eitaa logo
بانوی تراز
1.1هزار دنبال‌کننده
26.9هزار عکس
3.8هزار ویدیو
13 فایل
تنها گروه جهادی تخصص محور با حضور بانوان کنشگر اجتماعی در کشور..... @ciahkale ... ادمینمون هستن - ناشناسمون https://daigo.ir/secret/1326155415. . .
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹عارفی را گفتند : «محبت» را از که آموختی گفت : درخت شکوفه گفتند چگونه ؟ گفت هر موقع به او لگدزدم به جای تلافی به سرم شکوفه ریخت..❤️ ┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ 🆔 @banoye_taraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹کاش یک دانه ی تَسـبیح تو بودم تا دَست کشی بَر سَر سودا زده ی مَـن ┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ 🆔 @banoye_taraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣مهدی جان! کار دل بی تو فقط سوختن و ساختن است چه کند آن که ز دلدار خودش بی‌خبر است آتش دوری تو بال برایم نگذاشت بی پر و بال به دور تو پریدن هنر است..❤️ ┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ 🆔 @banoye_taraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️استفاده نادرست از تشویق، ظلم پنهان به فرزندان استاد تراشیون ┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ 🆔 @banoye_taraz
🔴 💠 در حضور خانواده‌ی خود یا خانواده‌ی همسر، احترام خاص برای همسرتان قائل شويد! مثلاً اگر همسرتان وارد جمع شد تمام قد بايستيد و همراه او بنشینید! او را با احترام صدا بزنید و ... 💠 البته قرار نیست ریا کنید بلکه آن را بهانه‌ای برای تمرینِ احترام به همسر قرار بدهید. 💠 با اين كار هم در نزد خانواده‌ی او عزیز می‌شوید و هم رابطه‌ی شما با همسرتان به شدّت، عمیق و عاشقانه می‌شود. ┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ 🆔 @banoye_taraz
🌸امام علی (علیه السلام) : بهترین اخلاق جوانمرد، تغافل و چشم پوشی از اشتباهات دیگران است. 📚غررالحکم، ح ۳۲۵۶ ‌ ┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ 🆔 @banoye_taraz
🔴 💠 شايع‌ترين راهي كه زن ندانسته جرّ و بحث را شروع مي‌كند آن است كه را بطور مستقيم مطرح نمي‌كند و سؤالاتي را مطرح مي‌سازد. 💠 مثلا وقتي مرد دير به خانه مي‌آيد بجاي اينكه زن بگويد: «دوست ندارم وقتي دير مي‌كني منتظرت بمونم» يا «نگران بودم كه نكند اتفاقي برايت افتاده باشد.» بطور غير مستقيم و به طعنه اين سؤال را مطرح مي‌كند: 👈 «چرا اينقدر دير مي‌آيي؟» يا «مي‌خواهي با دير آمدنت چه چيزي را ثابت كني؟» يا «چرا به‌من زنگ نزدي؟» 💠 مرد در این موقع حس مي‌كند كه مورد قرار گرفته است و حالت به خود مي‌گيرد و زن نمي‌داند كه مخالفت او چقدر براي شوهرش دردناك است. 💠 یاد بگیریم قبل از ابراز گلایه‌‌ی خود، خود را طوری اصلاح کنیم که باعث سوء برداشت همسرمان نشده و در نتیجه، مشاجره و دعوا رخ ندهد و یا به حداقلِّ خود برسد. ┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ 🆔 @banoye_taraz
🌳 مسئولین مسمومیت دانش‌آموزان را با جدیت دنبال کنند. 📜 ┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ 🆔 @banoye_taraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ زیبای ریسه‌های عشق به مناسبت برگزاری فراگیر «جشن محله‌ها» ┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ 🆔 @banoye_taraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 قصه شب👇👇👇👇👇👇👇
