eitaa logo
بانوی تراز
1.1هزار دنبال‌کننده
26.5هزار عکس
3.8هزار ویدیو
12 فایل
تنها گروه جهادی تخصص محور با حضور بانوان کنشگر اجتماعی در کشور..... @ciahkale ... ادمینمون هستن - ناشناسمون https://daigo.ir/secret/1326155415. . .
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹دائم‌سوره‌قل‌هوﷲاحد رابخوانیدوثوابش‌راهدیه‌کنید به‌امـام‌زمـان...❤️ https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
AUD-20220906-WA0039.mp3
11.85M
🍃انسان شناسی ۶۲ 🍃استاد شجاعی 💥یه جای کار ایراد داره! اگر اینجوری پیش بری، قطعاً یه جایی ارزشها و اعتقادات انسانی‌ات رو از دست میدی! ولی اگر همین یه خرابی رو، تعمیر کنی، با سطح تلاش کمتر، به رشد سریعتر و بالاتری میرسی! ❤️ https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ 🌹پدرم گفت: پسر جان به کسی دل ندهی ! دل که نه حضرت بانو سر و جان را برده.❤️ https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
✨ پنجشنبه ها، 🥀دلتنگی جور دیگری است ✨دلتنگ کسانی می شوی؛ 🥀که نبودنشان عمیق تر ✨از بودن خیلی هاست... ✨باید بنشبنی گوشه ای 🥀و با نداشته هایت خلوت کنی، ✨و بین اشک و لبخندهایت 🥀جای خالی آنها را ✨به آغوش بکشی...❤️ ✨به یاد عزیزان آسمانیمان 🥀بخوانیم فاتحه و صلوات https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
❣عشق_جان دوست داشتنت بدجور به دلم می چسبد تو یک اتفاق فوق العاده ای که بودنت تا بی نهایت اوج عاشقیست ...💕 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹بسم الله الرحمن الرحیم سفارش آیت الله وحید خراسانی: ▪️از روز اول محرم تا روز عاشورا هر روز ۱۰۰ مرتبه سوره اخلاص (توحید) را خوانده وثواب ان را هدیه کنید به امام حسین علیه السلام سپس به فیوضات کثیری می رسید به شرط آنکه دیگران را برای انجام این عمل با خبر کنید.🖤 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
InShot_۲۰۲۳۰۷۱۹_۲۰۴۵۳۸۱۹۸_۱۹۰۷۲۰۲۳.mp3
21.46M
🌱مسلم بن عوسجه 🌱حبیب بن مظاهر ༺◍⃟🏴჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ 🚩این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست ❤️ https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Mohsen Chavoshi - Rahayam Kon (128).mp3
4.5M
عشقم اگه یه روزی خواستی قصمون رو برا کسی تعریف کنی آخرش رو نگو...💔 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
🌸 امام على (عليه السلام) : مَنِ اقتَصَرَ على بُلغَةِ الكَفافِ فَقَدِ انتَظَمَ الراحَةَ، و تَبَوَّأ خَفضَ الدَّعَةِ هر كه به اندازه كفاف بسنده كند، آسايش يابد و در منزلگاه آسودگى فرود آيد. 📚 نهج البلاغه، حكمت۳۷۱ ❤️ بانوی تراز👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
💠 استاد تراشیون: ✨میانگین استفاده از در اروپا حدود ۲ ساعت است. متاسفانه طبق آمار رسمی ۸۵ درصد جمعیت ایران در روز بیش از ۵ ساعت از تلویزیون استفاده می کنند. ❤️ بانوی تراز👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فقر عاطفی از کمبود توجه و محبت والدین نسبت به کودک سر چشمه می گیرد. تبعیض بین فرزندان و مقایسه های نابجا و سرزنش و شرطی کردن کودک از جمله عواملی است که سبب فقر عاطفی می شود. محبت کردن به کودک باید به جا، به موقع و درست باشد و والدین از کم توجهی نسبت به کودک، نادیده گرفتن آن و تبعیض بین فرزندان پرهیز کنند و عشق بدون قید و شرط نسبت به کودک داشته باشند. ❤️ بانوی تراز👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
سیاست های زنانه لحن مثبت و باشور نشاط هنگام صحبت کردن تلفنی باهمسر عزیز☎️ مدیریت تعادل رفتاری در صله رحم های خانوادگی غر نزدن هنگام خرید متلاطم نکردن کلام در سفر و گردش مدیریت عاطفی حتی زمان کسالت شب روز حواسمون به برخوردهامون باشه اگر همسرتان امشب سوال کرد خوبی؟ نگویید : بله نه بگویید: عالیه عالی ام فوق العاده خیلی خوبم ❤️ بانوی تراز👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 حجت الاسلام والمسلمین تراشیون: ♻️مرد و زن حیطه های مدریتی دارند، به عنوان مثال: خودروی آقا حیطه مدیریتی اوست؛ اگر منظم باشد هنگام سوار شدن به خود و خانواده اش آرامش می دهد. از آن مهم تر، محیط خانه است که وقتی مرتب و منظم باشد زن و شو هر در آن به آرامش می رسند 🔸چند نکته درباره نظم و آرامش در زندگی ▫️نظم نهایی مهم است، مثلاً بیشتر جاهای خانه منظم است ولی بی نظمی در یکجا، نظم خانه را به هم می ریزد ▪️خانه باید خلوت باشد، کم تعداد بودن وسایل زندگی آرامش دهنده است ▫️خانم ها نسبت به آقایان در نظم حساس تر هستند، لذا مردها باید نسبت به وسایل و لوازم، نظم را رعایت کنند ▪️تداعی کننده مثبت باشیم ▫️به ترکیب و رنگ چیدمان توجه کنیم 🔹تاثیرات رنگ ها بر آرامش: ▫️رنگ های گرم (قرمز، زرد و نارنجی) خاصیت آنها تحریک و بالا بردن هیجانات است ▪️رنگ های سرد (آبی، سبز و بنفش) ویژگی آنها آرامش است ▫️رنگ های خنثی (سیاه و سفید) 📖 در قرآن کریم به انتخاب رنگ ها و تاثیرات شان توجه خاصی شده است ❤️ بانوی تراز👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 قصه شب👇👇👇👇👇👇👇
🍃برگ هشتاد و پنجم گفت:《آمده ام باهم برویم منطقه. می خواهم بگردم دنبال ستار. 》 صمدگفت:《بابا جان! چند بار بگویم. تنها جنازه پسر تو و برادر مانیست که مانده آن طرف آب. خیلی ها هستند. منتظریم ان شاءالله عملیاتی بشود،برویم آن طرف اروند و بچه‌ها را بیاوریم. 》 پدرش اصرار کرد و گفت:《من این حرف ها سرم نمی شود. باید هر طور شده بروم، ببینم بچه ام کجاست؟!اگر نمی آیی، بگو تنها بروم. 》 صمد نگاهی به من و نگاهی به پدرش کرد و گفت:《پدر جان! با آمدنت ستار نمی آید این طرف. اگر فکر می کنی با آمدنت چیزی عوض می شود یاعلی، بلند شو همین الان برویم؛اما من می دانم آمدنت بی فایده است.فقط خسته می شوی.》 پدرش ناراحت شد گفت:《بی خودی بهانه نیاور من می خواهم بروم. اگر نمی آیی بگو. با شمس الله بروم.》 صمد نشست و با حوصله تمام، برای پدرش توضیح داد جسد ستار در چه منطقه ای جا مانده. اما پدرش قبول نکرد که نکرد. صمد بهانه آورد شمس الله جبهه است.پدرش گفت:《تنها می روم.》 صمد گفت:《 می دانم دلتنگی. باشد اگر این طور راضی و خوشحال می شوی، من حرفی ندارم. فردا صبح می رویم منطقه. 》 پدر شوهرم دیگر چیزی نگفت؛ اما شب رفت خانه آقا شمس الله، گفت:《می روم به بچه‌هایش سری بزنم.》 بچه‌ها که دیدند صمد آن ها را به بازار نبرده ناراحت شدند. صمد سربه سرشان گذاشت. کمی با آن ها بازی کرد و بعد نشست به درسشان رسید.به خدیجه دیکته گفت و به معصومه سرمشق داد.گوشه ای ایستاده بودم و نگاهش می کردم.یک دفعه متوجه ام شد. خندید و گفت:《قدم!امروز چه ات شده. چشمم نزنی! برو برایم اسپند دود کن. 》 گفتم:《حالا راستی راستی می خواهی بروی؟!》 گفت:《زود بر می گردم؛ دو سه روزه. بابا ناراحت است. به او حق بده. داغ دیده است. او را می برم تا لب اروند؛ جایی که ستار شهید شده را نشانش می دهم و زود بر می گردم. 》 خندید و گفت:《به جان قدم، زود بر می گردم.مرخصی گرفته ام. شاید دو سه روز هم نشود. حالا دو تا چای بیاور برای حاج آقایتان. قدر این لحظه ها را بدان. 》 فردا صبح زود پدرشوهرم آمد سراغ صمد. داشتم صبحانه آماده می کردم. گفت:《دیشب خواب ستار را دیدم. توی خواب کلافه بود.گفتم ستار جان! حالت خوب است؟!سرش را برگرداند و گفت من صمدم. رفتم جلو ببوسمش، از نظرم پنهان شد.》 بعد گریه کرد و گفت:《دلم برای بچه ام تنگ شده. حتماً توی خاک دشمن کنار آن بعثی های کافر عذاب می کشد .نمی دانم چرا از دستم دلخور بود؛حتماًجایش خوب نیست. 》 صمد که می خواست پدرش را از ناراحتی در آورد، با خنده و شوخی گفت:《نه بابا. اتفاقاً خیلی هم جایش خوب است. ستار الان دارد برای خودش پرواز می کند. فکر کنم از دست شما ناراحت که این طور اسم های ما را به هم ریختید. 》 چشم غره ای به صمد کردم و لب گزیدم. صمد حرفش را عوض کرد و گفت:《اصلاً از دست من ناراحت است که اسمش را برداشتم. 》 بعد رو کرد به من و گفت:《حتی خانمم هم از دستم ناراحت است؛مگر نه قدم خانم. 》 شانه بالا انداختم. گفت:《هر چه می گویم تمرین کن به من بگو حاج ستار، قبول نمی کند.یک بار دیدی فردا پس فردا آمدند و گفتند حاج ستار شهید شده، باید بدانی شوهرت را می گویند. نگویی آقا ستار که برادرشوهرم است،چند وقت پیش هم شهید شد.》 این را گفت و خندید. می خواست ما هم بخندیم. اخم کردیم. پدرش تندو تیز نگاهش کرد. صمد که اوضاع را این طور دید،گفت:《اصلاً همه اش تقصیر آقا جان است ها! این چه بلایی بود سر ما و اسم هایمان آوردید؟! پدرشوهرم با همان اَخم و تَخم گفت:《من هیچ بلایی سر شما نیاوردم. تو از اول اسمت صمد بود،وقتی شمس الله به دنیا آمد، رفتم شهر برایتان یک جا شناسنامه بگیرم. آن وقت رسم بود. همه این طور بودند.بعضی ها که بچه‌هایشان را مدرسه نمی فرستادند، تازه موقع عروسی بچه هایشان برایشان شناسنامه می گرفتند. تقصیر ثبت احوالی بود. اشتباه کرد اسم تو که از همه بزرگتر بودی را نوشت ستار. شمس الله وستار که دو قلو بودند؛ نمی دانم حواسش کجا بود،تاريخ تولد شمس الله را نوشت ۱۳۴۴ مال ستار را نوشت ۱۳۳۷.موقع مدرسه که شد، رفتیم اسمتان را بنویسیم، گفتند از همه بزرگتر کدامشان است؟!تو را نشان دادیم. گفتند این ستار است،بیایید کلاس اول. بقیه هم حالا وقت مدرسه شان نیست .خیلی بالا پایین دویدم، بلکه شناسنامه هایتان را درست کنم؛نشد.》 صمد لبخندی زد وگفت:《آن اوایل خیلی سختم بود.معلم که صدایم می زد ستار ابراهیمی؛ برّوبر نگاهش می کردم.از طرفی دوست ها و هم کلاسی هایم بهم می گفتند صمد.این وسط بدجوری گیر کرده بودم. خیلی طول کشید تا به این اوضاع عادت کردم.》 صمد دوباره رو کرد به من و گفت:《بلاخره خانم، تمرین کن به حاج آقایتان بگو حاج ستار.🍂 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7