eitaa logo
بانوی تراز
1.1هزار دنبال‌کننده
26.6هزار عکس
3.8هزار ویدیو
12 فایل
تنها گروه جهادی تخصص محور با حضور بانوان کنشگر اجتماعی در کشور..... @ciahkale ... ادمینمون هستن - ناشناسمون https://daigo.ir/secret/1326155415. . .
مشاهده در ایتا
دانلود
میدونستی اگر میخواهید طعم بمب شیمیایی را بچشید باید شوینده ها را با هم مخلوط کنید؟🙄 خواجعلی فوق تخصص ریه، آسم و آلرژی: 🔹اگر مواد شوینده و سفیدکننده مانند وایتکس با سایر مواد شوینده مخلوط شود، منجر به آزاد شدن گاز کلر می‌شود، این گاز در جنگ‌های شیمیایی مورد استفاده قرار می‌گرفت و عوارض ریوی شدیدی را در افراد ایجاد می‌کند. 🔹زمانی‌که این گاز وارد سیستم تنفسی شود، علائم تنفسی شدید شامل سرفه، تنگی نفس و .. در فرد ایجاد می‌شود، در برخی موارد نیز این گاز منجر به مرگ افراد نیز شده است.🌱 ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌ 🍏 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
چطور با راهکار طب سنتی حلقه های سیاه دور چشم را از بین ببریم؟🤔 هر شب قبل از خواب مقداری پنبه به شیر سرد آغشته کنید و دور چشمتون بمالید ؛ این ترفند حلقه های سیاه و چروک دور چشمتان را از بین میبرد 🌱 ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌ 🍏 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
'♥️𖥸 ჻ 🌻مولای من نبودنت را با ساعت شنۍ⏳️ اندازه گرفته ام... یک صحرا گذشته است!💔 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
🌹صبح که می شود؛ دنبالِ اتفاقاتِ خوب بگرد دنبالِ آدم هایِ خوبی که حالِ خوبت را با لبخند هایشان به روزگارت سنجاق کنی ... یک روزِ خوب، اتفاق نمی افتد، ساخته می شود...❤️ https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
من از عشق نمی نویسم فقط.... از تو می نویسم و عشق خود از کلامم زاده می شود💕 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
حوالی دلم که باشی صبحم ،روشن تر ،، خورشیدم پرنورتر ،، و روزم زیباتر است!!! حوالی دلم که باشی در پاییز هم متولد می شوم برگهای زرد و خشک احساسم جوانه می زنند سبز می شوند و در پیله تنهایی خود دوباره رشد کرده بهار می شوم ....♥️ سلام رفیق جانم صبحت بخیر مراقب خودت باش https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♡•• خـُـــدا از دردهاے مابزرگتره رفیق تُو به آرامــــشت فڪرڪن❤️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
مگر می‌شود زندگی‌ات را بهم ریخته آفریده باشد او که خدای دانه های انار است...❤️🦋 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
♡•• در خاڪ همـ دلمـ بہ هواے تُـو مۍتپد چیزے ڪمـ از بھشت ندارد هـواے تُـو..💕 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
آغوشِ تو چتری ست پر از وَسوسه ی عِشق باران ڪه ببارَد به تو وابَسته تَرینم💕 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_1228401217(1).mp3
4.98M
مخاطب خاص...💕 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهادت نهایت خلوص قلب هاست♥️ تا دل ندی به کار، تا عاشق ِاین راه نشی شهادت به نامت نمیخوره . . عاشق بشی خدا قشنگ میخردت .💕 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