🌹یادت باشه 🍃بخش اول زندگی نامه 🍃فصل هشتم عشق یعنی آشنایی با خدا مهدی صاحب زمان از ما رضا 🍃برگ هفتاد وششم بین ماه‌های سال ،اردیبهشت برایم دوست داشتنی ترین و متفاوت ترین ماه سال شده بود،ماهی که در چهارمین روزش حمید به دنیا آمده بود،جشن تولد مختصری گرفتیم،ازصبح درگیر درست کردن کیک بودم،ازعلاقه زیاد حمیدبه بستنی خبرداشتم،برای همین با شیر تازه وثعلب برایش کلی بستنی درست کرده بودم.هرچندخوشحالی شوخی های وقت فوت کردن شمعها خیلی به درازا نکشید.چندروز بعدمنتظربودم حمید ازسرکار بیاید باهم غذا بخوریم،هوابارانی بود.ساعت ازسه هم گذشته بود،ولی از حمید خبری نبود. پیش خودم حتمأبازجایی دستش بندشده داره گره کاری روباز می کند.وقتی زنگ در را زد،طبق معمول به استقبالش رفتم،تا ریخت و قیافه اش رو دیدم از ترس خشکم زد.سرتا پایش خاکی و کثیف بود،فهمیدم باز تصادف کرده ! زانوهای شلوارش پاره شده بودو رد کشیده شدن روی آسفالت،پشت آستین کاپشنش مشخص بود. رنگ به صورتم نمانده بود.همان جا کنار در بی حال شدم،طافت نداشتم حمید را این مدلی ببینم،دلداریم دادو گفت:« نگران نباش باور کن چیزی نشده ببین باپای خودم اومدم خونه،همه چیز به خیر گذشت».ولی من باور نمی کردم سؤال پیچش کردم تا ببینم چه اتفاقی افتاده.پرسیدم:«کجاتصادف کردی حمید؟درست بگو ببینم چی شده؟ باید بریم بیمارستان از سر و پاهات عکس بگیریم.» حمید درحالی که لیوان آب را سر می کشید گفت :«با آقا میثم و آقا نبی الله سوار موتور می آمدیم که وسط غیاث آباد یک ماشین به ما زد . سه نفری پرت شدیم وسط خیابون. شانس آوردیم من کلاه داشتم.» زخم های سطحی برداشته بود . از سیر تا پیاز قصه را تعریف کرد که چه جوری شد ، کجا زمین خوردند ، بقیه حالشان خوب است یا نه و... این طور چیز ها را از من پنهان نمی‌کرد . من هم فقط غر می زدم :« چرا راننده ی اون ماشین این طور رانندگی می کرده ؟ تو چرا حواست نبوده؟...» بعد هم یک راست رفتم سراغ اسپند . اسپند دود کردن های من ماجرا شده بود. تا می خواست بیرون برود ، اسپند مشت می کردم و دور سر حمید می چرخاندم . حمید هم برای شوخی اسپند را از مشت من می گرفت زیر بغل هایش ،دور کمرش و بین پاهایش می چرخاند و می خندید. حتی لباسش را میزد بالا، روی شکمش می گذاشت و می گفت بترکه چشم حسود! این اولین باری نبود که حمید تصادف می کرد . چندین بار با همین سر و وضع به خانه آمده بود ، اما هر دفعه مثل بار نخست که خونین و مالین با لباس پاره میدیدمش دست و پایم را گم می کردم و توان انجام هیچ کاری را نداشتم . مخصوصا یک بار که شبانه از سنبل آباد در حال برگشت به قزوین بود ، موتور حمید به یک نیسان خورده بود . شدت تصادف به حدی بود که حمید با موتور به وسط جاده پرت شده بود . هر دو طرف جاده الموت دره های وحشتناکی دارد . شانسی که آورده بودیم این بود که وسط جاده زمین خورده بود . آن شب هم که بعد از کلی تاخیر به خانه آمد ، همین وضعیت را داشت ؛ لباس های پاره و دست و پاهای خونی . این تصادف کردن ها صدایم را حسابی در آورده بود که چرا با اینکه حساسیت من را می داند ، مواظب نیست . از روی حساسیتی که به حمید داشتم ، شروع کردم به دعوا کردن :« مگه روز رو از تو گرفته بودن ؟ چرا شب اومدی ؟ چرا رعایت نمیکنی ؟ این موتور رو باید بندازیم آشغالی !» از بس از این تصادف ها دیده بودم ، چشمم ترسیده بود . به حدی حساس شده بودم که در این شرایط یکی می خواست من را آرام کند و برایم آب قند درست کند!حمید لباس های پاره و خونی را عوض کرد و تا شب خوابید ، ولی شب کمر درد عجیبی گرفت . چشم روی چشم نمی گذاشت . تا صبح حمید را پاشویه کردم . دستمال خیس روی پیشانیش می گذاشتم و بالای سرش قرآن می خواندم . چون دوره های درمان را گذرانده بودم ، معمولا اکثر کارها حتی تزریقاتش را خودم انجام میدادم . وقتی دید تا صبح بالای سرش بیدار بوده ام ، گفت :« من مهر مادری شنیده بودم ، ولی مهر همسری نشنیده بودم که حالا دارم با چشم های خودم می بینم . اگر روی مسابقه مهربونی برگزار بشه تو نفر اول میشی خانوم.» صبح خروس خان حاضر شدیم و به بیمارستان رفتیم.بعد از گرفتن عکس از کمرش فهمیدیم دیسکش فتق پیدا کرده است ‌.دکتر ده روز استراحت مطلق نوشت.باید رعایت می کرد تا به مرور بهتر بشود.یک روز برای استراحت خانه مانده بود ،همه فهمیده بودند.از در و دیوار خانه مهمان می آمد .یک لحظه خانه خالی نمی شد ؛دوست،فامیل،همسایه،هئیت،مجسد،باشگاه و...پیش خودم گفتم حمید یک تصادف ساده داشته این همه مهمان آمده است ،خدای نکرده برود مأموریت جانباز بشودمن باید نصف قزوین را پذیرایی کنم و راه بیندازم !تمام مدت برای خوش آمد گویی و پذیرایی از مهمان ها سرپا بودم.به حدی مهمان ها زیاد بودند که شب ها زودتر از حمید بر اثر خستگی می افتادم.🍂 ┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ 🆔 @banoye_taraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹عرض سلام و ارادت خدمت شما سروران ارجمند بانوی تراز میلاد با سعادت منجی عالم بشریت حضرت صاحب الزمان مهدی موعود را حضور شما تبریک و شادباش می گوید....💞 ┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ 🆔 @banoye_taraz
🍃🌸🌼يارب در شب میلاد با سعادت منجی عالم بشریت حضرت مهدی موعود عج 💚 به دوستانم،عطا کن هر آنچه برایشان خیر است و دلشان را لبریز کن از شادی و لبانشان را با گل لبخند شکوفاکن آمیـــن یا رَبَّ العالمین ‌میدانی احسن الحال یعنی چه؟ نگاه"بهترینِ عالم"بر تو باشد و لب هایش دعاگوی تو به امید آنکه همه ی ما مشمول دعای مهدی فاطمه باشیم شبتون سرشار از نور و عشق و رحمت🎊 ┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ 🆔 @banoye_taraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨مهربانم 💖به زیبایی گل شکی نیست ✨اما زیباتر از گل تو هستی 💖هر کجا هستی باش ✨آسمانت آبی 💖و دلت از غصه ی دنیا خالی...💕 شبت سرشاراز آرامش ┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ 🆔 @banoye_taraz
🌹عرض سلام و ارادت حضور شما دوستان ناب ضمن تبریک میلاد امام زمان اسامی شرکت کنندگان پنجمین شب در مسابقه دلنوشته به شرح زیر اعلام می گردد...❤️ خانم ها و آقایان ۱_بهرام زارعی ۳۶ساله. شیراز ۲_حیدر اقسام. ۴۱ساله. اهواز ۳_صمدپور اسماعیل. ۵۱ساله. اهواز ۴_پانیذپور اسماعیل. ۷ساله. اهواز ۵_مهزیارچهرقانی. ۹ساله. تهران ۶_مهدیارچهرقانی. ۳ساله تهران ۷_فاطمه صانعی. ۵۲ساله. قم ۸_زهره کمیلی. ۵۵ساله. گرگان ۹_فاطمه رضایی. ۴۳ساله. قم ۱۰_طیبه پشام. ۴۴ساله. اهواز ۱۱_خدیجه پشام. ۴۰ساله. اهواز ۱۲_حلیمه محمدزاده ۵۰ساله اهواز ۱۳_علی اکبر اقسام. ۱۱ساله. اهواز ۱۴_پویا پور اسماعیل. ۱۱ساله. اهواز ۱۵_نرگس عبدالملکی. ۳۲ساله. قم ۱۶_سیده خدیجه حسینی ۴۷ساله آزادشهر ۱۷_زینب احمدیان. ۲۴ساله مشهد ۱۸_فاطمه احمدیان. ۴۲ساله. خواف ۱۹_معصومه سپهری. ۴۰ساله. قم ۲۰_امیرحسین رستملو ۲۱_زهرا موحد. ۷ونیم ساله. سرخس ۲۲_طیبه کریمی. قم ۲۳_اکرم اسلامی. ۴۰ساله. قم ۲۴_زینب دل افکار. ۳۵ساله. قم ۲۵_زهرا جوان بخت. ۲۶_طیبه. خلج. ۳۶ساله. تهران ۲۷_پریساصفری چاهکی روستای چاهک قم 🌱دوستان عزیزم امشب آخرین مهلت ارسال آثار بود و فردا ان شاء الله اسامی برندگان اعلام خواهدشد...❤️ ┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ 🆔 @banoye_taraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا