صفحه اول روزنامههای دوشنبه ۱۹ تیر🌻
✅ #صرفأ_جهت_اطلاع
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
🗞⚽️ روزنامههای ورزشی دوشنبه ۱۹ تیر🌻
#صرفأ_جهت_اطلاع
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
🛑 رژه هوایی هوانیروز ارتش در قم
🔹همزمان با ۱۹ تیر ماه سالروز بیعت تاریخی کارکنان هوانیروز ارتش با بنیانگذار نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران با هدف گرامیداشت یاد و خاطره این روز، رژه هوایی هوانیروز ارتش ساعت ۸صبح امروز دوشنبه در قم برگزار شد❤️
#ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
سلام و ارادت.
لطفتون مستدام ما هم از همراهی شما سپاسگزاریم 🌹
#مخاطبین_خاص
#بانوی_تراز
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
AUD-20220925-WA0011.mp3
7.17M
🌱روی پای خدا ۴ 👣
محمد"ص" ؛ خدایا ، چه کاری در نزد تو، از همه چیز قشنگ تره؟
خدا ❤️ ؛ هیچ چیز در نزد من قشنگ تر از این نیست که بندهام منو ببینه، نترسه و به من تکیه کنه ... ❤️
#حس_خوب_زندگی
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
🌹اجرای جنگ شادی درتالارفرهنگ
جمعه مصادف با عیدغدیر
#به_عشق_امیرالمؤمنین
گروه جهادی تخصصی
شهیده اقدس احمدی.(ره)🌻
#عید_غدیر
#غدیر
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
انسان شناسی ۵۱.mp3
12.08M
🌱انسان شناسی ۵۱
مقاممعظم رهبری
🌱استاد شجاعی
چرا بیشتر، کسانی از مسیرِ درست خارج شده، و حتی از تمامِ رنجهایی که در جادهی حق، متحمل شدند، پشیمان میشوند که عموماً ؛
ـ صاحب کمالات معنوی بودند!
ـ افراد خاص و صاحب نام در مسیر حق بودند!
ـ دانشمندانی در حوزه علوم الهی بودند!
ـ موفقیتهای بزرگی در این مسیر کسب کرده بودند!❤️
و ...........
✖️ چرا واقعاً ؟
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
❣شب
اگـر باشد
و دلــدار نباشد چہ شَوَد
وای بر حال دل شب
که چنین بی رحم است❤️
#دلبرانه_عاشقانه
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
✨
❣دوست داشتنت
مثل نفس کشیدن است
محال است یادم برود
یادم برود میمیرم💕
#مخاطب_خاص
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
InShot_۲۰۲۳۰۶۲۰_۲۱۰۶۴۹۹۲۱_۲۰۰۶۲۰۲۳.mp3
13.57M
🌻غریبه
༺◍⃟👧🏻🧒🏻჻ᭂ࿐❁❥༅••┄
رویکرد:شناخت شخصیت پیامبر صلی الله علیه وآله قسمت هشتم🌹
#شب_بخیر_کوچولو
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
❣گفته بودی که چرا محو تماشای منی
آنچنان مات که یک دم مژه بر هم نزنی
مژه بر هم نزنم تا که زدستم نرود
نازچشم تو به قدر مژه بر هم زدنی💕
#خاصترین_مخاطب_خاص_قلبم
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
🌹بر خیز که دلتنگم
معشوقه مداری کن...❤️
#نگارم
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
🌹🌹
🌹
🌱برگ هفتادو پنجم
اصلا باور کردنی نبود. صمدی که هیچ وقت بچههایش را نمی گرفت تا سر کوچه ببرد،حالا خودش اصرار می کرد با هم برویم بازار.هر چند بی حوصله بودم،اما از اینکه بچهها خوشحال بودند،راضی بودم.رفتیم بازار مظفریه همدان. برای بچهها اسباببازی و لباس خرید؛آن هم به سلیقه خود بچهها. هر چه می گفتم این خوب نیست یا دوام ندارد، می گفت:《کارت نباشد بگذار بچه ها شاد باشند.می خواهیم جشن بگیریم. 》آخر سر هم رفتیم مغازه ای و برای من چادر و روسری خرید.یک پیراهن بلند وگشاد هم خرید که گل های ریز و صورتی داشت با پس زمینه نخودی و سفید.گفت:《این آخرین پیراهن حاملگی است که می خریم. دیگر تمام شد.》
لب گزیدم که یعنی کمی آرامتر؛ هرچند صاحب مغازه خانمی بود و ته مغازه در حال آوردن بلوز و دامن بود و صدایمان نمی شنید.با این حال خجالت می کشیدم.وقتی رسیدیم خانه،دیگر ظهر شده بود.رفت از بیرون ناهار خرید و آورد.بچه ها با خوشحالی می آمدند لباس هایشان را به ما نشان می دادند.با اسباببازی هایشان بازی می کردند. بعداز ناهار هم آن قدر که خسته شده بودند، همان طور که اسباببازی ها دستشان بود ولباس ها بالای سرشان خوابشان برد.فردا صبح وقتی صمد به سپاه رفت،حس قشنگی داشتم.فکر می کردم چقدر خوشبختم. زندگی چقدر خوب است. اصلا دیگر ناراحت نبودم. به همین خاطر بعد از یکی دو ماه بی حوصلگی و ناراحتی بلند شدم وخانه را از آن بالا جارو کردم و دستمال کشیدم. آبگوشتم را بار گذاشتم. بچهها را بردم وشستم. حياط را آب و جارو کردم.آشپزخانه را شستم و کابینت ها را دستمال کشیدم.خانه بوی گل گرفته بود.برای ناهار صمد آمد. از همان جلوی در می خندید و می آمد.بچه ها دوره اش کردند و ریختند روی سر و کولش توی هال که رسید،نشست، بچه ها را بغل کرد و بوسید وگفت:《به به قدم خانم!چه بوی خوبی راه انداختی.》
خندیدم وگفتم:《آبگوشت لیمو است.که خیلی دوست داری.》
بلند شدوگفت:《این قدر خوبی که امام رضا(ع)می طلبدت دیگر.》
با تعجب نگاهش کردم.با ناباوری پرسیدم:《میخواهیم برویم مشهد؟!》
همان طور که بچهها را ناز و نوازش می کرد.گفت:《می خواهید بروید مشهد.》
آمدم توی هال گفتم:《تو را خدا !اذیت نکن راستش را بگو.》
سمیه را بغل کرد وایستاد وگفت:《امروز اتفاقی از یکی از همکارها شنیدم برای خواهرها تور مشهد گذاشته اند. رفتم ته توی قضیه را در آوردم. دیدم فرصت خوبی است.اسم تو راهم نوشتم.》
گفتم:《پس توچی؟!》
موهای سمیه را بوسید و گفت:《نه دیگه مامانی این مسافرت فقط مخصوص خانم هاست. باباها باید بمانند خانه. 》
گفتم:《نمی روم.یا با هم برویم. یا اصلا ولش کن.من چطور با این بچه ها بروم. 🍂
#دختر_شینا
#بانوی_تراز
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
❣نصفه شب بویِ تو پیچید
از آن سویِ خیال
تا دمِ صبح اگر
زنده بمانم خوب است...❤️
شبت سرشاراز آرامش
#دلبر_دردانه_من
#یادت_باشه
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7