🌹ای که میدانی ندارم
غیر درگاهت «پناهی»
🌹دیگر ازمن بر مگردان،
روی خود، گاهی «نگاهی»
🌹خـدایا
دراین روزهای پایان سال
کمک کن کسی مریض نشه
کسی گرفتار بیمارستان نشه
و ما را در دامن امن خودت قرار ده...❤️
#عاشقانه_با_خدا
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
❣ تنها چیزی که طعمش
هیچ وقت عوض نمی شود
دوست داشتن و ❤
دوست داشته شدن است❤
روزگارتون سرشار از
دوسـت داشـتنها...💕
#یادت_باشه
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
مهربانو جان، آقای بزرگوار
خداوند به جنس زن قدرت در زبان رو داده
به جنس مرد، قدرت در بازو
زنی که از قدرت زبانش برای حاضر جوابی
و مردی که از قدرت زورش برای زورگویی
استفاده کنه، هر دوش منفوره
و چه زیباست اگر
همین قدرت زبان رو در جهت دلبری و مهربانی
همین قدرت بازو رو در جهت تکیه گاه
بکار ببریم
زبانی که به لطافت بچرخه
زور بازویی که امنیت بده
دنیای دونفره تون رو بهشت میکنه.
هر روزتون بهشت
#ماه_شعبان
#عاشقانه
#دلبرانه
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
🌹زندگی زیباست، زشتیهای آن تقصیر ماست،
در مسیرش هرچه نازیباست آن تدبیر ماست!
زندگی آب روانی است روان میگذرد
آنچه تقدیر من و توست همان میگذرد... ❤️
#ماه_شعبان
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
🌹مظلوم ترین آدمهای دنیا
همونهایی هستند که توی دلشون
پر غصه است و باز هم
لبخند از روی لبشون نمیره ...❤️
#ماه_شعبان
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
33.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸سرود سلام یا زهرابه سبک سلام فرمانده
🌸 عهدمیبندم که حافظ دین وچادرت باشم...💞
#حجاب
#ماه_شعبان
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 مقام رهبری:چه مردم بدانند ،چه ندانند؛من تک تک مردم را دوست میدارم...❤️
#دورت_بگردم
#حضرت_عشق
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
❣ نکند فکر کنی در دلِ من یادِ
تو نیست
گوش کن، نبضِ دلم زمزمه اش با
تو یکیست...💕
#دلبر_جانم
#دورت_بگردم
#یادت_باشه
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهربـان باش،
مهربـانی همسایه دیواربه دیوارشادی است،بگذارخانه دلت پُـرباشدازمهربانی های بیدلیل،
آنگاه عشـق میشودخاصیتِ تـو
وخداباسبـدی ازلبخند،مهمان همیشگی قلـب توست...❤️
#مهربان_باشیم
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
🌹یا رب
تو نظر کن به دلم
حال دلم خوب شود...❤️
#حال_خوب
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
🌹یادت باشه
🍃بخش اول
زندگی نامه
🍃فصل نهم
ما لقا را به بقا بخشیدیم
🍃برگ هشتادو سوم
دوست داشتم بعد از دو روز دوری برایش یک پیتزای خوشمزه درست کنم ، سریع وسایلم را جابجا کردم و مشغول آشپزی شدم ، حمید به جز کله پاچه و سیرابی غذایی نبود که خوشش نیاید ، البته طبق تعریفی که خودش داشت در دوران مجردی از پیتزا هم فراری بود ، مثل اینکه با یکی از دوستانش پیتزا خورده بودند ولی چون خوب درست نشده بود ، از همان موقع از پیتزا بدش آمده بود ، با یادآوری اولین پیتزایی که برایش درست کردم لب هایم به خنده کش آمد ، وقتی برای اولین بار پیتزاهایی که خودم پخته بودم را دید اولین لقمه را با چشم های بسته خورد ، خوب که مزه مزه کرد خوشش آمد و لقمه های بعدی را با اشتها خورد . بعد از آن هم نظرش کامل برگشت ، جوری شده بود که خودش می گفت :« فرزانه امشب پیتزا درست کن ، اون چیزی که ما بیرون خوردیم با این چیزی که تو درست می کنی زمین تا آسمون فرق داره ، مطمئنی این هم پیتزا است ؟!».