🌱منتظر‌واقعی کیست؟ در دوران کنونی که زمان غیبت 🌱امام زمان (عج) است، وظیفه ما انتظار ظهور ایشان را کشیدن و فراهم‌سازی مقدمات ظهور است. اما منتظر‌واقعی کیست؟ در لغت منتظر به کسی می‌گویند که چشم انتظار باشد و یا آماده آمدن و ورود کسی باشد. این حالت را می‌توان به فردی تشبیه کرد که روی زانو در حال تجافی و منتظر قیام امام جماعت برای رکعت بعدی نماز باشد، یعنی نیم‌خیز و کاملاً آماده قیام و همراه شدن با امام جماعت. در واقع یک منتظر واقعی هم باید اینچنین حالتی داشته باشد و هر لحظه منتظر 🌱امام غایب عجل الله تعالی فرجه الشریف باشد. در روایات متعددی آمده است که یک منتظر واقعی، باید آداب و اصولی را رعایت کند تا بتواند در جرگه منتظران واقعی 🌱امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف درآید. بر همین اساس، یک منتظر واقعی کسی است که گوش به فرمان امام خود باشد و آنچه که او می‌گوید و فرمان می‌دهد، انجام دهد و در دوران انتظار به تمام اعمال خواسته شده جامه عمل بپوشاند و در رفتار، گفتار، کردار و تمام اعمال ریز و درشت خود نظارت و کنترل کامل داشته باشد و مطیع محض امام خود در هر حال و شرایطی باشد.💚 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
🌻جمعه‌های‌انتظار 🌱مولای جمعه های معطر بيا بيا خورشيد نسل های مطهر بيا بيا... 🌱ما دل به جذبه های نگاه تو بسته ايم تکرار عشق های مکرر بيا بيا... 🌱ای وارث تمام مواريث انبيا سوگند بر عبای پيمبر بيا بيا... 🌱آقا چقدر منتظرت صبح و ظهر و شب آقا چقدر ديده ی ما تر؟...بيا بيا... https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
امانت های زندگی من 10.mp3
12.65M
🌱امانتهای زندگی من ۱۰ 💚 قرآن تنها یک کتابِ مقدس نیست! بلکه کاتالوگی است برای مدیریتِ خویشتن که خداوند آنرا امانتی در زندگی ما، قرار داده است ! اینکه از قرآن برای رشد و تکامل خویش بهره نمی‌بریم؛ خیانتی بزرگ در این امانت است🌻 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
‌ و شاید پاییز حکایت عشق زنجیروار برگ‌هاست... هر کدام به خاطر دیگری خود را به زمین می‌اندازند و صدای خش‌خش خرد شدنشان در زیر پای ما آخرین پچ‌پچ‌های «دوستت دارم» است...🍂💛 تولدت مبارک عشق مهرماهی من🍁🍂‌ https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 قصه شب👇👇👇👇👇👇👇
🌹فصل بیست و چهارم 🍃برگ پنجاه و هفتم انگار درختی بودم که صاعقه ای بر او فرود آمده باشد.هاج و واج ماندم.برای چند لحظه نتوانستم حرکت کنم.به هر زحمتی بود زبان را در دهانِ خشکیده ام حرکت دادم و پرسیدم:《ابوراجح؟می خواهند با او چه کنند؟》 باور کردنی نبود!چه زود محاکمه اش کرده و دستور داده بودند که حکم اجرا شود! مشخص بود که قبل از محاکمه،محکومش کرده بودند. تازیانه ها و چماق هابالا می رفت‌ و پایین می آمد.پرسیدم:《گناهش چیست؟》 گفت:《می گویند صحابه پیامبر را دشنام داده و لعنت کرده.چیزهای دیگری هم مثل جاسوسی و توطئه برای کشتن حاکم به او نسبت داده‌اند. 》 با پاهای لرزان و چشم های خیره،به طرف آن جمعیت پیش رفتم.یکی از سواران که دهان گشادی داشت،پیشاپیش همه، شمشیرش را در هوا تاب می داد و فریاد می زد:《این سرنوشت کافران و منافقانی است که گرگ هایی هستند در لباس میش. عاقبت دشمنان دین و حکومت و صحابه پیامبر همین است که می بینید.رافضی های متعصب و کوردل ببینند و عبرت بگیرند.》 به دایره جمعیت که رسیدم،ایستادم.اسب سوارها از کنارم گذشتند.یکی از آنها طنابی به برآمدگی زین اسبش بسته بود و به کمک دست،آن را می کشید.دنباله طناب به دورِ دست های لاغر ابوراجح بسته شده بود. اگر آن مرد نگفته بود که ابوراجح است،نمی توانستم بشناسمش.چند جای سرش شکسته بود.لخته های خون،سر و صورتش را پوشانده بود. ریسمانی از دماغش گذرانده بودند.این ریسمان به طناب وصل بود.از دندان های بلند ابوراجح خبری نبود.همه را با ضربات چماق شکسته بودند.از دهانش زنجیری بلند آویزان بود.زبانش را سوراخ کرده و جوال دوزی از آن گذرانده بودند. معلوم بود که اولین حلقه زنجیر را از همان جوال دوز گذرانده اند.خون از زبان و دهان و لب های ورم کرده اش جاری بود و از پایین زنجیر،قطره قطره می چکید.زنجیری هم به دست ها و پاها و گردنش چفت شده بود. مردم از آن همه خشونت و بی رحمی مات و مبهوت مانده بودند.دستار را در مقابل ابوراجح از صورتم کنار زدم.وقتی نگاه خسته و دردمندش به من و قوها افتاد،ایستاد. مأموران خشنی که پشت سرش بودند،ضربه های کوبنده و بُرنده چماق و تازیانه را بر شانه ها و پشتش فرود آوردند. ابوراجح که دیگر رمقی نداشت،چشم ها را رو به آسمان بست و مثل درختی که بیفتد،با صورت نقش زمین شد.پشت لباسش ،پاره پاره بود و خون تازه از خط های تازیانه می جوشید. تا اسب بایستد،ابوراجح چند قدمی با صورت روی زمین کشیده شد.قوها را به یکی دادم و با کمک چند نفر دیگر،او را بلند کردیم تا سرپا بایستد.صورتش پوشیده از خاک و خون بود.از فرصت استفاده کردم و آهسته بیخ گوشش گفتم:《همسرت و دخترت در امان هستند.》 به زحمت چشم های خاک آلودش را گشود و به من نگاه کرد.یک دنیا محبت و دوستی در آنها موج می زد.در چشم هایش هیچ ترس و وحشتی دیده نمی شد.اسب به حرکت در آمد و ابوراجح را کشید و با خود برد.ماموران پیاده،با چند ضربه تازیانه مرا از ابوراجح دور کردند. صورتم را پوشاندم. قوها را گرفتم و صبر کردم تا جمعیت از اطرافم گذشتند و به راهشان ادامه دادند.یکی گفت:《این بیچاره به میدان نرسیده خواهد مرد!》 دیگری گفت:《آن وقت زحمت جلاد کمتر خواهد شد. 》 جای تازیانه روی شانه و پشتم می سوخت از بی اعتباری دنیا در حیرت فرو رفته بودم.ابوراجح،آن روز صبح،بی خبر از همه چیز و هرجا،در حمامش مشغول کار بود و حالا در این وضعیت اَسف بار و باورنکردنی به سر می برد و تا مرگ فاصله ای نداشت. به یاد همسرش و ریحانه افتادم که در گوشه ای از شهر،در خانه ای پناه گرفته بودند و از آنچه بر سر آن مرد بی گناه و مظلوم می آمد،بی خبر بودند.جای شکرش باقی بود که آنجا نبودند و آن صحنه وحشت انگیز را نمی دیدند! نمی دانستم ابوراجح با دیدن من و قوها چه فکری کرده بود.آیا در دارالحکومه،به خیانت مسرور پی برده بود؟آیا با نگاهش می خواست به من بگوید که فرار کنم و از آنجا دور شوم؟ دیگر از آن اراده و اطمینان در من خبری نبود.قصد کرده بودم نزد حاکم بروم تا جان ابوراجح را نجات دهم،اما دیگر کار از کار گذشته بود.ابوراجح اگر اعدام هم نمی شد،با مرگ فاصله ای نداشت.بهترین کار آن بود که با ریحانه و مادرش به کوفه فرار می کردیم.حداقل ما می توانستیم نجات پیدا کنیم و خیال پدربزرگ از جانب من راحت می شد.از دیدن ابوراجح در آن حالت رِقت بار،متزلزل شده بودم. کسی در درونم فریاد می کشید:《نه،تو هرگز نمی توانی ابوراجح را در این حالت رها کنی و به فکر فرار و نجات جان خودت باشی!》ریحانه گفته بود بهتر است به خدا توکل کنیم و به او امیدوار باشیم. گفته بود مرا دعا می کند.باید به خاطر او و پدرش تلاش خودم را می کردم.در آن شرایط،برگشتن به طرف ریحانه،جز اندوه و خجالت،چیزی عایدم نمی کرد🍂 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7