eitaa logo
بانوی تراز
1.1هزار دنبال‌کننده
27هزار عکس
3.8هزار ویدیو
13 فایل
تنها گروه جهادی تخصص محور با حضور بانوان کنشگر اجتماعی در کشور..... @ciahkale ... ادمینمون هستن - ناشناسمون https://daigo.ir/secret/1326155415. . .
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 لباس آشپزی را براي شوهر و لباس تميز و گران‌قيمت را برای مهمانی اختصاص ندهيد! 💠 بلكه بهترين و تميزترين لباس را برای شوهر خود بپوشيد! و از نتایج آن لذت ببرید! 💠 هر چند وقت یکبار، عطر و ادکن و لباس خود را عوض کنید چرا که مردها از ایجاد تنوّع در اطراف خود به وجد می‌آیند. 💠 مهم این است که شوهرتان احساس کند که برایش ارزش قائل هستید و برای لذّت و آرامش او وقت می‌گذارید. 💠 همیشه برای پوشش، عطر و آرایش خود سلیقه‌ی همسرتان را جویا شوید تا ظاهرتان صد در صد، برای او خوشایند و لذت‌بخش باشد. ┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ 🆔 @banoye_taraz
پنج راه عاشق کردن شریک زندگیت: 1️⃣ انگیزه لازم و کافی رو به همسرت بده (برای ادامه مسیر زندگی حس عاشقانه و حال خوب رو بهش بده ) 2️⃣حس کافی بودن و جذاب بودن رو بهش بده( اونی که جذابه برای من تو هستی) 3️⃣قلق همسرت رو در بیار. (مثلا اهل چت کردن نیست، خب تماس تلفنی بگیر) 4️⃣بهش آزادی بده ( با قید و شرط) ( شما اجازه داری بری ورزش، هفته ای ۲ ساعت با دوستات باشی) 5️⃣لطفا همسرت رو کنترل نکن. (کنترل کردن ، شریک زندگیت رو از عشق به تنفر میرسونه)💕 ┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ 🆔 @banoye_taraz
♡ از خُدا پرسیدمـ اگردرسرنوشتِ ما همه چیز را از قبل نوشتہ‌اے آرزو ڪردن چہ سوددارد خداوند خندید و گفت شایددرسرنوشتت نوشتہ باشمـ هرچۍ آرزو ڪرد.. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌༻‌༺‌‌‌ ┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ 🆔 @banoye_taraz
6.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😊شاد باش ◀️شاخصه های مهم تربیت فرزند 🔎بررسی 30 شاخصه مهم تربیت فرزند 1️⃣تقویت اراده 2️⃣تحمل و تاب آوری 3️⃣خانواده دوستی 4️⃣مسئولیت پذیری 5️⃣صبر 6️⃣و اینک : شادی🌻 ✅ارسطو شادی را رضایت از چگونگی عملکرد در زندگی تعریف می کند ✅انسان باید در پی شادی پایدار باشد و نه گُذرا 📎گاهی برخی از رفتارها به شکل دوپینگ شادی و مُسَکن عمل می کنند اما شادی پایدار نیستند و اندوه انسان برگشت پذیر می شود ⏳شاخصه های نمایان در انسان شاد : 📌چهره گشاده 📌رفتار پویا ┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ 🆔 @banoye_taraz
♡ جز در دلِ من جاے دگر برتُـوحرامـ است… ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌༻‌༺‌‌‌ ┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ 🆔 @banoye_taraz
♡ امشبۍࢪاڪھ‌دࢪآنیمـ‌غنیمٺ‌شمریمـ شایدا؎جان‌نࢪسیدیمـ‌بھ‌فࢪدا؎دگࢪ.. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌༻‌༺‌‌‌ ┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ 🆔 @banoye_taraz
در‌کوی‌عشق_۲۰۲۳_۰۲_۲۶_۲۰_۴۵_۳۴_۰۳۳.mp3
6.85M
درڪو؎؏شق... فقط اهل دل گوش کنن💕 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌༻༺‌‌‌ ┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ 🆔 @banoye_taraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 قصه شب👇👇👇👇👇👇👇