مشغول آماده کردن بساط پیتزا بودم که متوجه شدم داخل سبد نان انگار دو سه کیلو خمیر گذاشته شده است ، خوب که دقت کردم کاشف به عمل آمد که حمید می خواسته نان های خیلی ترد را آب بزند تا از خشکی در بیاید ، اما به جای پاشیدن چند قطره آب ، انگار نان ها را به کل شسته بود، بعد هم تا کرده و داخل جا نونی گذاشته بود !
زنگ در را که زد تا پاگرد طبقه اول پایین رفتم ، چند دقیقه ای منتظرش شدم ولی حمید بالا نیامد ، از پنجره سرک کشیدم متوجه شدم در حال صحبت با پسر صاحب خانه است ، سریع به آشپزخانه برگشتم و چند تا کلوچه داخل بشقاب گذاشتم تا به صاحب خانه بدهیم ، وقتی از پله ها بالا می آمد مثل همیشه صدای یا الله گفتنش بلند شد .
بعد از احوال پرسی و تعریف کردن سیر تا پیاز وقایع اردو پرسیدم :« پسر صاحب خانه چه کار داشت ؟ راستی چند تا کلوچه گذاشتم کنار که ببری طبقه پایین »، حمید به کتابی که در دستش بود اشاره کرد و گفت :« پسر صاحب خانه این کتاب رو موقع سربازی از کتابخانه سپاه امانت گرفته ولی فراموش کرده بود پس بده ، تحویل من داد که من به کتابخانه برگردونم»، کتاب « گناهان کبیره » آیت الله دستغیب بود ، به حمید گفتم :« چه جالب ، این همون کتابیه که دنبالش توی کتاب فروشی گشتیم ولی پیدا نکردیم ، حالا که کتاب اینجاست می شینیم دو نفره می خونیم » ، حمید کتاب را روی اوپن گذاشت و گفت :« خانوم نمیشه این کتاب رو بخونیم ، چون ما که این کتاب رو امانت نگرفتیم ، جایی هم به نام ما ثبت نشده ، پس حق خوندنش رو نداریم ، چون کتاب جزء اموال عمومیه کتابخونه است ما وقتی می تونیم بخونیم که به اسم خودمون از کتابخونه امانت گرفته باشیم ».
تلفنی مشغول صحبت با مادرم بودم ، در رابطه با خانه سازمانی که قرار بود به ما بدهند صحبت می کردیم ، مادرم گفت :« کم کم باید دنبال وسایل و کار های خونه جدید باشم »، موقع خداحافظی پدرم گوشی را گرفت و بعد از شوخی های همیشگی پدر و دختری به من گفت :« امروز لیست اسامی اعزامی به سوریه را پیش ما آورده بودند ، من اسم حمید رو خط زدم ، یک جوری بهش اطلاع بده که ناراحت نشه ».🍂
#رفیق_شهیدم
#حمید_سیاهکالی
#بانوی_تراز
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
🍃خوشبختی سه ستون دارد:
🍃فراموش کردن تلخی های دیروز
🍃غنیمت شمردن شیرینی های امروز
🍃امیدواری به فرصت های فردا
🍃الهی همیشه غرق خوشبختی باشید...❤️
#ماه_شعبان
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
💕قلب قاصدکی ست
🌸که اگر پرهايش را بچينی
💕ديگر بہ آسمان اوج نميگيرد
🌸قلب وسعتی دارد
بہ اندازہ ی حضورخدا
💕من مقدس تر ازقلب
🌸سراغ ندارم
💕قلبتان هميشہ پر عشق..❤️
#عاشقانه
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
🌹محبت گوهر گرانبهایی است
كه در برخی از قلبها روی آن خاكستر نشسته است.
این پوشش نازك و كوتاه را با تبسم بزدایید
تا گوهر گرانبهایی كه پنهان است،
آشكار شود ...❤️
#حال_خوب
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
🌹کنارشایستادهبودم،شنیدمکہمی گفت :
‹صلی الله علیكیاصاحبالزمان›
بھشگفتم :
چراالانبه امامزمان‹عج›سلامدادۍ...؟
گفت : شایداینوزشبادونسیم
سلاممنوبه امامزمانمبرساند.❤️
#رفیق_شهیدم
#شھید_ابومھدی_المھندس
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz