♡••
🌹اگرازڪمندِعشقتبرومـ،ڪجـٰاگریزم
ڪهخلاصبۍتُوبندستوحیاتبۍتُوزندان..❤️
#ارباب_دلم
#بطلب_حرم
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
InShot_۲۰۲۳۰۶۲۲_۱۷۰۲۴۸۰۶۷_۲۲۰۶۲۰۲۳.mp3
16.26M
🌱هدیه امیرالمومنین علیهالسلام
༺◍⃟👧🏻🧒🏻჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
رویکرد:شناخت شخصیت امیرالمومنین علیه السلام در قرآن 🌻
#شب_بخیر_کوچولو
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
🌹خوب گوش کردن را یاد بگیریم
گاه فرصت ها
بسیار آهسته در میزنند🌻
#امام_زمان
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
🌹🌹
🌹
🌱برگ شصتم
گریه ام گرفت ، گفتم :(تا امروز هر چه کشیدم به خاطر تو بود ؛ این همه سختی ، زندگی توی این شهربدون کمک و یار و همراه با سه تا بچه قد و نیم قد . همه را به خاطر تو تحمل کردم . چون تو این طور میخواستی. چون تو این طوری راحت تر بودی. هر وقت رفتی ، هر وقت آمدی، چیزی نگفتم. اما امروز جلویت می ایستم ،نمیگذارم بروی . همیشه از حق خودم و بچه هایم گذشتم؛اما این بار پای سلامتی خودت در میان است . نمیگذارم. از حق تو نمیگذرم
از حق نمیگذرم.از حق بچه هایم نمی گذرم . بچه هایم بابا میخواهند. نمیگذارم سلامتی ات را به خطر بینذاری اگر پایت عفونت کند ،چه کار کنیم.)
با خونسردی گفت :(هیچ، چه کار داریم بکنیم؟! قطعش می کنیم . می اندازیمش دور . فدای سر امام.)
از بی تفاوتی اش کفری شدم گفتم :(صمد!)
گفت:(جانم.)
گفتم :(برو بنشین سر جایت ، هر وقت دکتر اجازه داد، من هم اجازه می دهم.)
تکیه اش را به عصایش داد و گفت :(قدم جان!این همه سال خانمی کردی ،بزرگی کردی. خیلی جور من و بچه ها را کشیدی ، ممنون. اما رفیق نیمه راه نشو.
اجرت را بی ثواب نکن . ببین من همان روز اولی که امام را دیدم ،قسم خوردم تا آخرین قطره خون سربازش باشم و هر چه گفت بگویم چشم. حتما یادت هست؟
حالا هم امام فرمان جهاد داده و گفته جهاد کنید . از دین و کشور دفاع کنید . من هم گفتم ام چشم . نگذار رو سیاه شوم.)
گفتم :(باشد بگو چشم ؛ اما هر وقت حالت خوب شد.
گفت:(قدم !به خدا حالم خوب است. تو که ندیدی چه طور بچه ها با پای قطع شده. با یک دست می آیند . منطقه، آخ هم نمیگوید
من که چیزی ام نیست)
گفتم :(تو اصلا خانواده ات را دوست نداری. )
سرش را برگرداند .چیزی نگفت . لنگان لنگان رفت گوشه هال نشست :(حق داری آنچه باید برایتان میکردم ، نکردم . اما به خدا همیشه دوستتان داشتم و دارم .)
گفتم نه تو جبهه و امام را بیشتر از ما دوست داری از دستم کلافه شده بود گفت: «قدم امروز چرا این طوری شدی؟ حرا سر به سرم میگذاری؟!»
یک دفعه از دهانم پرید و :گفتم چون دوستت دارم
این اولین باری بود که این حرف را میزدم دیدم سرش را گذاشت روی زانویش و هایهای گریه کرد. خودم هم حالم بد شد رفتم آشپزخانه و نشستم گوشه ای و زارزار گریه کردم کمی بعد لنگان لنگان آمد بالای سرم دستش را گذاشت روی شانه ام گفت یک عمر منتظر شنیدن این جمله بودم قدم جان حالا چرا؟! کاش این دم آخر هم نگفته بودی دلم را می لرزانی و میفرستی ام دم تیغ. من هم تو را دوست دارم اما چه کنم؟ تکلیف چیز دیگری است کمی مکث کرد انگار داشت فکر می.کرد بین رفتن و نرفتن مانده بود. اما یک دفعه گفت: برای دو سه ماهتان پول گذاشته ام روی طاقچه کمتر غصه بخور به بچه ها برس مواظب مهدی باش
او مرد خانه است.
گفت: «اگر واقعا دوستم داری نگذار حرفی که به امام زده ام وقولی که داده ام، پس
بگیرم .کمکم کن تا آخرین لحظه سر حرفم
باشم. اگر فقط یک ذره دوستم ،داری قول بده کمکم کنی قول دادم و گفتم: «چشم»
از سر راهش کنار رفتم و او با آن پای لنگ رفت گفته بودم چشم؛ اما از درون داشتم نابود میشدم .نتوانستم تحمل کنم. قرآن جیبی کوچکی داشتیم آن را برداشتم و دویدم توی کوچه قرآن را توی جیب پیراهنش گذاشتم. زیر بغلش را گرفتم تا سر خیابان او را بردم ماشینی برایش گرفتم وقتی سوار ماشین شد، انگار خیابان وکوچه روی سرم خراب شد تمام راه برگشت را گریه کردم.
این اولین باری بود که یک هفته بعد از رفتنش هنوز رشته زندگی دستم نیامده بود. دست و دلم به هیچ کاری نمی رفت. مدام باخودم میگفتم قدم گفتی چشم و باید منتظر از این بدترش باشی از این گوشه اتاق بلند میشدم و میرفتم آن گوشه مینشستم فکر میکردم هفته پیش صمد اینجا نشسته بود. این وقتها داشتیم با هم ناهار میخوردیم این وقتها بود فلان حرف را زد. خاطرات خوب لحظه هایی که کنارمان بود.یک آن تنهایم نمی گذاشت🍂
#دختر_شینا
#بانوی_تراز
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌻امشب برایتان دعـا میڪنم💜
خــداے بزرگ نصیـبتان ڪنـد 💜
هر آنچہ ازخوبیها آرزو دارید💜
لحـظـههـاتـون آروم 💜
شبتون بخیر
و پر از آرامـش الهی💌
#بانوی_تراز
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7