🌹یادت باشه 🍃بخش اول زندگی نامه 🍃فصل هفتم بیا در جمع یاران یار باشیم 🍃برگ شصت و پنجم برای شرکت در دوره یک روزه باید به تهران می رفتم، برای ناهار حمید لوبیا پلو درست کردم و بعد در یاداشتی برایش نوشتم :« حمید عزیزم سلام ، امروز میرم تهران برای غروب بر می گردم ، وقتی داری غذا رو گرم می‌کنی مراقب خودت باش ، سلام منو حسابی به خودت برسون !». یاداشت را روی در یخچال چسباندم و از خانه بیرون زدم ، دوره زود تر از زمان بندی اعلام شده تمام شد ، ساعت حوالی شش بود که داخل کوچه بودم ، بچه ها داخل کوچه فوتبال بازی میکردند ، پیرمرد مسن همسایه هم مثل همیشه صندلی گذاشته بود و جلوی در نشسته بود، از کنارش که می خواستم رد بشوم یاد حرف حمید افتادم و با او سلام و احوال پرسی کردم ، پیش خودم گفتم حتما الان حمید. خوابیده برای همین زنگ در را نزدم ، کلید انداختم و آمدم بالا ، در را که باز کردم عینهو دودکش کارخانه دود بود که زد توی صورتم ، داشتم خفه می شدم ، چشم چشم را نمی‌دید ، چون پاییز بود هوا زود تاریک می شد ، تنها چیزی که می دیدم نور کامپیوتر داخل اتاق بود . وقتی داخل اتاق شدم حمید را دیدم که بی هوا پشت کامپیوتر نشسته بود ، من را که دید سرش را بلند کرد و تازه متوجه این همه دود شد ، گفتم:« حمید اینجا چه خبره؟ حواست کجاست اقا؟ این دود برای چیه ؟ غذا خوردی ؟»، گفت:« نه غذا نخوردم »، بعد یکهو با گفتن اینکه « وای غذا سوخت » دوید سمت آشپزخانه ، از ساعت دو و نیم که حمید آمده بود اجاق گاز را روشن کرده بود تا غذا گرم بشود ، بعد رفته بود سر کامپیوتر و پروژه دانشگاهش ، آن قدر غرق کار شده بود که فراموش کرده بود اجاق گاز را روشن کرده است ، غذا که جزغاله شده بود هیچ! قابلمه هم سوخته بود ، شانس آورده بودیم خانه آتش نگرفته بود ، می دانستم چون غذا لوبیا پلو بود فراموش کرده ، وگرنه اگر فسنجان بود مهلت نمی داد غذا گرم بشود ، همان جا سر اجاق گاز می خورد! پاییز سال ۹۳ هر دو دانشگاه می رفتیم ، معمولا عصر ها حمید پشت کامپیوتر می نشست و دنبال مقاله و تحقیق و کار های دانشگاهش بود ، نیم ساعتی بود که حمید پشت سیستم نشسته بود ، داخل اتاق رفتم و کمی اذیتش کردم ، نیم ساعت بعد دوباره رفتم داخل اتاق و این بار چشم هایش را بستم ، گفتم :« کافیه حمید ، بیا بیا بشین پیش من ، این طوری ادامه بدی خسته میشی»، می خواستم با شوخی و خنده درس خواندن را برایش آسان کنم . من هم که پشت کامپیوتر می نشستم همین ماجرا تکرار می شد ، حمید هر نیم ساعت از داخل پذیرایی صدایم می کرد :« عزیزم بیا میوه بخوریم ، دلم برات تنگ شده !» ، کمی که معطل می کردم می آمد کامپیوتر را خاموش می کرد ، دنبالش می کردم می رفت داخل راهرو و قایم می شد ،می گفت :« خب من چه کار کنم ؟ هر چی صدات می کنم میگم دلم تنگ شده نمیای!». حمید ترم های آخر رشته حسابداری مالی بود ، درس های هم را تقریبا حفظ بودیم ، حمید به کتاب ها و درس های من علاقه داشت و گاهی از اوقات جزوات من را مطالعه می کرد ، من هم در درس ریاضی سر رشته داشتم ، گاهی از اوقات معادلات امتحانی را حل می کرد و به من نشان می داد تا آن ها را با هم چک کنیم. موضوع پروژه پایان ترمش در خصوص :« نقش خصوصی سازی در حسابرسی های مالی »بود، بعضی از هم دانشگاهی هایش با دادن مبالغی پروژه های آماده را کپی برداری می کردند ، نمره ای می گرفتند و تمام می شد ، ولی حمید روی تک تک صفحات پروژه اش تحقیق و جستجو کرد . چون دوره پایان نامه نویسی را گذرانده بودم تا جایی که می توانستم به او کمک کردم ، بین خودمان تقسیم کار کرده بودیم ، کار های میدانی و تحقیق و پرسش نامه ها با حمید و کار تایپ و دسته بندی و مرتب کردن موضوعات با من بود ، بعد از تلاش شبانه روزی وقتی کار تمام شد ماحصل کار را به استاد خودمان نشان دادم ، اشکالات کار را گرفتیم ،حمید پروژه را با نمره بیست دفاع کرد ، نمره ای که واقعا حقیقی بود . فردای روزی که حمید از پروژه اش دفاع کرد هر دوی ما سرما خورده بودیم ، آب ریزش بینی و سرفه عجیبی یقه ما را گرفته بود ، دکتر برایمان نسخه پیچید ، دارو ها را که گرفتیم سوار تاکسی شدیم که به خانه برویم ، راننده نوار روضه گذاشته بود ، ما هم که حالمان خوب نبود ، دائم یا سرفه می کردیم یا بینی خودمان را بالا می کشیدیم ، راننده فکر کرده بود با صدای روضه ای که پخش می شود گریه می کنیم🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا