همراه با خانواده آقا بهرام سمت شمال راه افتادیم ، می خواستیم برویم کنار دریا چند ساعتی بمانیم و تا شب برگردیم ، هنوز از قزوین فاصله نگرفته بودیم که باران گرفت ، از بس ترافیک بود تا منجیل بیشتر نتوانستم برویم ، همان جا نزدیک سد منجیل یک ساندویچ گرفتیم و خوردیم ، حمید گفت :« سر گردنه که می گن همینجاس ، همه چی گرونه ، زود تر جمع کنیم برگردیم تا پولمون تموم نشده !» .از همان جا دور زدیم و بر گشتیم ، شب هم آمدیم خانه دور هم بال کبابی درست کردیم و خوردیم ، برای تفریحات این شکلی حمید همیشه همراه بود و کم نمی گذاشت . فصل هفتم بیا در جمع یاران یار باشیم از ساعت دو و نیم به بعد حرکت عقربه های ساعت روی دیوار پذیرایی خیلی کند و کسل کننده می شد . هر دقیقه منتظر بودم که حمید از سرکار بر گردد و زنگ خانه را بزند، از سر بی حوصلگی پشت کامپیوتر نشستم و عکس های حمید را نگاه کردم ، به عکس گرفتن علاقه داشت برای همین کلی عکس از مأموریت ها و محل کار و سفر هایش داخل سیستم ریخته بود . بیشتر از این که با همکارهایش عکس داشته باشد با سرباز ها عکس یادگاری انداخته بود ، دلیلش این بود که ارتباطش با سرباز ها کاملا رفاقتی بود ، هیچ وقت دستوری صحبت نمی‌کرد ، بار ها می شد که وسیله ای را باید از سربازش می گرفت ، نمی گفت سرباز آن وسیله را به خانه ما بیاورد ، می گفت :« تو کجا هستی من بیام از تو بگیرم ». بین عکس ها یک پوشه هم برای بعد از شهادتش درست کرده بود ، به من گفته بود هر وقت شهید شد از عکس های این پوشه برای بنر ها و مراسم ها استفاده کنیم ، نگاهم را از عکس ها گرفتم ، این بار بیشتر از دفعات قبل دیر کرده بود ، حسابی نگران شده بودم . پیش خودم کلی خط و نشان کشیدم که وقتی حمید آمد از خجالتش در بیایم ، برای اینکه آرام بشوم شروع به راه رفتن کردم ، قدم هایم را می شمردم تا زمان زودتر بگذرد، اتاق ها و آشپزخانه را چند باری متر کردم ، بلاخره بعد از چند ساعت تاخیر زنگ خانه را زد ، صدای حمید را که شنیدم انگار آبی بود که روی آتش ریخته باشند ،تمام نگرانی ها و خط و نشان کشیدن ها فراموشم شد . تا داخل شد متوجه خیسی لباس هایش شدم ، گفتم :« حمید جان نگران شدم ، چرا این همه دیر کردی ؟ لباسات چرا خیس شده ؟» ، نمی خواست جوابم را بدهد ، طفره می رفت ، سر سفره غذا وقتی خیلی پا پیچش شدم تعریف کرد که با سرباز ها برای شستن موکت های تیپ مانده است ، پا به پای آن ها کمک کرده بود ، برای همین وقتی خانه رسید لباس هایش خیس شده بود ، گفت :« برای حسینیه و کار خیر همه ما سرباز هستیم ، داخل سپاه برو نداریم بیا داریم ». با نگاهم پرسیدم :« فرقشون چیه؟»🍂 ┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ 🆔 @banoye_taraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا