بهترین هدیه من.mp3
8.44M
💕بهترین هدیه من!💕
👧👦 بالای ۴ سال
#عمو_قصه_گو
#رمضان_مهدوی
#ماه_مبارک_رمضان
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
♡
دعاهاےسَحـرگویندمۍدارداثـر،آرے
اثرمۍدارداماڪۍشبِعاشقسَحردارد!؟
#رمضان
#رمضان_مهدوی
#ماه_مبارک_رمضان
༻༺
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
مناجات_محمود کریمی.mp3
4.89M
✦¤✦༻༺✦¤✦
🎼 چه بهتر است ببخشم . . .
#ماه_مبارک_رمضان
#ماه_رمضان
#رمضان
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
♡
خــــــــــدا
عــشـــق است...
اگر خطا کنم
نهایت قهرش بین دو اذان است
باز صدایم میکند...
#رمضان
#رمضان_مهدوی
#ماه_مبارک_رمضان
༻༺
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
با دل بِشکسته باید جانبِ بازار رفت
چارهی یوسف خریدن درهم و دینار نیست . . .
#امام_زمان
#رمضان_مهدوی
#ماه_مبارک_رمضان
༻ ༺
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
VID_20230315_234021_097_۱۵۰۳۲۰۲۳.mp3
2.97M
گاهی سکوت چنان سنگین میشود
که گویی کرهی زمین غیر مسکونی است!
#دل
#رمضان_مهدوی
#ماه_مبارک_رمضان
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
✅ به فرزندانمان یاد دهیم به رفتار دیگران
پاسخ دهند نه واکنش!
واکنش یعنی"زد تو هم بزن"
پاسخ یعنی از عقل خود استفاده کن و بهترین روش را انتخاب کن .
#جان_شیرینم
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
#کودکانه
برای استقلال کودک، بگذارید او خودش مالک بدنش باشد.
از کنار زدن مداوم موهایش، تکاندن خاک لباسش، بستن دگمه و مرتب کردن مداوم لباسش و بالا کشیدن شلوارش خودداری کنید.
کودکان این وسواس بیش از حد را تجاوز به خلوت جسم خود تلقی میکند
#جان_شیرینم
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
#همسرانه
💑 گاهــی وارونــه فکــر کنــید !!
🔸 به جای اینکه همیشه به این بیندیشید که شما از همسرتان چه میخواهید کمی فکر کنید که همسرتان از شما چه میخواهد.
🔸 اینگونه فکر کردن در حل بسیاری از مشکلات در زندگی راهگشا خواهد بود و حس نوع دوستی و محبت به همسر و نیز حسنظن را در شما زنده خواهد کرد.
#عاشقانه
#ماه_رمضان
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
#همسرانه
تفاوت های زن و مرد را جدی بگیرید🔻
🔹 هر زمان مرد و زن توانستند تفاوتهای خود را به کمک عشق و احترام به یکدیگر زنده نگهدارند ،میتوانند از شور و هیجان پایدار در روابط خود لذت ببرند...
وقتی مرد و زن به تفاوتهای یکدیگر احترام نگذارند ،نیروی خود را از دست داده ودیگر نمی توانند یکدیگر را خوشحال کرده وبه هیجان در آورند.
اگر زن ومرد دو قطب متفاوت نباشند، جذابیت خود را از دست می دهند، و خنثی میشوند
از دست دادن جذابیت از دو راه ممکن است :
☝️سرکوبی خود واقعی درونی
✌تلاش برای تغییر دادن طرف مقابل وشبیه کردن او با خود...
تدبیر سرکوبی خود و تغییر دادن کیفیت های طرف مقابل، روابط نیکو بین زن و مرد را کاملا از بین خواهد برد
❣ یادمان باشد شناخت تفاوتهای مرد و زن ضروری است.
#عاشقانه
#ماه_رمضان
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
#همسرانه
♥️همسرتان را عاشق خودکنید♥️
برای اینکه روز به روز علاقه همسرتان را به خود بیشتر کنید از روش های زیر استفاده کنید.
١)هرگز از همسرتان جدا نخوابید.
حقیقت دارد که زوجها وقتی در کنار هم هستند، راحتتر به خواب میروند.
بنابراین تحت هیچ شرایطی، حتی اگر با هم در حالت قهر هم بودید، جدا از همسرتان نخوابید.
٢)به مسائل زناشویی خود بیشتر اهمیت دهید
مسائل زناشویی باعث خوشحال شدن
و آرامش خودتان وهمسرتان می شود.
#عاشقانه
#ماه_رمضان
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
#کودکانه
در بیشتر نقاشی کودکان خورشید دیده
میشود خورشید بیانگر امنیت، خوشحالی، گرما، قدرت و به نظر بعضی پژوهشگران نماد پدر مطلوب است.
وقتی رابطه پدر و کودک خوب است خورشید به طور کامل و در حال درخشیدن نمایش داده میشود هنگامی که این ارتباط مطلوب نیست خورشید در پشت کوه ناپدید است و یا به صورت قوسی در افق دیده میشود و اگر کودک از پدرش هراس داشته باشد، خورشید به رنگ قرمز تند یا سیاه که مضطربکننده است ترسیم میشود.
#جان_شیرینم
#ماه_رمضان
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
#کودکانه
حتما شما هم با كودكانی برخورد كردهايد كه قادر به ارتباط با همسن و سالهای خودشان نيستند و از جمع فاصله میگيرند.
اين گروه از كودكان در سنين بالا نيز اين مشكل را با خود يدک خواهند كشيد چون در كودكی نتوانستهاند در اين زمينه شخصيت خود را به درستی كامل كنند.
براي اينكه فرزندان امروز شما بزرگسالان كمرو و فاقد مهارتهای اجتماعی بار نيايند، سعی كنيد تا میتوانيد روحيه گروهی فرزندتان را تقويت كنيد و به او اجازه دهيد با دوستان و همسن و سالهای خود ارتباط داشته باشد.
#جان_شیرینم
#ماه_رمضان
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
🌹یادت باشه
🍃فصل اول
زندگی نامه
🍃فصل نهم
ما لقارا به بقا بخشیدیم
🍃برگ نود و پنجم
کنارش نشستم ، خودش لقمه درست می کرد و به من می داد ، برق خاصی در نگاهش بود ، گفتم :« حمید به حرم حضرت زینب ( س) رسیدی ویژه منو دعا کن »، گفت :« چشم عزیزم ، اونجا که برسم حتما به خانوم میگم که همسرم خیلی همراهم بود ، میگم که فرزانه پای زندگی وایستاد تا من بتونم پای اسلام و اعتقاداتم بایستم ، میگم وقت هایی که چشمات خیس بود و می پرسیدم چرا گربه کردی حرفی نمی زدی ، دور از چشم من گریه می کردی که اراده من ضعیف نشه ».
همکارش تماس گرفت که سر کوچه منتظر است ، سریع حاضر شد ، یک لباس سفید با راه راه آبی همراه کاپشن مشکی و شلوار طوسی تنش کرده بود ، دوست داشتم بیشتر از همیشه روی حاضر شدنش وقت بگذارد تا بیشتر تماشایش کنم ولی شوق حمید برای رفتن بیشتر از شوق ماندن بود .
با هر جان کندنی که بود کنار در خروجی برایش قرآن گرفتم تا راهیش کنم ، لحظه آخر به حمید گفتم :« کاش می شد با خودت گوشی ببری ،حمید تو رو به همون حضرت زینب (س) منو از خودت بی خبر نذار ، هر کجا تونستی تماس بگیر » .
گفت :« هر کجا جور باشه حتما بهت زنگ می زنم ، فقط یه چیزی ، از سوریه که تماس گرفتم چطور بگم دوستت دارم ؟ اونجا بقیه هم کنارم هستن ، اگه صدای منو بشنون از خجالت آب میشم » .
به یاد زندگی نامه و خاطراتی که از شهدا خوانده بودم افتادم ، بعضی هایشان برای همچنین موقعیت هایی با همسرشان رمز گذاشتند، به حمید گفتم :« پشت گوشی به جای دوستت دارم بگو یادت باشه ! من منظورت رو می فهمم».
از پیشنهادم خوشش آمد ، پله ها را که پایین می رفت برایم دست تکان می داد و بلند بلند گفت :« یادت باشه ! یادت باشه !».
لبخندی زدم و گفتم :« یادم هست ! یادم هست ! ».
اجازه نداد تا دم در بروم ، رفتم پشت پنجره پاگرد طبقه اول ، پشت سرش آب ریختم ، تا سر کوچه برسد دو سه بار برگشت و خداحافظی کرد ، از بچگی خاطره خوبی از خداحافظی های داخل کوچه نداشتم ، روز هایی که پدرم برای ماموریت با اشک ما را پیش مادرمان می گذاشت و به سمت کردستان می رفت ، من و علی گریه کنان دنبال ماشین سپاه می دویدیم ، دل کندن از پدر هر بار سخت تر می شد ، و حالا دوباره خداحافظی ، دوباره کوچه و این بار حمید !
با دست اشاره می کرد که داخل بروم ولی دلم نمی آمد ، در سرم صدای فریادم را می شنیدم که داد می زد :« حمید آهسته تر ، چرا این قدر با عجله داری میری ؟ بذار یه دل سیر نگاهت کنم ؟!»، ولی این ها فقط فریادهای ذهنم بود ، چیزی که حمید می دید فقط نگاهم بود که تک تک قدم هایش را تا سر کوچه دنبال می کرد ، پاهایش محکم و با اراده قدم بر می داشت ، پاهایی که دیگر هیچ وقت قسمت نشد راه رفتنشان را ببینم .
خودم را از پله ها بالا کشیدم و داخل خانه ای شدم که همه چیزش حمید را صدا می کرد ، گویی در و دیوار این خانه از رفتن حمید دلگیر تر از همیشه شده بود، خانه ای که تا حمید بود با همه کوچکیش دنیا دنیا محبت و مهربانی داشت ، ولی حالا شبیه قفسی شده بود که نمی توانستم به تنهایی آن را تحمل کنم ، نفس کشیدن برایم سخت بود ، خانه به آن با صفایی بعد از رفتن حمید برایم تنگ و تاریک شده بود .
اذان که شد سر سجاده نماز خیلی گریه کردم ، بعد از نماز قرآن را باز کردم تا با خواندن ایاتش آرام بگیرم ، نیت کردم و استخاره زدم ، همان آیه معروف آمد که :« ما شما را با جان ها و اموال می آزماییم، پس صبر پیشه کنید » ، با خواندن این آیات کمی آرام تر شدم ، با همه وجود از خدا خواستم مرا در بزرگ ترین امتحان زندگیم رو سفید کند.
سجاده را که جمع کردم،چشمم به مهرهایی افتادکه حمید روی اوپن گذاشته بود،به آن ها دست نزدم.با خودم گفتم:«خود حمید هروقت برگشت مهرهارو برمی داره»هرچیزی را که دست زده بود،آویزان کرده بودو یا جایی گذاشته بود همانطور دست نخورده گذاشتم بماند.🍂
#رفیق_شهیدم
#حمید_سیاهکالی
#بانوی_تراز
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz